ورود
عضویت
تازه چه خبر
جستجو
جستجو
جستجو فقط در عنوان ها
توسط:
منو
کافه نویسندگان
انجمن
ارسال های جدید
جستجو در انجمن ها
تازه چه خبر
ارسال های جدید
جدیدترین آثار
دانلود کتاب الکترونیکی
آخرین نقد و بررسی ها
جستجوی آثار
ورود
عضویت
تازه چه خبر
جستجو
جستجو
جستجو فقط در عنوان ها
توسط:
منو
ورود
عضویت
خوش آمدید به انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان انجمن رمان نویسی | کافه نویسندگان
برای دسترسی به تمام امکانات انجمن و مشاهده تمامی رمان ها ثبت نام کنید
ورود
عضویت
کافه نویسندگان
انجمن
بخش کتاب
تالار ترجمه
رمانهای در حال ترجمه
ترجمه رمان کری| ReiHane و Hadis hpf
جاوا اسکریپت غیر فعال است برای تجربه بهتر، قبل از ادامه، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
متن پیام
[QUOTE="HADIS.HPF, post: 111879, member: 225"] [SIZE=18px][FONT=Gandom]کری در حالی که روی صندلی کنار در دفتر آقای مورتون نشسته بود، از شدت درد ناخنهایش را به کف دستش فشار میداد. از شدت فشار ناخنها، کف دستش زخمی شد و کمی خونریزی کرد. خانم فیش برگهی زرد رنگ استعلاجی را آورد. آقای مورتون در حالی که با خودکار استیل نقرهای رنگش، برگهی استعلاجی را امضا میکرد، گفت: - کیسی نیاز به ماشین داری؟ میخوای برات تاکسی بگیریم!؟ کری سرش را تکان داد. آقای مورتون با بیرغبتی نگاهی به خانم دیسجاردن انداخت. خانم دیسجاردن: کری به هوای تازه نیاز داره، خودش میتونه پیاده به خونه بره. آقای مورتون سرش را تکان داد و در حالی که برگهی استعلاجی را به کری میداد گفت: - باشه، کیسی میتونی بری. ناگهان کری فریاد زد: - اسم من کیسی نیست! آقای مورتون شوکه شد و خانم دیسجاردن جوری از جای خود پرید که انگار کامیونی در خیابون از پشت سرش چندین بار بوق میزند. سکوت سنگینی اتاق را فرا گرفت. در همان حین جاسیگاری آقای مورتون روی فرش زمین پرت شد. انگار که قدرت جیغ و فریاد کری باعث این امر شده بود. باقی ماندهی تنباکو آقای مورتون فرش سبز رنگ اتاق را کثیف کرد. آقای مورتون در حالی که فرش را تمیز میکرد با اخم گفت: - میدونم ناراحتی ولی این دلیل بر گستاخانه رفتار کردن تو نیست! خانم دیسجاردن آرام گفت: - لطفاً...! مورتون پلکی زد و به خانم دیسجاردن نگاهی انداخت و سپس سری تکان داد. او در حال انجام وظایف معاون مدرسه بود و هر چه قدر سعی میکرد خود را مثل جان وین فوقالعاده نشان دهد، نمیتوانست! [/FONT][/SIZE] [/QUOTE]
وارد کردن نقل و قول ها…
تایید
پایتخت ایران کدام شهر می باشد؟
ارسال پاسخ
کافه نویسندگان
انجمن
بخش کتاب
تالار ترجمه
رمانهای در حال ترجمه
ترجمه رمان کری| ReiHane و Hadis hpf
This site uses cookies. By continuing to use this site, you are agreeing to our use of cookies.
قبول
بیشتر بخوانید.…