ورود
عضویت
تازه چه خبر
جستجو
جستجو
جستجو فقط در عنوان ها
توسط:
منو
کافه نویسندگان
انجمن
ارسال های جدید
جستجو در انجمن ها
تازه چه خبر
ارسال های جدید
جدیدترین آثار
دانلود کتاب الکترونیکی
آخرین نقد و بررسی ها
جستجوی آثار
ورود
عضویت
تازه چه خبر
جستجو
جستجو
جستجو فقط در عنوان ها
توسط:
منو
ورود
عضویت
خوش آمدید به انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان انجمن رمان نویسی | کافه نویسندگان
برای دسترسی به تمام امکانات انجمن و مشاهده تمامی رمان ها ثبت نام کنید
ورود
عضویت
کافه نویسندگان
انجمن
بخش کتاب
تالار رمان
رمانهای درحال تایپ
رمان آتـشِ خـزان | نویسنده سایه
جاوا اسکریپت غیر فعال است برای تجربه بهتر، قبل از ادامه، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
متن پیام
[QUOTE="بـلوبـری, post: 274334, member: 687"] [SIZE=18px][FONT=Gandom]بطری را میان انگشتانش قفل کرد و آب را یکنفس بلعید که چند قطره از چانهاش سرازیر شد. پشت دست دخترک بود که روی ل*ب و چانهاش کشیده شد و آبهای حاصل، اطراف دهانش پخش گردید. - باید باه...باهات چی..چیکار کنم.. با تو! سکسکهای زد و قدرت تکلمش را چندین برابر کاهش داد و حتی بیتوجه به جمله بندیای که جز خود کسی از آن سر در نمیآورد، روی مبل رها شده بود و ناقوس صدای نفس کشیدنش بود که میشنید. امیدوار بود تا... این صدا، این نفس روزی بیصاحب و مالک شود. " اگه زندگیت چند سال برگرده عقب بازم حاضری این مراحلو بگذرونی؟ آتش فندک روی فیلتر سیگار زبانه کشید و لحظهای بعد کام عمیقی گرفت و دود مقابل چشمان روی هم گذاشته شدهاش را گرفت.[/FONT][/SIZE] [SIZE=18px][FONT=Gandom]- شاید بهتره بپرسی اگه حاضر بودم این دنیا رو انتخاب کنم...؟ اونوقت میتونستم بهت جواب درست حسابی بدم! - ولی بازم بحث ما به بدبختی و مردن تو ختم میشه. دخترک ناحیه ل*ب چاک خوردهاش راه باز کردند و صدای خندهی هیستریکاش اتاق را پر کرد. کمی خود را روی دیوار بالا کشید و پاهایش را جمع کرد. - چطوره راجع به اینکه کی باعث شده من بدبخت بشم صحبت کنیم؟ هان؟ دندان های او بود که برهم فشرده میشد تا صدایش بالاتر نرود. باقی صحبتش را با بیرون آوردن و کشیدن نخ دیگری، ادامه یافت: -میدونی... من هیچوقت این راهو انتخاب نکردم، خام بودم، میفهمی؟ حتی از یه گوشت پخته نشده هم خامتر... هرروز تیکهای از منِ لعنتی با این خاکستر زیر پاهام له میشه، تو... تو حتی حق انتخاب ندادی که بین خوشبختی باهات و نبودنت کدوم رو انتخاب کنم! -اون موقع نبودنم رو انتخاب میک... . - منو کامل اونقدری که ادعات میشد نشناختی! حتی اگه نبودی هم دنبالت میگشتم... عمر من بیارزشتر از ایناست که غیر از تو دنبال چیز دیگهای باشم. حتی اگه شده جایی تیکه تیکه شده باشی زیرزمین، برت میگردونم و بهم میچسبونمت، تا از بودنت مطمئن بشم... ." زمان از دستش خارج شده بود که چقدر دستانش روی گوش خود فشرده میشود و تنها صدایی که میشنود، جیغهایی از حنجرهی خود است.[/FONT][/SIZE] [/QUOTE]
وارد کردن نقل و قول ها…
تایید
پایتخت ایران کدام شهر می باشد؟
ارسال پاسخ
کافه نویسندگان
انجمن
بخش کتاب
تالار رمان
رمانهای درحال تایپ
رمان آتـشِ خـزان | نویسنده سایه
This site uses cookies. By continuing to use this site, you are agreeing to our use of cookies.
قبول
بیشتر بخوانید.…