{ به نام خدا }
نقد
رمانِ: فرشته بی بال
اسم یا عنوان
رمان: در خصوص اسم
رمان باید بگم که بسیار ضعیف عمل کردید. این که این رو با استناد به ژانر رمانتون میگم،
رمان شما داری ژانر اجتماعی هست، و ژانر قالبتون هم عاشقانه هست. بذار اول یه نکته رو بهت متذکر بشم عزیز جان. ‹‹ توی ژانرت گفتی رئال، باید بدونی رئال یک ژانر نه، بلکه یک سبکه و حتما نیازی هم نیست که این رو توی رمانت بگی پس حتما این موضوع اصلاح بشه. ››
دوم این که فرشته بی بال، فرشته که یک اسمه و بی بال هم یه صفت تخیلی هست چه بسا که ما فرشته رو ندیدم حالا بی بال و با بال بودنش رو خدا می دونه. پس این اسمِ تخیلی و لطیف برای ژانری که شما انتخاب کردید، اصلا انتخاب درستی نیست و از اون گذشته نه وزن خاصی داره، و نه ترکیب جالبی، نمیگم یه کلمه باید معرف تمامی ژانر های رمانتون باشه، اما باید ارتباطی درشون باشه، پس حتما ویرایش بشه.
خلاصه: راجب خلاصه، شما اشتباه بزرگی کردید که بخش عظیمی از رمانتون رو لو دادید. می دونی عزیز جان یه خلاصه قوی خلاصه ی که بتونه دو رکن مهم رو به خوبی به اجرا بذاره، رکن اول این که یه سری اطلاعات به خواننده بده و رکن دوم به همون اندازه که به خواننده اطلاعات داده براش ابهام هم به وجود بیاره تا برای خوندن ادامه ی
رمان کشش لازم رو ایجاد کرده باشه. وقتی تساوی بین اطلاعات و ابهامات برقرار بشه می بیند که نتیجه چه قدر فرق خواهد داشت. خب شما اومدید توی خلاصه
رمان فقط از بیماری پدوفیلیا حرف زدید و گفتین که با خوندن این
رمان با این بیماری آشنا می شید. مگه تحقیق علمیه؟ این یه رمانه،بجای این خلاصه می تونستید از زندگی دختر و یا پسر داستانتون که غرق در مشکلاتن بگین و و این بخش بیماری رو برای خواننده ابهام بذارید، حتی با این خلاصه هم می شد ابهام گذاشت، اما شما اون رو هم لو دادید. اینطوری که: حالا بیماری پدوفیلیا چیست؟
این ابهام؛ اما اومدید توی خلاصه این رو گفتید و بر این اساس نصف جذابیت
رمان رو از بین بردید. پس قشنگم خلاصه به یه ویرایش اساسی نیاز داره.
مقدمه: اگه ژانر قالبتون رو در نظر بگیرم و کمی تخفیف قائل بشم میشه گفت توی مقدمه تا حدودی خوب عمل کردید، با این که توی مقدمه دست نویسنده بازه و می تونه استفاده ی هر چه تمام تری از این بخش ببره. اما یه نقطه تا یادم هست بگم که توی مقدمه نیازی نیست از علائم نگارشی استفاده کنی، مثل ... یا ، یا ! و غیره...
آغاز: طبق ژانر میشه گفت،قابل قبول بود، اما بهتره دیگه کلیشه هارو کنار بزنیم و یه برگ جدید رو توی نوشتن به وجود بیاریم.
ژانر ها: باید بگم که در باب ژانر اجتماعی خیلی خوب بودین مثل همون بیماریه، مثل پدر معتادش، مثل فقرشون، یا مثل بی توجهی پدر و مادر آیناز راجب فرزندشون، اما تا جایی که من رمانتون رو مطالعه کردم خبری از ژانر عاشقانه نبود.
