تازه چه خبر

خوش آمدید به انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان انجمن رمان نویسی | کافه نویسندگان

برای دسترسی به تمام امکانات انجمن و مشاهده تمامی رمان ها ثبت نام کنید

آیین بودا

عضویت
23/5/20
ارسال ها
13,946
امتیاز واکنش
20,889
امتیاز
238
محل سکونت
Shz
وضعیت پروفایل
خودت شاید نمی‌دانی چه کردی با دلم اما، دل یک ادم سرسخت را بردی خدا قوت!
در شالوده هاى اعتقادى ادیانى که از بن مایه هاى الهى تهى هستند افکار و عقایدى به چشم مى خورند که از برجستگى ویژه اى نزد پیروان خود برخوردارند. در این میان سرزمین هند با داشتن آیین ها و رسومات خرافى و اعتقادى هم چون بودیسم، یکى از جوامعى است که نقد و بررسى افکار و اعتقادات آنها ضرورى به نظر مى رسد; به همین دلیل در دو مقاله ى آتى به نقد و بررسى اهم اعتقادات بودیسم و به ویژه تناسخ خواهیم پرداخت
اعتقادات آیین بودیسم چیست و چه انتقاداتى بر آن وارد است؟
ادیان و فرق

سوال : اعتقادات آیین بودیسم چیست و چه انتقاداتى بر آن وارد است؟ رسول رضوى
جواب : آیین بودیسم یکى از شاخه هاى کیش هندوست[1] که در هندوستان و حدود دو قرن بعد از مرگ بودا به همّت فرمان روایى به نام «آشوکا» رشد و گسترش یافت و بعدها از سرزمین اصلى کوچ و در خارج از مرزهاى هند، به خصوص در آسیاى جنوب شرقى، چین و ژاپن، پیروان فراوانى براى خود دستوپا کرد.
برخى از مستشرقان از آیین بودا تعبیر به «فلسفه» مى کنند و برخى نیز نام «دین» بر آن مى نهند. جان بى. ناس در این مورد مى گوید:
این مسئله که آیا فلسفه ى بودیسم را مى توان در واقع دین و مذهب نامید یا نه، مورد بحث و نظر است. البته از لحاظ عقاید آن مرد بزرگ در باب جهان هستى و روش هاى پیچ در پیچ مى توان آن را به عنوان دین تعریف کرد... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
عضویت
23/5/20
ارسال ها
13,946
امتیاز واکنش
20,889
امتیاز
238
محل سکونت
Shz
وضعیت پروفایل
خودت شاید نمی‌دانی چه کردی با دلم اما، دل یک ادم سرسخت را بردی خدا قوت!
ولى اگر به دیده ى تحقیق بنگریم، شاید بهتر باشد که بودیسم را یک «مکتب اخلاقى» بدانیم تا یک مکتب فلسفى; چرا که بودا به هیچ وجه وارد بحث هاى متافیزیک و فلسفى نمى شود و مى کوشد مسائل فلسفى را هم با تمثیل بیان کند و بحث درباره ى خدا و روح را بى فایده مى انگارد[3] و به دادن چند تذکر اخلاقى در این باره بسنده مى کند. از دیدگاه علماى ادیان ابراهیمى نیز نمى توان آیین بودا را «دین» نامید; زیرا آن گونه که خواهد آمد، این آیین، مبدأ اعلى و وجود امور ماوراء الطبیعى و غیرمادى را برنمى تابد و ماده را تنها موجود ازلى و ابدى مى شمارد که خالقى نداشته است. به تعبیر دیگر، مفهوم ذهنى بودا از دین، مفهومى کاملاً اخلاقى است. او در همه چیز به رفتار و سلوک توجه دارد و به مراسم آیینى یا پرستش ما بعدالطبیعه یا خداشناسى...» بى اعتناست.[4]
آیین بودا را باید نهضتى اصلاحى در آیین هندو شمرد که سعى مى کرد برخى از عقاید و اعمال افراطى و خشن آیین هندو را تعدیل کند. این آیین «راه نجات را در روش اعتدال و میانه روى و عقل سلیم قرار داده و ریاضت هاى افراطى را خلاف مصلحت عقلانى»[5]مى دانست.
بودیسم با جامعه ى طبقاتى (کاسْتْ) که آیین هندو مبلّغ و محافظ آن بود مخالفت مىورزید و به همین دلیل «هر کس که در صف پیروان بودا درمى آمد از تنگناى رسم و رعایت اصول طبقاتى (کاست)[6] آزاد مى شد.»[7] هر چند خودش دچار خرافات و ریاضت هاى افراطى اى بود که داعیه ى مخالفت با آنها را داشت.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
عضویت
23/5/20
ارسال ها
13,946
امتیاز واکنش
20,889
امتیاز
238
محل سکونت
Shz
وضعیت پروفایل
خودت شاید نمی‌دانی چه کردی با دلم اما، دل یک ادم سرسخت را بردی خدا قوت!
اساس آیین بودیسم بر این اصل واقع شده که عالم سراسر رنج و بدبختى است[8] و انسان براى رهایى از این رنج باید تلاش کند.[9] بودا آیین خود را بر چهار اصل که نام آن را «چهار حقیقت والا» مى نهد، بنا نهاده است; آن چهار اصل عبارت اند از:
1. حقیقت تألم: این جهان پر از محنت است.
