ورود
عضویت
تازه چه خبر
جستجو
جستجو
جستجو فقط در عنوان ها
توسط:
منو
کافه نویسندگان
انجمن
ارسال های جدید
جستجو در انجمن ها
تازه چه خبر
ارسال های جدید
جدیدترین آثار
دانلود کتاب الکترونیکی
آخرین نقد و بررسی ها
جستجوی آثار
ورود
عضویت
تازه چه خبر
جستجو
جستجو
جستجو فقط در عنوان ها
توسط:
منو
ورود
عضویت
خوش آمدید به انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان انجمن رمان نویسی | کافه نویسندگان
برای دسترسی به تمام امکانات انجمن و مشاهده تمامی رمان ها ثبت نام کنید
ورود
عضویت
کافه نویسندگان
انجمن
بخش ادبیات
تالار ادبیات
ادبیات تخصصی
دلنوشتههای درحال تایپ
دلنوشته صدایت را میبوسم | نویسنده ارغنون
جاوا اسکریپت غیر فعال است برای تجربه بهتر، قبل از ادامه، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
متن پیام
[QUOTE="سِرمه., post: 293844, member: 6671"] [FONT=Gandom]ماهِ گرد من که شباهنگام تجلی مییابی، سلام. دوست داشتم برایت بنویسم، شرحی بدهم، تو بخوانی و به لبخندی که در پاسخِ نامهام، درون پاکت کاهی میگذاری، جانم جوان شود. این روزها بیش از همیشه کار میکنم، نزدیک عید است و بهاری که خدا آن را لعنت کند دارد میآید. هرگز نفهمیدم این مناسک احمقانه برای چیست، چرا باید آغاز یک فصل دیگر از رنج و زوال بشریت را جشن گرفت. بگذریم عزیزدلم، قصد ندارم بگومگوهایت را به تکوین بیاندازم، گرچه بگومگوهایت هم زیباست. میدانی؟ هنگامی که گفتم تو را دوست دارم، یعنی نه تنها همیشه و هرجا، لحظات خوبمان را بر خاطر دارم بلکه به کلمات سرد یا آشفتهات نیز خیا*نت نخواهم کرد. داشتم میگفتم، شبها از فرط خستگی راهی که به لطف هوای سرد، خیابان را چون اتاق سردخانه میکند، چون مردهای به خانه میرسم و دیگر دلم نمیخواهد کاری کنم. آنگاه به چشمان تو، کلمات تو، آیندهای که نیازمند آنم و خوابی که نمیتوانم فکر میکنم. آنقدر فکر میکنم که گاهی یادم میرود چیزی بر حلق نگذاشتهام و خواب مرا میبرد تا از کابوس بزرگم، به کابوس کوچکی بیاندازد. اینهمه را گفتم که بگویم، دلم دستان تو و لبخندت را، چون بیماری سرطانی که نفس کشیدن بیآزار را میخواهد. تا پیش از این، میخواستم دست مرا بگیری و بگریزیم اما اکنون دریافتم تو استقامت منی؛ با تو میشود ایستاد و من با تو است که میایستم. - لیلی، اصفهان، زمستان ۱۴۰۲[/FONT] [/QUOTE]
وارد کردن نقل و قول ها…
تایید
پایتخت ایران کدام شهر می باشد؟
ارسال پاسخ
کافه نویسندگان
انجمن
بخش ادبیات
تالار ادبیات
ادبیات تخصصی
دلنوشتههای درحال تایپ
دلنوشته صدایت را میبوسم | نویسنده ارغنون
This site uses cookies. By continuing to use this site, you are agreeing to our use of cookies.
قبول
بیشتر بخوانید.…