تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

شهید جلال افشار

  • شروع کننده موضوع آســرِه¡
  • تاریخ شروع
  • بازدیدها 32
  • پاسخ ها 6
سرپرست بخش فرهنگی و هنری + طراح آزمایشی وبتون
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
منتقد انجمن
ژورنالیست انجمن
مقام‌دار آزمایشی
Dec
1,643
2,438
133
دنیای نهنگ‌ها
زندگی‌نامه شهید جلال افشار
نوید شاهد اصفهان: شهید جلال افشار در تابستان 1335 در خانواده‌ای مذهبی در اصفهان به دنیا آمد. پسری با اخلاقیات عالی که دوران دبستان را به خوبی به پایان رساند و در همان سن حدود ده سوره را حفظ نمود. تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را طی کرده بود که پدرش فوت کرد و تأمین مخارج خانه به عهده جلال و برادر بزرگش افتاد. از طریق نصب پرده و کرکره هزینه زندگی را تامین می‌کرد و با توجه به وضع معیشتی خود به خانواده‌های بی بضاعت اصفهان نیز سر می‌زد و به آنها کمک می‌نمود. در اواخر سال 1353 وارد مدرسه علمیه حقانی قم شد و با بزرگانی چون آیـت ا...بهاءالدینی ارتباطی نزدیک داشت و در تظاهرات، تکثیر و پخش اعلامیه امام فعال بود. بعد از پیروزی انقلاب از عناصر اولیه کمیته دفاع شهری شد و پس از آن استاد اخلاق آموزش 15 خرداد بود و به کردستان رفت و کارش آغاز شد. سپس به سمیرم پارنا اعزام شد و بعد از آن راهی جبهه جنوب شد و در عملیات رمضان شرکت کرد. وی هنگام ظهر برای اذان به بالای تپه‌ای برای گفتن اذان می‌رود که ناگهان صدای گلوله توپ آمد و لحظه‌ای بعد جلال در حالی که ترکش پهلوی او را شکافته بود در تاریخ 24/4/1361 همزمان با 23 رمضان به شهادت رسید.
 
آخرین ویرایش:
سرپرست بخش فرهنگی و هنری + طراح آزمایشی وبتون
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
منتقد انجمن
ژورنالیست انجمن
مقام‌دار آزمایشی
Dec
1,643
2,438
133
دنیای نهنگ‌ها
فرازهایی از وصینامه شهید جلال افشار
خداوندا می‌دانی که من بسیار گناه کرده‌ام اما از گناه بیزارم آنگاه که نافرمانی و ناسپاسی تو را انجام دادم. خداوندا به بندگانت چه بگویم که هرکدامشان کتاب بزرگی هستند از اندرز و پند با این حال با زبان قاصرم می‌گویم که ای امت بپاخاسته قیام خود را حفظ کنید تا قائم دین حق فرزند امیر مؤمنین، حجت الله الاعظم بیاید و پرچم توحید را بر فراز قلههای جهان به اهتزاز در آورد. نیت‌ها را خالص کنید که شرک ظلم است.
خودپرستی و خودمحوری‌ها را کنار بگذارید و به اسلام و قرآن بیندیشید... مسئولین محترم مملکت هرکس را متناسب با ظرفیتش به کارهای اجرایی بگمارند به فرهنگ جامعه بیش از هر چیز توجه شود به سپاه این بازوی امام (ره) بیش از پیش برسید و بر رشد معنوی و فرهنگی آن بیشتر تکیه کنید و بالاخره بنگرید که قرآن مکتوب و قرآن ناطق چه می‌گویند و برای اجرای مضامینشان آستین‌ها را بالا بزنید و گام‌هایتان را استوارتر بردارید. بدانید تا کفر است اسلام در جنگ و ستیز با آن است و اگر روزی با وجود کفر مبارزه در انقلاب کنار گذاشته شد، انقلاب از مسیرش خارج گشته است...
خدایا تمام دوستانم عاشقانه به سوی تو پر کشیدند و من بی ثمر مانده‌ام.
خجالت می‌کشم با تو سخن بگویم اما رأفت و مهربانی تو مرا به اینجا کشانده است
آخر تو به من همه چیز داده‌ای ومن برای تو کاری نکرده‌ام.
خدایا نمی‌دانم چگونه از بندگانت عذر خواهی کنم؟ آیا آنان عذر مرا می‌پذیرند؟
آخر آنان گمان می‌کردند من بنده صالح تو هستم و به همین منوال مرا شرمنده ساختند.
اگر حال مرا بنگرند چه می‌گویند؟
خدایا تو که ظاهرم را نیکو ساختی خباثت باطنم را اصلاح کن.
خدایا به بندگانت چه بگویم که هر کدامشان کتاب بزرگی هستند از اندرز و پند.
با این حال با زبان قاصر خود می گویم:ای امت بپا خواسته ،قیام خود را حفظ کنید تا قائم دین حق ،فرزند امیرالمومنین(ع)حجت الله الاعظم (عج)بیاید و پرچم توحید را بر فراز قله های جهان به اهتزاز در آورد. به نصیحت ها، پندها و فریاد های نائب بر حقش، این پیرمرد موحد که قلبش برای اسلام می‌تپد، گوش فرا دهید و مو به مو اجرا کنید تا رضایت خدا حاصل شود.
 