2. حقیقت علت تألم: میل و هو*س که بنیادش بر شوق شدید به زیستن است، علت و ریشه ى تألم و رنج است.
3. حقیقت پایان تألّم: ریشه کن کردن میل و هو*س، راه پایان دادن به رنج و تألم است.
4. حقیقت طریقت والا براى رفع مایه ى تألّم:
روش ریشه کن کردن میل و هو*س استفاده از هشت راه است.[10] این هشت راه که «هشت منزلت والا» نامیده مى شوند عبارت اند از:
بینش درست، اندیشه ى درست، گفتار درست، کردار درست، معاش درست، تلاش درست، حضور ذهن درست و تمرکز حواس درست.
اصول آیین بودا
در حقیقت، بودا دو مطلب را اصل آیین خود قرار داده است:
اصل اول: شرّ و درد و رنج بودن عالم هستى و مایه ى اندوه دانستن هر آنچه انسان ها به آن دل مى بندند و از آن به زندگى تعبیر مى کنند.
اصل دوم: تنها راه نجات از رنج و شرّ عالم و اندوه زندگى، پیوستن به «نیروانا» است که مى توان آن را نوعى عدم و رها شدن از قید وجود دانست.
با توجه به مطالب فوق باید گفت: درست است که بر اساس تعریفى که مى گوید: «دین الهى مجموعه ى عقاید و اخلاق و قوانین و مقرراتى اجرایى است که خداوند آن را براى هدایت بشر فرستاده است...»،[11] آیین بودیسم یک دین به معناى واقعى نیست، ولى چون طرف داران آن تلقى دین از آن را دارند و مى خواهند با ایمان به آن به رستگارى برسند، مى توان انتقادهاى کلى زیر را بر آیین بودا وارد دانست.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
عضویت
23/5/20
ارسال ها
13,946
امتیاز واکنش
20,889
امتیاز
238
محل سکونت
Shz
وضعیت پروفایل
خودت شاید نمی‌دانی چه کردی با دلم اما، دل یک ادم سرسخت را بردی خدا قوت!
1. انکار مباحث نظرى و اعتقادى
در آیین بودیسم بر خلاف ادیان ابراهیمى که از دو بخش عمده ى نظرى ـ اعتقادى، و عملى ـ تکلیفى تشکیل شده اند، خبرى از مباحث نظرى و اعتقادى نیست و هر کس که مى خواهد پیرو این آیین شود، باید بدون هر گونه استدلالى، حقیقت رنج، یعنى شر بودن زندگى را بپذیرد و هم چنین به اصل «سامسارا» (تناسخ)، یعنى تکرار ازلى تولد و مرگ و جابه جا شدن یک روح از جسمى به جسم دیگر، ایمان داشته باشد تا بتواند با عمل به هشت راه بودا خود را از چرخه ى «سامسارا» رهایى بخشد.[12]
بودیسم در مباحث اعتقادى و نظرى کم همت و بى رونق است و مبادى لاهوت و فلسفه ى فوق الطبیعه و امثال آن و مباحث عقلانى نزد بودا وزنى ندارد. وى گفته است:
من در باب قدمت عالم و ازلیت جهان توضیحى ندادم و هم چنین در باب محدودیت و تناهى وجود تفسیرى نکردم و... .[13]
با این همه، این ادعا که نمى خواهد در امور نظرى و اعتقادى سخنى بگوید، در عمل به فراموشى سپرده شده و در دام نوعى ماتریالیسم گرفتار مى آید و با ابدى و ازلى دانستن ماده و عالم به انکار صانع مى پردازد; گویا آن گاه که لازم است به سؤال مهم از کجا آمده ایم و به کجا خواهیم رفت پاسخ دهد، مى گوید: من در مباحث نظرى کارى ندارم،[14] ولى آن گاه که نوبت به انکار صانع عالم و معاد مى رسد، وعده ى خود را از یاد مى برد و به انکار مبدأ و معاد مى پردازد. به همین دلیل مى توان گفت: بودیسم تبیین روشنى براى مباحث عقیدتى ندارد و گرفتار تناقض است و چون مبادى نظرى گویا و روشنى ندارد، در مرحله ى عمل هم چندان موفق نیست و برنامه هاى عملى اش نیز بیشتر به توصیه هاى اخلاقى مبهم و نارسا مى ماند که هر کس برداشت متناسب با میل خود را مى تواند از آن داشته باشد; به همین دلیل، در طول تاریخ که دین بودا در نواحى خارج از هند گسترش مى یافت، در برخورد با اساطیر و معتقدات محلى با آنها تطبیق مى یافت و تغییر مى کرد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
عضویت
23/5/20
ارسال ها
13,946
امتیاز واکنش
20,889
امتیاز
238
محل سکونت
Shz
وضعیت پروفایل
خودت شاید نمی‌دانی چه کردی با دلم اما، دل یک ادم سرسخت را بردی خدا قوت!
