سرش را پایین میاندازد. - باید روزهایی را به یاد داشته باشی که کار را به دستاویز دیدار با دوستانم رها میکردم، دوستانی که هرگز نداشتم. تنها دوست من او بود که میتوانستم به دستاویز آسایش میان دو کار، ببینماش. ل*بهایش از یادآوری، گلبُنِ خندهای...