کاپیتان آمریکا یک شخصیت ابرقهرمانی محسوب میشود که در کتابهای کمیکی که توسط شرکت مارول کامیکس منتشر میشوند، حضور پیدا میکند. این شخصیت توسط کارتونیستی به نام جو سایمون و جک کربی خلق شده است. کاپیتان آمریکا برای اولینبار در قسمت اول سری کتاب کمیک Captain America Comics که در ماه مارس سال ۱۹۴۱ منتشر شده بود و مربوطبه شرکت Timely Comics میشد، حضور پیدا کرد؛ این شرکت پیش از مارول کامیکس فعالیت میکرد. کاپیتان آمریکا بهعنوان یک ابرسرباز میهنپرست طراحی و خلق شد که اغلب اوقات در جنگ جهانی دوم با نیروهای محور مبارزه میکرد. در دوران جنگ، کاپیتان آمریکا محبوبترین شخصیت شرکت تایملی کامیکس به حساب میآمد.
کاپیتان آمریکا بعد از اینکه احیا شد، خود را کاملا خارج و بیربط نسبت به آن برهه زمانی میدانست. به همین دلیل هم اغلب اوقات با این موضوع درگیر بود تا به ایدهآلهای خود بهعنوان یک انسان و یک مرد دست پیدا کند. بااینحال، او همچنان در جامعه خود یک شخص بسیار محترم و محبوب به شمار میرفت. علاوهبر این هم او تبدیل به یکی از اعضای تیم انتقام جویان و همچنین رهبر دیرینهی آنها شد. کاپیتان آمریکا اولین شخصیت شرکت مارول کامیکس بود که به خارج از دنیای کتابهای کمیک آمد و رسانههای مختلف ظاهر شد. اولین اثر او هم فیلم سریالی Captain America که در سال ۱۹۴۴ به نمایش درآمد. از همان زمان هم محبوبیت این شخصیت چندین برابر شد و در آثار مختلف حضور پیدا کرد. سایت محبوب آی جی ان در سال ۲۰۱۱ لیستی را از ۱۰۰ قهرمان کمیکی برتر تاریخ تهیه کرد و کاپیتان آمریکا را در رتبه ششم قرار داد. بعد از یک سال، فهرستی از ۵۰ انتقامجوی برتر را تهیه کرد که کاپیتان در رتبه دوم قرار گرفته بود. در سال ۲۰۱۴ هم کاپیتان آمریکا در فهرستی که این سایت از ۲۵ قهرمان برتر دنیای مارول تهیه کرده بود، جایگاه دوم را به دست آورد.
در تاریخ ۴ ژوئیه سال ۱۹۲۰، استیو راجرز در یک خانواده ایرلندی که مهاجر هم محسوب میشدند، متولد شد. استیو همیشه یک کودک شجاع و همچنین یک دانشآموز کوشا محسوب میشد. اما خیلی اهل ورزش و فعالیتهای فیزیکی نبود. او به خاطر جثهی لاغر و نحیفی که داشت، ساکت و درونگرا شده بود. با اینکه او بالاخره قد کشید و به ۱۹۰ سانتیمتر رسید اما مانند قبل لاغر و استخوانی مانده بود. او همیشه در بازیهای ورزشی رتبه آخر را میگرفت؛ بهنوعی میتوان گفت که او درست همانند پیتر پارکر بود که چندین سال بعد متولد شده بود. او به خاطر همین وضعیت ضعیفی که داشت، اغلب اوقات هدف قلدرهای مدرسهاش شده میشد. او در آن زمان یک دوست بسیار صمیمی به نام «آرنی راث» داشت که توسط او محافظت میشد. با اینکه در آن زمان خیلی مشخص نبود، اما استیو یک حس وفاداری شدید، یک روحیه شجاع و مبارز و همچنین یک قلب مهربان و نجیب داشت.
استیو میدانست که اصلا نمیتواند در ورزش آینده خوبی داشته باشد. به همین دلیل هم بیشتر تمرکز خود را روی رشتههای هنرهای زیبا قرار داد؛ او بیشتر در زمینه تصویرگری تخصص پیدا کرده بود. بااینحال، زمانیکه نیروهای محور به سمت اروپا آمدند و جنگ جهانی دوم را آغاز کردند، زندگی استیو بهطور کامل ازاینرو به آن رو شد. راجرز که مشکلات و قساوتهای مختلف جنگی را در اخبار میدید، مصمم شد که آنها هم باید با این نیروها مبارزه کنند. جنگ اروپا خیلی زود آمریکا را هم به سمت خود کشید و ارتش این کشور را هم وارد میدان کرد. استیو تصمیم گرفته بود که او هم برای ارتش ثبتنام کند و بهعنوان یکی از نیروها، به مبارزه با نیروهای محور بپردازد.
تبدیل شدن به کاپیتان آمریکا:
زمانیکه استیو تلاش کرد تا به ارتش ایالات متحده بپیوندد، درخواست او بلافاصله رد شد؛ آن هم به خاطر اینکه از لحاظ فیزیکی واقعا ضعیف و لاغر بود و بهعنوان 4-F طبقهبندی شده بود. استیو به قدری لاغر بود که حتی به قبول شدن در آزمونهای فیزیکی و تمرینها هم نزدیک نشد. با اینکه او دوست داشت تا تمام زندگی خود را صرف خدمت به کشورش بکند، اما هیچ کاری نبود که او بتواند انجام دهد. بااینحال، او توانست افرادی را که برای ارتش استخدام میکردند، تحت تاثیر قرار بدهد و نشان داد که چقدر دوست دارد وظیفه خود را انجام دهد؛ این آرزوی استیو بود که برای آمریکا و مقابل نیروهای محوری مبارزه کند. استیو توانست توجه ماموری را که بهدنبال داوطلبهای مختلفی برای یک برنامه آزمایشی جمع میکرد، جلب کند. این برنامه آزمایشی Operation: Rebirth نام داشت. آنها قصد داشتند تا با این برنامه، یک سری ابرسرباز را به وجود بیاورند و انسانهای معمولی را تبدیل به افراد قدرتمندی برای جنگ بکنند.
این افراد به واسطه این برنامه میتوانند از لحاظ جسمی تبدیل به موجودات بینقصی شوند؛ قدرت، سرعت، استقامت، چابکی، رفلکسها و قدرتهای احیا کننده داشته باشد که چندین برابر محدودهی یک انسان معمولی بود. استیو راجرز بهعنوان اولین مردی انتخاب شد که این سرم به او تزریق شود. این سرم به راجرز تزریق شد و بلافاصله در پرتوهای ریتا قرار داده شد؛ این پرتوها باعث میشدند تا مواد شیمیایی این سرم در بدن استیو فعال شود. فرایند به خوبی انجام شد و به پایان رسید؛ در نتیجه کل ظاهر فیزیکی راجرز به بالاترین حد پتانسیل و کارایی یک انسان افزایش پیدا کرد. علاوهبر این، جسم او تقریبا دو برابر شد و میلیونها سلول جدید به دست آورد. در همان لحظه که همه محو ظاهر جدید استیو بودند، یک جاسوس نازی با یک اسلحه بیرون آمد. او با گریه فریاد زد «درود بر هیتلر» و ارسکین را در ناحیه سر مورد اصابت گلوله قرار داد.