2. انکار خداوند
بودیسم برخلاف مکاتب فلسفى و ادیان دیگر که هر کدام به نوعى قایل به وجود خالق و صانعى براى هستى هستند، عالم را قدیم و ازلى و بى نیاز از خالق مى داند و وجود خداوند را انکار مى کند.[16] بودا «از وجود مافوق طبیعت که ازلى و بالذات و خالق عالم و صانع آسمان ها و زمین است و سرنوشت افراد انسانى را در قبضه داشته و قاضى حاجات و مجیب دعوات و قبله ى نماز و صلات باشد بحثى به میان نیاورده است»[17] و از پاسخ گویى به این سؤال که ماده محدود است و باید علتى داشته باشد، طفره مى رود. برخى معتقدند که بودا منکر خدا و ماوراء الطبیعه نیست، بلکه در این مورد ساکت است و اعتقاد دارد که ما از درک آنها عاجزیم و نباید خود را درگیر مباحث نظرى و ماوراءالطبیعى کنیم[18] و به همین دلیل، در تعالیم خود از مفاهیم خدا، بهشت، جهنم، وحى، معجزه و... استفاده نمى کند. اما سؤال این است که اولاً، آیا بدون داشتن اعتقاد مى توان به مرحله ى عمل رسید و آیا بدون تبیین جهان هستى مى توان راه سعادت را هموار کرد؟ ثانیاً، در آیین بودیسم دو پیش فرض اعتقادى، یعنى حقیقت تألّم و تناسخ، وجود دارد که بدون پذیرفتن آنها نمى توان از روش هاى بودا براى سعادتمند شدن پیروى کرد و با قبول آنها، برخلاف خواسته ى وى، وارد مباحث اعتقادى مى شویم که بودیسم آن را خط قرمز و خارج از توان انسان دانسته است; بنابراین آیین بودیسم یا باید جواب گوى مباحث اعتقادى باشد و به تبیین مبدأ و معاد عالم بپردازد و یا از دادن برنامه ى عملى بپرهیزد، والّا دچار سفسطه و مغالطه خواهد شد. هم چنان که در طول تاریخ دچار آن شده و با آن که ادعاى مبارزه با تعدد الهه در آیین هندو را داشت، در طول زمان گرفتار بت پرستى شد و به جاى خدایان متعدد هندوان، تماثیل و مجسمه هاى بودا را بت قرار داد و بت پرستى شرک آلود هندوها را به بت پرستى کفرآمیز بودایى تبدیل کرد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
عضویت
23/5/20
ارسال ها
13,946
امتیاز واکنش
20,889
امتیاز
238
محل سکونت
Shz
وضعیت پروفایل
خودت شاید نمی‌دانی چه کردی با دلم اما، دل یک ادم سرسخت را بردی خدا قوت!
3. انکار معاد و اعتقاد به تناسخ
بودا که در پى اصلاح آیین هندوییسم بود، روح را انکار مى کرد، ولى در پاسخ به این سؤال که سرانجام انسان چه خواهد شد، به ناچار مانند هندوها تناسخ را به عنوان اصل مسلم دینى پذیرفت. به عقیده ى وى، روح انسان در هنگام مرگ به کالبد و یا جسم دیگرى انتقال مى یابد و یک سلسله تولد و تجدید حیات را طى مى کند و پس از هر تولد و زندگى دوباره به بدنى دیگر حلول مى کند و این تولدها ممکن است بى انتها و تا ابد ادامه داشته باشد; ولى به تناقض گرفتار مى آید، زیرا بدون حلول روح از جسمى به جسم دیگر تناسخ امکان ندارد;[19]و بر فرض که تناسخ را قبول کردیم کدام دلیل عقلى و منطقى صحیحى بر حقانیت تناسخ دلالت مى کند؟! حدود صد سال پیش مردم هند دویست یا سیصد میلیون نفر بودند که بعد از مرگ، روحشان در کالبد دویست یا سیصد میلیون نفر تازه متولد شده نسخ پیدا کرده است. حال اگر این تعداد را از جمعیت کنونى هند، که بیش از یک میلیارد نفر است، کم کنیم، چیزى حدود هفتصد تا هشتصد میلیون نفر وجود خواهد داشت که طبق قانون تناسخ باید بدون روح باشند، چون قبلاً روحى نبوده تا در این تازه متولدان، نسخ پیدا کند.
اگر ما قانون تناسخ را قبول کنیم، باید منکر افزایش جمعیت جهان باشیم و در طول هزاران سال که انسان بر کره ى خاکى زندگى مى کند، باید تعداد اشخاص وفات یافته با تعداد انسان هاى متولد شده برابر باشد، تا تناسخ معنا دهد، والّا باید بپذیریم که بعضى از اجسام بشرى روح ندارند و بعضى از ارواح هم بدون جسم مى مانند که هر دو گزاره مبطل قانون تناسخ است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
عضویت
23/5/20
ارسال ها
13,946
امتیاز واکنش
20,889
امتیاز
238
محل سکونت
Shz
وضعیت پروفایل
خودت شاید نمی‌دانی چه کردی با دلم اما، دل یک ادم سرسخت را بردی خدا قوت!
4. فردگرایى
تعلیمات بودا که در چهار حقیقت و هشت راه خلاصه شده، ناظر به امور فردى است و به ادعاى بوداییان، راه نجات فرد، تمسک به این تعلیمات است و چیزى افزون بر این مطالب وجود ندارد که بتوان از آن براى هدایت جامعه بهره برد. گویا نظام هاى اجتماعى و اصل جامعه از دیدگاه بودیسم امرى واهى و خیالى است و نقشى در زندگى انسانى ندارد و، به همین خاطر، خود بودا براى رسیدن به نیروانا از جامعه مى گریزد و به جنگل پناه مى برد و با گدایى و دریوزگى خوراک خود را تهیه مى کند و آن گاه هم که براى تبلیغ آیین خود بازمى گردد، به سراغ تک تک افراد مى رود[20] و هرگز سعى نمى کند تحولى اجتماعى ایجاد کند; وى نه با حاکمى درگیر مى شود و نه به نکوهش قانونى از قوانین جامعه ى آن روز مى پردازد، بلکه با تک تک افراد ارتباط برقرار و آنان را به ترک زندگى و علایق اجتماعى ترغیب مى کند و، از دیدگاه وى، هر کس از اجتماع برهد و هم چون خود وى، پدر و مادر و همسر و فرزند و حتى حکومت را رها کند، مى تواند به نیروانا برسد.
