ورود
عضویت
تازه چه خبر
جستجو
جستجو
جستجو فقط در عنوان ها
توسط:
منو
کافه نویسندگان
انجمن
ارسال های جدید
جستجو در انجمن ها
تازه چه خبر
ارسال های جدید
جدیدترین آثار
دانلود کتاب الکترونیکی
آخرین نقد و بررسی ها
جستجوی آثار
ورود
عضویت
تازه چه خبر
جستجو
جستجو
جستجو فقط در عنوان ها
توسط:
منو
ورود
عضویت
خوش آمدید به انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان انجمن رمان نویسی | کافه نویسندگان
برای دسترسی به تمام امکانات انجمن و مشاهده تمامی رمان ها ثبت نام کنید
ورود
عضویت
کافه نویسندگان
انجمن
بخش ادبیات
تالار ادبیات
ادبیات تخصصی
داستانکهای درحال تایپ
داستانک نگاه رویایی| به قلم Negin
جاوا اسکریپت غیر فعال است برای تجربه بهتر، قبل از ادامه، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
متن پیام
[QUOTE="الماس, post: 115647, member: 1245"] [FONT=Gandom]با صدای مَردی به خودم اومدم. [/FONT] [LIST] [*][FONT=Gandom]خانم حالتون خوبه؟![/FONT] [*][FONT=Gandom]ها، یعنی بله! معذرت میخوام.[/FONT] [*][FONT=Gandom]خواهش میکنم، حساب ما چقدر شد؟![/FONT] [*][FONT=Gandom]بزارید ببینم.[/FONT] [/LIST] [FONT=Gandom]یک نگاه به رسید کردم. قیمت و گفتم و بعد از حساب کردن رفت. هنوز چند ساعتی مونده بود تا کارم تموم شه. چشمم به چندتا دختر افتاد که به متین خیره شدند و با هم پچ پچ میکردند. یک جورایی داشتن بهش نخ میدادند. هوفی گفتم و چشم هام رو برای چند ثانیه روی هم گذاشتم. با تموم شدن وقت کاری، لباسهام رو عوض کردم و کوله پشتیم رو روی یک دوشم انداختم. از فروشگاه بیرون اومدم و پله ها رو گذروندم. متین رو دیدم که به یک پورشهی مشکی تکیه داده و نگاهم میکنه. شونهای بالا انداختم و کنار خیابون ایستادم. حالا مگه تاکسی گیرم میومد. صداش رو شنیدم. - خانم راد! لبم رو به دندون گرفتم و با صدای قدم هاش برگشتم و گفتم: - با من بودید؟ به من که رسید لبخند زد و گفت: - بله، با شما بودم. با لبخند زیباش ناخودآگاه لبخند روی ل*بهام نشست. [/FONT] [LIST] [*][FONT=Gandom]چیزی شده؟![/FONT] [*][FONT=Gandom]آره فکر کنم تاکسی گیرتون نیاد، اون هم تو این ساعت! من میرسونمتون.[/FONT] [*][FONT=Gandom]چی؟ یعنی ممنون نیازی نیست.[/FONT] [/LIST] [FONT=Gandom]لبخندش رو عمیق تر کرد. - فکر کنید منم راننده شمام! با حرفش سرخ و سفید شدم. [/FONT] [LIST] [*][FONT=Gandom]این چه حرفیه، آخه...[/FONT] [*][FONT=Gandom]افتخار میدین؟![/FONT] [/LIST] [FONT=Gandom]با تعجب نگاهش کردم. فکر نمیکردم پسر آقای مجد انقدر خاکی و صمیمی باشه! - شرمنده میکنید آقای مجد. آروم خندید و گفت: - شرمنده چرا؟! نگاهم رو به چهرهی جذّابش دادم. سوار ماشین که شدیم، حرکت کرد. من هم در سکوت به آهنگ بیکلامی که توی ماشین پخش میشد گوش میدادم.[/FONT] [/QUOTE]
وارد کردن نقل و قول ها…
تایید
پایتخت ایران کدام شهر می باشد؟
ارسال پاسخ
کافه نویسندگان
انجمن
بخش ادبیات
تالار ادبیات
ادبیات تخصصی
داستانکهای درحال تایپ
داستانک نگاه رویایی| به قلم Negin
This site uses cookies. By continuing to use this site, you are agreeing to our use of cookies.
قبول
بیشتر بخوانید.…