بالاخره بعد دوسال سخت به یه زندگی معمولی رسیدم، نمی دونی چقد دل انگیزه ...
حسم مث تابستون دوسال پیشه انگار قراره با زیباترین های دنیا آشنا شم امیدوارم که مث این دو سال نگذره...
با بعضی آدمای زندگیم مث مادری که با پاره تنش و عزیزترینش رفتار می کنه، رفتار کردم لیاقت بیشترین صداقت ها، بیشترین اعتمادها و... بودم نه این همه که از سرگذروندم.. اینکه هیچوقت پشیمون نبودن، اینکه هیچوقت عذرخواهی نکردن، اینکه هیچوقت لازم ندیدن توضیح بدن یه یه بخش سیاه تو قلبم و ذهنم مونده گرچه هنوزم اونا پاره تن منند...