در سراسر تعالیم بودا... یک وظیفه ى ثابت و همیشگى براى هر فرد تعیین شده که خود درباره ى امور خودش بیندیشد و خود تصمیم بگیرد و آن را با رعایت جوانب اخلاقى به اجرا درآورد... .[21]
و دیگر، دستورى براى راهنمایى دیگران و مبارزه با نظام ها و قوانین ظالمانه ى اجتماعى وجود ندارد و همین فردگرایىِ افراطى باعث مى شود که آیین بودا نتواند برنامه اى عملى براى زندگى انسان داشته باشد. شاید نام «برنامه اى براى نیکو مردن و پیوستن به نیروانا» زیبنده ترین نام براى آیین بودا باشد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
عضویت
23/5/20
ارسال ها
13,946
امتیاز واکنش
20,889
امتیاز
238
محل سکونت
Shz
وضعیت پروفایل
خودت شاید نمی‌دانی چه کردی با دلم اما، دل یک ادم سرسخت را بردی خدا قوت!
5. آمیختگى با افسانه
آیین بودیسم با دورى گزیدن از مباحث نظرى و اعتقادى و نپرداختن به سؤالاتى که درباره ى مبدأ و معاد مطرح مى گردد، دچار نوعى خلأ مباحث کلامى و استدلالى مى شود و براى پر کردن این خلأ به دامان افسانه و اسطوره پناه مى برد و در پاسخ سؤال هاى متعدد هستى شناختى، به تمثیل و داستان رو مى آورد و از افسانه براى تبیین اصول خود بهره مى گیرد.[22] این روش هر چند در جلب نظر افراد عامى جامعه مؤثر است، از ارائه ى قانون و قاعده براى رستگارى انسان عاجز است و جز گرفتارى در انبوهى از خرافه و افسانه ثمره اى ندارد




سوال : تناسخ در آیین بودیسم به چه معناست و نظر اسلام در این باره چیست؟ اسماعیل روشن تن
جواب : در سرزمین پهناور هند برخى از کیش ها و مسلک هایى وجود دارد که بن مایه هاى آن خرافى و مجرد از خمیرمایه هاى الهى است که از جمله ى آنها آیین بوداست. این آیین یکى از شاخه هاى کیش هندوست.[1] در این کیش عقاید و قوانین مختلفى حاکم است; از جمله قانون کارما ـ کرمه[2] به معناى کردار، که از برجسته ترین قوانین هندوان است; بدین معنا که
آدمى نتیجه ى اعمال خود را در دوره هاى بازگشت مجدد خود در این جهان مى بیند; کسانى که کار نیک انجام داده اند در مرحله ى بعد، زندگى مرفه و خوشى دارند و آنان که بدکارند، در بازگشت با بینوایى و بدبختى دست به گریبان خواهند بود و چه بسا به شکل حیوان بازگشت کنند.[3]
نام این بازگشت مجدد به دنیا سَمسارا[4] به معناى تناسخ است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
عضویت
23/5/20
ارسال ها
13,946
امتیاز واکنش
20,889
امتیاز
238
محل سکونت
Shz
وضعیت پروفایل
خودت شاید نمی‌دانی چه کردی با دلم اما، دل یک ادم سرسخت را بردی خدا قوت!
هندوان معتقدند آدمى همواره در گردونه ى تناسخ و تولدهاى مکرر در جهان پررنج گرفتار است و تنها راه رهایى انسان از گردونه ى تناسخ و تولدهاى مکرر در جهان پردرد و بلا، پیوستن به نیروانا[5] است که مورد توجه بوداییان واقع شده است.[6] براى روشن تر شدن این بحث لازم است ابتدا معناى تناسخ و اقسام آن بازگو شود.
معناو اقسام تناسخ
معناى «تناسخ ارواح» این است که ارواح از جسمى به جسم دیگر منتقل مى شوند[7] و در اصطلاح هم به همین معناست; یعنى «با مرگ یک فردِ آدمى، روح او از کالبدش بیرون آمده، به بدن یک فرد دیگر، چه انسان و چه غیر انسان، حلول کند».[8]
اقسام تناسخ
براى تناسخ اقسام مختلفى ذکر شده است و در یک تقسیم بندى کلى مى توان گفت تناسخ[9] مطلق یا مُلکى، اعم از نزولى و صعودى،[10] عبارت اند از:
نسخ (حلول روح شخص متوفى در انسان ها)، یا مسخ (حلول روح شخص متوفى در حیوان ها)، یا رسخ (حلول روح شخص متوفى در جمادات) و یا فسخ (حلول روح شخص متوفى در نباتات).[11]
تناسخ هاى باطل
تمام اقسام تناسخ، باطل و مورد انکار شرع و عقل است.[12]
دلایل عقلى بطلان تناسخ
همان گونه که در تعریف تناسخ گفتیم، روح مرده اى به بدن انسان یا موجود دیگرى منتقل مى شود و این انتقال دایمى و ابدى است و از آن به تولد بعد از تولد تعبیر مى کنند.[13]عقیده به تناسخ برخلاف قانون تکامل و منطق عقل بوده لازمه ى آن انکار معاد است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
عضویت
23/5/20
ارسال ها
13,946
امتیاز واکنش
20,889
امتیاز
238
محل سکونت
Shz
وضعیت پروفایل
خودت شاید نمی‌دانی چه کردی با دلم اما، دل یک ادم سرسخت را بردی خدا قوت!