آخرین ویرایش:
سرپرست بخش فرهنگی و هنری + طراح آزمایشی وبتون
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
منتقد انجمن
ژورنالیست انجمن
مقام‌دار آزمایشی
Dec
1,643
2,438
133
دنیای نهنگ‌ها
جلال که شهید شد عکسش را بردند خدمت آیت الله بهاء الدینی، ایشان بی‌اختیار گریه کردند، طوری که اشک‌هایشان سرازیر شد روی عکس جلال، بعد فرمودند: امام زمان(عج) از من یک سرباز می‌خواستند، من هم آقای افشار را معرفی کردم. اشک من اشک شوق است، ‌ایشان جلال ” ذاکر قریب البکاء” است.
 
آخرین ویرایش:
سرپرست بخش فرهنگی و هنری + طراح آزمایشی وبتون
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
منتقد انجمن
ژورنالیست انجمن
مقام‌دار آزمایشی
Dec
1,643
2,438
133
دنیای نهنگ‌ها
جلال همیشه می گفت: دنیا ارزش ندارد به خاطرش آخرتمان را خر*اب کنیم. آخرش همه ما را می‌گذارند در یک وجب جا، آنجاست که باید جواب یک ذره مال حرام را بدهیم.
*

نزدیکان جلال افشار می‌گویند: دست و بالش تنگ بود،‌ دارائی‌اش از مال دنیا فقط یک موتور بود که همیشه خدا هم دست‌هایش روغنی بود و تعمیرش می‌کرد، ‌سوار موتور می‌شد و می‌رفت قبض‌های حقوق یتیمان را توزیع می‌کرد.
 
آخرین ویرایش:
سرپرست بخش فرهنگی و هنری + طراح آزمایشی وبتون
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
منتقد انجمن
ژورنالیست انجمن
مقام‌دار آزمایشی
Dec
1,643
2,438
133
دنیای نهنگ‌ها
جلال با حالتی غمگین در گوشه‌ای زانوی‌ غم ب*غل گرفته بود پرسیدم اتفاقی افتاده؟ گفت دیشب در پادگان مشغول قدم زدن بودم که صدای گریه‌ای در پشت یکی از این ساختمان‌‌ها شنیدم. نزدیک‌تر رفتم پیرمرد سالخورده‌ای در گوشه‌ای نشسته و زار زار میگریست کنارش رفتم و از او دلجویی کردم.
بی‌اختیار گریه‌ام گرفت علت ناراحتی‌اش را پرسیدم پیرمرد گفت:«امشب شب چهلم پسر شهیدم است چون مرخصی‌ها لغو شده نتوانستم در مراسمش شرکت کنم حالا که دیدم همه خواب هستند آمدم اینجا و در تنهای برایش مراسم ختم برپا کردم».
جلال ساکت شد و بعد ادامه داد:«عظمت این صحنه مرا به‌یاد حبیب‌بن‌مظاهر انداخت و از اینکه قافله رفت و من جا مانده‌ام دارم می‌سوزم تا کی برای این بسیجی‌ها حرف بزنم آنها بروند و شهید شوند و من جا بمانم».
 
آخرین ویرایش:
سرپرست بخش فرهنگی و هنری + طراح آزمایشی وبتون
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
منتقد انجمن
ژورنالیست انجمن
مقام‌دار آزمایشی
Dec
1,643
2,438
133
دنیای نهنگ‌ها
جلال می‌گفت: «خدا نگذاشت در مقابل نیازمندان بی آبرو شویم ناامید شویم فکر کردیم همه راه‌ها به ‌رویمان بسته است به یک‌باره از جایی برایمان کمک رسید. آن‌وقت فهمیدیم که تنها نیستیم و یکی هست که ما را زیر نظر دارد و به کمک مان بیاید».
براستی که خدا هیچ‌گاه بندگان مخلصش را تنها نخواهد گذاشت.
 
سرپرست بخش فرهنگی و هنری + طراح آزمایشی وبتون
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
منتقد انجمن
ژورنالیست انجمن
مقام‌دار آزمایشی
Dec
1,643
2,438
133
دنیای نهنگ‌ها
همسر شهید جلال افشار می گوید :‌ « ‌علاقه جلال به همه چیز به خاطر رضای خدا بود، چرا که او بنده مطیع قادر یکتا بود. در طی سه سال زندگی مشترکمان بیشتر اوقات در جبهه های جنگ،‌ به خصوص سیستان و بلوچستان و کردستان سپری شد. در این مدت حتی برای یک بار نیز ناراحتی و عصبانیت او را در منزل ندیدم. در برابر همه احساس مسئولیت می‌کرد و به مادر و خانواده‌اش احترام زیادی قائل بود. در دوران بارداری و شیردهی،‌ تأکید بسیاری داشت که حتماً ‌با وضو باشم و زیاد قرآن بخوانم.
منابع: سایت نوید شاهد و طرفداری.
 
آخرین ویرایش:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا