با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن میگذرد.در کوچه پس کوچههای هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید
به نام خدای اقیانوس
نام: دکتر اقیانوس
ژانر: عاشقانه، جنایی
نویسنده: زهرا رمضانی
ناظر: @ژاکلین؛
خلاصه: سر گرم زندگی آرام خود بودم که ناگه پیدایت شد، نه توانستم از تو عبور کنم نه کنارم نگه دارمت! نبض زندگیام با ورودت به تلاطم افتاد و من توان مانوس کردن آن را نداشتم.
راست میگفتی تو متمایز...
بسم الله الرحمن الرحیم
نام اثر: دلبر شاه
نویسنده: یاسمن بهادری
ژانر: عاشقانه، تاریخی، تخیلی.
قالب: ادبی
سطح: ویژه
مقدمه:
تیله های زمردین فام که در قاب چشمانش جای داده شده و با رنگ سیاه دورش را طراحی کرده بودند، ذره ای از خشم نگاهش نمی کاست. بر چهره اش نقابی چیره شده بود که جنگل دیدگانش را...
اربابی
انجمن کافه رایترز
انجمن کافه نويسندگان
داستانداستان تاریخی
داستان عاشقانه
داستان کوتاه
دلبر شاه
شاه شاهان
شهبانوی ایران
عاشقانه
کاساندان
کوروش کبیر
یاسمن بهادری
'به نام خالق قلم'
داستان اَحلام دلِستان
نویسنده: هانیه رمضانی
ناظر: @DEVIL MOoN
? ژانر: عاشقانه_معمایی
ویراستار: @hana.88
خلاصه:
حقیقتی در میان رویا، تعشقی پنهان در پس دلش و بخت و اقبالی که با او سازگار نمیزند.
اطرافیانی که ک*مر به جنگ بستند و زندگیاش را با عقاید خودشان همچون آوردگاهی...
عنوان داستان کوتاه: سلطنت مجعول
نویسنده: نگارین یوسفی
ژانر: فانتزی
ناظر: @Araliya
خلاصه: در پس آن نبرد حراسناک، وقتی که تاج و تخت سرزمین به دست فرمانروای مجعولی میافتد، ساحرهای از تبار ظلمت شرارههای آتش درونش شعلهور میگردد و مردمان را در دریاچهی زوال نار غوطهور میکند و باعث میشود...
..به نام یزدان پاک..
عنوان: نگونبخت
نویسنده : نارسیس یوسفی
ژانر: روانشناختی، اجتماعی
ناظر: @ماه نــاز
خلاصه:
در رویارویی با بد شانسی، برخیها فوراً خویش را در مدار سیهاقبالی قرار میدهند و از نداشتن شانس نیکو گله میکنند. "نگونبخت" داستان یکی از این انسان هاست که خود با عمالش مُهر بد...
زنان کوچک، یک فیلم آمریکایی در سبک بلوغ و درام تاریخی به نویسندگی و کارگردانی گرتا گرویگ است که در سال ۲۰۱۹ منتشر شد. فیلمنامه این فیلم بر اساس رمانی به همین نام نوشته لوییزا می الکات نوشته شدهاست.
تاریخ اکران: ۷ دسامبر ۲۰۱۹ (نیویورک)
مدیر: گرتا گرویگ
داستان از: لوییزا می الکات
زبان...
سه بچه خوک بازیگوش
يكي بود ، يكي نبود ، زير گنبد كبود در جنگلي، خوكي با سه پسرش زندگي مي كرد . اسم بچه ه به ترتيب مومو ، توتو ، بوبو بود .
يك روز مادر خوكها به آنها گفت :" بچه ها شما بزرگ شديد و بايد براي خودتان خانه اي بسازيد و زندگي جديدي را شروع كنيد . "