حکماى الهى در ابطال تناسخ فرموده اند:
1. وقتى بدن مستعد حدوث نفس (روح) شد، از مبدأ أعلى به او افاضه مى شود; چون جود خدا تام و فیض او عام است و شرط صلاحیت قبول افاضه از جانب قابل (انسان) هم حاصل است. حال اگر روحى که از بدن مرده اى جدا شده به همین بدنى که آماده ى افاضه ى نفس است تعلق بگیرد، لازمه اش اجتماع دو نفس در یک بدن خواهد بود و چنین چیزى باطل است; زیرا هر انسانى با مراجعه به وجدان خویش درمى یابد که یک ذات بیشتر نیست.[14]
2. نفس (روح) از دیدگاه تناسخى از دو حال خارج نیست: یا منطبع در ابدان است یا از بدن ها جداست و هر دو قسم باطل است. اما قسم اول (نفس منطبع در ابدان) در عین محال بودن، با مبناى خود قایلان به تناسخ منافات دارد; زیرا انتقال صور و اعراض از محلى به محل دیگر ممتنع است; چون انطباع با انتقال منافات دارد، زیرا لازمه اش این است که نفس در حال انفصال از بدن، یک موجود بدون موضوع و محل باشد.
و اما قسم دوم (نفس مجرد از ابدان) محال است; چون عنایت خدا مقتضى رساندن هر صاحب کمالى به کمال لایق خودش است و کمال نفس مجرد، یا علمى است (که به عقل مستفاد مى رسد)، یا عملى (آراستن به مکارم اخلاق و دورى از رذایل). حال اگر نفس، بدون رسیدن به عالم انوار و عقول، دایم در حال تردد از این بدن به آن بدن باشد، در این صورت از کمال لایق خود ممنوع شده است، حال آن که عنایت الهى غیر از این است.[15]
دلیل نقلى بر بطلان تناسخ

خداى متعال مى فرماید:
(کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللّهِ وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ); چگونه به خداوند کافر مى شوید؟! در حالى که شما مردگان (و اجسام بى روحى) بودید و او شما را زنده کرد سپس شما را مى میراند و بار دیگر شما را زنده مى کند، سپس به سوى او بازگردانده مى شوید.[16]
آیه ى فوق صریحاً عقیده به تناسخ را نفى مى کند و مى فرماید: بعد از مرگ، یک حیات بیش نیست و طبعاً این حیات همان رستاخیز و قیامت است و انسان مجموعاً دو حیات و مرگ دارد. اگر تناسخ صحیح بود تعداد حیات و مرگ بیش از دو تا بود; بنابراین عقیده به تناسخ که گاهى نام آن را تغییر داده و عود ارواح مى نامند، از نظر قرآن، باطل و بى اساس است
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
عضویت
23/5/20
ارسال ها
13,946
امتیاز واکنش
20,889
امتیاز
238
محل سکونت
Shz
وضعیت پروفایل
خودت شاید نمی‌دانی چه کردی با دلم اما، دل یک ادم سرسخت را بردی خدا قوت!
اصل اول: شرّ و درد و رنج بودن عالم هستی و مایهی اندوه دانستن هر آنچه انسانها به آن دل میبندند و از آن به زندگی تعبیر میکنند.
اصل دوم: تنها راه نجات از رنج و شرّ عالم و اندوه زندگی، پیوستن به «نیروانا» است که میتوان آن را نوعی عدم و رها شدن از قید وجود دانست.
با توجه به مطالب فوق باید گفت: درست است که بر اساس تعریفی که میگوید: «دین الهی مجموعهی عقاید و اخلاق و قوانین و مقرراتی اجرایی است که خداوند آن را برای هدایت بشر فرستاده است...»،[11] آیین بودیسم یک دین به معنای واقعی نیست، ولی چون طرفداران آن تلقی دین از آن را دارند و میخواهند با ایمان به آن به رستگاری برسند، میتوان انتقادهای کلی زیر را بر آیین بودا وارد دانست.
1. انکار مباحث نظری و اعتقادی
در آیین بودیسم بر خلاف ادیان ابراهیمی که از دو بخش عمدهی نظری اعتقادی، و عملی تکلیفی تشکیل شدهاند، خبری از مباحث نظری و اعتقادی نیست و هر کس که میخواهد پیرو این آیین شود، باید بدون هر گونه استدلالی، حقیقت رنج، یعنی شر بودن زندگی را بپذیرد و همچنین به اصل «سامسارا» (تناسخ)، یعنی تکرار ازلی تولد و مرگ و جابهجا شدن یک روح از جسمی به جسم دیگر، ایمان داشته باشد تا بتواند با عمل به هشت راه بودا خود را از چرخهی «سامسارا» رهایی بخشد.[12]
بودیسم در مباحث اعتقادی و نظری کمهمت و بیرونق است و مبادی لاهوت و فلسفهی فوقالطبیعه و امثال آن و مباحث عقلانی نزد بودا وزنی ندارد. وی گفته است:
من در باب قدمت عالم و ازلیت جهان توضیحی ندادم و همچنین در باب محدودیت و تناهی وجود تفسیری نکردم و... .[13]
با این همه، این ادعا که نمیخواهد در امور نظری و اعتقادی سخنی بگوید، در عمل به فراموشی سپرده شده و در دام نوعی ماتریالیسم گرفتار میآید و با ابدی و ازلی دانستن ماده و عالم به انکار صانع میپردازد; گویا آنگاه که لازم است به سؤال مهم از کجا آمدهایم و به کجا خواهیم رفت پاسخ دهد، میگوید: من در مباحث نظری کاری ندارم،[14] ولی آن گاه که نوبت به انکار صانع عالم و معاد میرسد، وعدهی خود را از یاد میبرد و به انکار مبدأ و معاد میپردازد. به همین دلیل میتوان گفت: بودیسم تبیین روشنی برای مباحث عقیدتی ندارد و گرفتار تناقض است و چون مبادی نظری گویا و روشنی ندارد، در مرحلهی عمل هم چندان موفق نیست و برنامههای عملیاش نیز بیشتر به توصیههای اخلاقی مبهم و نارسا میماند که هر کس برداشت متناسب با میل خود را میتواند از آن داشته باشد; به همین دلیل، در طول تاریخ که دین بودا در نواحی خارج از هند گسترش مییافت، در برخورد با اساطیر و معتقدات محلی با آنها تطبیق مییافت و تغییر میکرد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
عضویت
23/5/20
ارسال ها
13,946
امتیاز واکنش
20,889
امتیاز
238
محل سکونت
Shz
وضعیت پروفایل
خودت شاید نمی‌دانی چه کردی با دلم اما، دل یک ادم سرسخت را بردی خدا قوت!
2. انکار خداوند
بودیسم برخلاف مکاتب فلسفی و ادیان دیگر که هر کدام به نوعی قایل به وجود خالق و صانعی برای هستی هستند، عالم را قدیم و ازلی و بینیاز از خالق میداند و وجود خداوند را انکار میکند.[16] بودا «از وجود مافوق طبیعت که ازلی و بالذات و خالق عالم و صانع آسمانها و زمین است و سرنوشت افراد انسانی را در قبضه داشته و قاضی حاجات و مجیب دعوات و قبلهی نماز و صلات باشد بحثی به میان نیاورده است»[17] و از پاسخگویی به این سؤال که ماده محدود است و باید علتی داشته باشد، طفره میرود. برخی معتقدند که بودا منکر خدا و ماوراء الطبیعه نیست، بلکه در این مورد ساکت است و اعتقاد دارد که ما از درک آنها عاجزیم و نباید خود را درگیر مباحث نظری و ماوراءالطبیعی کنیم[18] و به همین دلیل، در تعالیم خود از مفاهیم خدا، بهشت، جهنم، وحی، معجزه و... استفاده نمیکند. اما سؤال این است که اولاً، آیا بدون داشتن اعتقاد میتوان به مرحلهی عمل رسید و آیا بدون تبیین جهان هستی میتوان راه سعادت را هموار کرد؟ ثانیاً، در آیین بودیسم دو پیشفرض اعتقادی، یعنی حقیقت تألّم و تناسخ، وجود دارد که بدون پذیرفتن آنها نمیتوان از روشهای بودا برای سعادتمند شدن پیروی کرد و با قبول آنها، برخلاف خواستهی وی، وارد مباحث اعتقادی میشویم که بودیسم آن را خط قرمز و خارج از توان انسان دانسته است; بنابراین آیین بودیسم یا باید جوابگوی مباحث اعتقادی باشد و به تبیین مبدأ و معاد عالم بپردازد و یا از دادن برنامهی عملی بپرهیزد، والّا دچار سفسطه و مغالطه خواهد شد. همچنان که در طول تاریخ دچار آن شده و با آنکه ادعای مبارزه با تعدد الهه در آیین هندو را داشت، در طول زمان گرفتار بتپرستی شد و به جای خدایان متعدد هندوان، تماثیل و مجسمههای بودا را بت قرار داد و بتپرستی شرکآلود هندوها را به بتپرستی کفرآمیز بودایی تبدیل کرد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
عضویت
23/5/20
ارسال ها
13,946
امتیاز واکنش
20,889
امتیاز
238
محل سکونت
Shz
وضعیت پروفایل
خودت شاید نمی‌دانی چه کردی با دلم اما، دل یک ادم سرسخت را بردی خدا قوت!
3. انکار معاد و اعتقاد به تناسخ
بودا که در پی اصلاح آیین هندوییسم بود، روح را انکار میکرد، ولی در پاسخ به این سؤال که سرانجام انسان چه خواهد شد، به ناچار مانند هندوها تناسخ را به عنوان اصل مسلم دینی پذیرفت. به عقیدهی وی، روح انسان در هنگام مرگ به کالبد و یا جسم دیگری انتقال مییابد و یک سلسله تولد و تجدید حیات را طی میکند و پس از هر تولد و زندگی دوباره به بدنی دیگر حلول میکند و این تولدها ممکن است بیانتها و تا ابد ادامه داشته باشد; ولی به تناقض گرفتار میآید، زیرا بدون حلول روح از جسمی به جسم دیگر تناسخ امکان ندارد;[19]و بر فرض که تناسخ را قبول کردیم کدام دلیل عقلی و منطقی صحیحی بر حقانیت تناسخ دلالت میکند؟! حدود صد سال پیش مردم هند دویست یا سیصد میلیون نفر بودند که بعد از مرگ، روحشان در کالبد دویست یا سیصد میلیون نفر تازه متولد شده نسخ پیدا کرده است. حال اگر این تعداد را از جمعیت کنونی هند، که بیش از یک میلیارد نفر است، کم کنیم، چیزی حدود هفتصد تا هشتصد میلیون نفر وجود خواهد داشت که طبق قانون تناسخ باید بدون روح باشند، چون قبلاً روحی نبوده تا در این تازه متولدان، نسخ پیدا کند.
اگر ما قانون تناسخ را قبول کنیم، باید منکر افزایش جمعیت جهان باشیم و در طول هزاران سال که انسان بر کرهی خاکی زندگی میکند، باید تعداد اشخاص وفات یافته با تعداد انسانهای متولد شده برابر باشد، تا تناسخ معنا دهد، والّا باید بپذیریم که بعضی از اجسام بشری روح ندارند و بعضی از ارواح هم بدون جسم میمانند که هر دو گزاره مبطل قانون تناسخ است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
عضویت
23/5/20
ارسال ها
13,946
امتیاز واکنش
20,889
امتیاز
238
محل سکونت
Shz
وضعیت پروفایل
خودت شاید نمی‌دانی چه کردی با دلم اما، دل یک ادم سرسخت را بردی خدا قوت!
4. فردگرایی
تعلیمات بودا که در چهار حقیقت و هشت راه خلاصه شده، ناظر به امور فردی است و به ادعای بوداییان، راه نجات فرد، تمسک به این تعلیمات است و چیزی افزون بر این مطالب وجود ندارد که بتوان از آن برای هدایت جامعه بهره برد. گویا نظامهای اجتماعی و اصل جامعه از دیدگاه بودیسم امری واهی و خیالی است و نقشی در زندگی انسانی ندارد و، به همین خاطر، خود بودا برای رسیدن به نیروانا از جامعه میگریزد و به جنگل پناه میبرد و با گدایی و دریوزگی خوراک خود را تهیه میکند و آن گاه هم که برای تبلیغ آیین خود بازمیگردد، به سراغ تکتک افراد میرود[20] و هرگز سعی نمیکند تحولی اجتماعی ایجاد کند; وی نه با حاکمی درگیر میشود و نه به نکوهش قانونی از قوانین جامعهی آن روز میپردازد، بلکه با تکتک افراد ارتباط برقرار و آنان را به ترک زندگی و علایق اجتماعی ترغیب میکند و، از دیدگاه وی، هر کس از اجتماع برهد و همچون خود وی، پدر و مادر و همسر و فرزند و حتی حکومت را رها کند، میتواند به نیروانا برسد.
در سراسر تعالیم بودا... یک وظیفهی ثابت و همیشگی برای هر فرد تعیین شده که خود دربارهی امور خودش بیندیشد و خود تصمیم بگیرد و آن را با رعایت جوانب اخلاقی به اجرا درآورد... .[21]
و دیگر، دستوری برای راهنمایی دیگران و مبارزه با نظامها و قوانین ظالمانهی اجتماعی وجود ندارد و همین فردگراییِ افراطی باعث میشود که آیین بودا نتواند برنامهای عملی برای زندگی انسان داشته باشد. شاید نام «برنامهای برای نیکو مردن و پیوستن به نیروانا» زیبندهترین نام برای آیین بودا باشد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
عضویت
23/5/20
ارسال ها
13,946
امتیاز واکنش
20,889
امتیاز
238
محل سکونت
Shz
وضعیت پروفایل
خودت شاید نمی‌دانی چه کردی با دلم اما، دل یک ادم سرسخت را بردی خدا قوت!
. آمیختگی با افسانه
آیین بودیسم با دوریگزیدن از مباحث نظری و اعتقادی و نپرداختن به سؤالاتی که دربارهی مبدأ و معاد مطرح میگردد، دچار نوعی خلأ مباحث کلامی و استدلالی میشود و برای پر کردن این خلأ به دامان افسانه و اسطوره پناه میبرد و در پاسخ سؤالهای متعدد هستیشناختی، به تمثیل و داستان رو میآورد و از افسانه برای تبیین اصول خود بهره میگیرد.[22] این روش هر چند در جلب نظر افراد عامی جامعه مؤثر است، از ارائهی قانون و قاعده برای رستگاری انسان عاجز است و جز گرفتاری در انبوهی از خرافه و افسانه ثمرهای ندارد.
تناسخ در آیین بودیسم به چه معناست و نظر اسلام در این باره چیست؟ اسماعیل روشنتن
در سرزمین پهناور هند برخی از کیشها و مسلکهایی وجود دارد که بنمایههای آن خرافی و مجرد از خمیرمایههای الهی است که از جملهی آنها آیین بوداست. این آیین یکی از شاخههای کیش هندوست.[23] در این کیش عقاید و قوانین مختلفی حاکم است; از جمله قانون کارما کرمه[24] به معنای کردار، که از برجستهترین قوانین هندوان است; بدین معنا که
آدمی نتیجهی اعمال خود را در دورههای بازگشت مجدد خود در این جهان میبیند; کسانی که کار نیک انجام دادهاند در مرحلهی بعد، زندگی مرفه و خوشی دارند و آنان که بدکارند، در بازگشت با بینوایی و بدبختی دست به گریبان خواهند بود و چه بسا به شکل حیوان بازگشت کنند.[25]
نام این بازگشت مجدد به دنیا سَمسارا[26] به معنای تناسخ است.
هندوان معتقدند آدمی همواره در گردونهی تناسخ و تولدهای مکرر در جهان پررنج گرفتار است و تنها راه رهایی انسان از گردونهی تناسخ و تولدهای مکرر در جهان پردرد و بلا، پیوستن به نیروانا[27] است که مورد توجه بوداییان واقع شده است.[28] برای روشنتر شدن این بحث لازم است ابتدا معنای تناسخ و اقسام آن بازگو شود.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
عضویت
23/5/20
ارسال ها
13,946
امتیاز واکنش
20,889
امتیاز
238
محل سکونت
Shz
وضعیت پروفایل
خودت شاید نمی‌دانی چه کردی با دلم اما، دل یک ادم سرسخت را بردی خدا قوت!
معناو اقسام تناسخ
معنای «تناسخ ارواح» این است که ارواح از جسمی به جسم دیگر منتقل میشوند[29] و در اصطلاح هم به همین معناست; یعنی «با مرگ یک فردِ آدمی، روح او از کالبدش بیرون آمده، به بدن یک فرد دیگر، چه انسان و چه غیر انسان، حلول کند».[30]
اقسام تناسخ
برای تناسخ اقسام مختلفی ذکر شده است و در یک تقسیمبندی کلی میتوان گفت تناسخ[31] مطلق یا مُلکی، اعم از نزولی و صعودی،[32] عبارتاند از:
نسخ (حلول روح شخص متوفی در انسانها)، یا مسخ (حلول روح شخص متوفی در حیوانها)، یا رسخ (حلول روح شخص متوفی در جمادات) و یا فسخ (حلول روح شخص متوفی در نباتات).[33]
تناسخهای باطل
تمام اقسام تناسخ، باطل و مورد انکار شرع و عقل است.[34]
دلایل عقلی بطلان تناسخ
همان گونه که در تعریف تناسخ گفتیم، روح مردهای به بدن انسان یا موجود دیگری منتقل میشود و این انتقال دایمی و ابدی است و از آن به تولد بعد از تولد تعبیر میکنند.[35]عقیده به تناسخ برخلاف قانون تکامل و منطق عقل بوده لازمهی آن انکار معاد است.
حکمای الهی در ابطال تناسخ فرمودهاند:
1. وقتی بدن مستعد حدوث نفس (روح) شد، از مبدأ أعلی به او افاضه میشود; چون جود خدا تام و فیض او عام است و شرط صلاحیت قبول افاضه از جانب قابل (انسان) هم حاصل است. حال اگر روحی که از بدن مردهای جدا شده به همین بدنی که آمادهی افاضهی نفس است تعلق بگیرد، لازمهاش اجتماع دو نفس در یک بدن خواهد بود و چنین چیزی باطل است; زیرا هر انسانی با مراجعه به وجدان خویش درمییابد که یک ذات بیشتر نیست.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
عضویت
23/5/20
ارسال ها
13,946
امتیاز واکنش
20,889
امتیاز
238
محل سکونت
Shz
وضعیت پروفایل
خودت شاید نمی‌دانی چه کردی با دلم اما، دل یک ادم سرسخت را بردی خدا قوت!
2. نفس (روح) از دیدگاه تناسخی از دو حال خارج نیست: یا منطبع در ابدان است یا از بدنها جداست و هر دو قسم باطل است. اما قسم اول (نفس منطبع در ابدان) در عین محال بودن، با مبنای خود قایلان به تناسخ منافات دارد; زیرا انتقال صور و اعراض از محلی به محل دیگر ممتنع است; چون انطباع با انتقال منافات دارد، زیرا لازمهاش این است که نفس در حال انفصال از بدن، یک موجود بدون موضوع و محل باشد.
و اما قسم دوم (نفس مجرد از ابدان) محال است; چون عنایت خدا مقتضی رساندن هر صاحب کمالی به کمال لایق خودش است و کمال نفس مجرد، یا علمی است (که به عقل مستفاد میرسد)، یا عملی (آراستن به مکارم اخلاق و دوری از رذایل). حال اگر نفس، بدون رسیدن به عالم انوار و عقول، دایم در حال تردد از این بدن به آن بدن باشد، در این صورت از کمال لایق خود ممنوع شده است، حال آن که عنایت الهی غیر از این است.[37]
دلیل نقلی بر بطلان تناسخ
خدای متعال میفرماید:
(کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللّهِ وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ); چگونه به خداوند کافر میشوید؟! در حالی که شما مردگان (و اجسام بی روحی) بودید و او شما را زنده کرد سپس شما را میمیراند و بار دیگر شما را زنده میکند، سپس به سوی او بازگردانده میشوید.[38]
آیهی فوق صریحاً عقیده به تناسخ را نفی میکند و میفرماید: بعد از مرگ، یک حیات بیش نیست و طبعاً این حیات همان رستاخیز و قیامت است و انسان مجموعاً دو حیات و مرگ دارد. اگر تناسخ صحیح بود تعداد حیات و مرگ بیش از دو تا بود; بنابراین عقیده به تناسخ که گاهی نام آن را تغییر داده و عود ارواح مینامند، از نظر قرآن، باطل و بیاساس است
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8