شخصیت پردازی: یکی از مشکل های جدی که توی رمانتون مشهود بود همین شخصیت پردازی بود. بنده از
رمان شما تا جایی که خوندم جز سفیدی پوست شخصیت اصلیت پریماه چیزی زیادی دستگیرم نشد، نه اخلاق خاص و منحصر به فرد نسبت به بقیه ی شخصیت ها و نه رفتاری بخصوص. راجب برادر پریماه هم باید بگم تا زمانی که سنش رو توی
رمان بیان کنید فکر می کردم با یه بچه دبستانی هشت و نه ساله طرفم، اما وقتی سنش رو بیان کردید، هیچ وجه اشتراکی نتونستم با اون شخصیت پیدا کنم. دوست عزیز الان کسی که هیجده سالشه، خودش سرپرست خانواده س چه بسا که پسر هم باشه، و این که پریماه با بیست و چهار سن زیادی داشت ادای بزرگونه در میاورد یا به نوعی همون کلیشه همیشگی در کار بود که خیلی خواننده رو کلافه می کنه، می دونی عزیزم شخصیت ها باید بر اساس واقعیت هم باشند اونم با همچین ژانری، تا من خواننده بتونم اون شخص رو درک کنم و باهاش خو بگیرم. راجب اقای عاطف هم میشه گفت نصبت به اون دو شخصیت خوب تر بود و باز هم نیاز به تلاش خیلی زیادی دارید. باید یاد بگیرید که چطور شخصیت سازی کنید تا خواننده بتونه باهاش همزاد پنداری بکنه. توی خیلی از
رمان ها دیدیم طرف میاد میشینه دوساعت قیافه ی شخصیت رو توضیح میده این نه تنها باعث جذابیت نیست بلکه خواننده میاد اون بخش هارو با یه پرش ساده کنار میذاره. حالا این هارو توی بخش توصیفات بیشتر توضیح میدم.
اینو یادم رفت بگم که استفاده از الفاظ رکیک و مستهجن علاوه بر این که شخصیت
رمان شمارو جذاب نمی کنه بلکه چهره ی بدی رو برای خواننده به وجود میاره. در یک صورت شخصیت می تونه از الفاظ غیرمتعارف استفاده کنه که توی
رمان شخصیتی بد داشته باشه و به نوعی جزوی از خصوصیتش باشه، اونم تا به حدی پس بهتون تذکر میدم که ویرایشش کنید.
توصیفات: توصیفات یکی از اجزای مهم و اصلی
رمان هست که به چند شاخه تقصیم میشه.
توصیف حالات: برخی از نویسندگان عزیز بخاطر عدم اطلاعات کافی فکر می کنند که این توصیفات تنها محدود به ایستادن و نشستن و حالتی که فرد درش قرار داره، اما این ها بخشی از حالت ها هستند. توصیف حالات در واقع توصیف چهره، حالت صدا و حالت بدنی هست. مثلا وقتی کسی هیجان زده میشه حالاتی مثل تپش قلب، صورتی متعجب، صدای بهت زده و کشیده، چشمان بیرون زده و گاهی دست های که مقابل دهان قرار می گیره. شما برای این که یه توصیف قوی داشته باشید باید این حس هارو به خواننده منتقل بکنید، که در این بخش هم کوتاهی شده بود.
مثلا وقتی شخصیت شما عصبی میشه، مستقیم نگو که فلانی عصبی شد، می تونی اون رو با بیان حالتش بگی می دونی خواننده این رو مفیهمه که خب ایشون الان عصبی شدن اما باهاش همزاد پنداری نمی کنه.
توصیف مکان: توصیف مکان، مثل گرما، سرما،تاریکی، روشنایی، شکل مکان، و حس، اون قدر در بخش ضعیف عمل کرده بودید که من در طول خواندن حس نمی کردم در مکانی حضور دارم، و فقط نوشته هاتون رو بدون این که باهاش ارتباط بگیرم طی می کردم. راستش در این زمینه تلاش کرده بودید مثل توصیف مهد و یا خونه ی قدیمیشون اما با روش اشتباه، شما وقتی می خوایید چیزی رو توصیف کنید باید در اون مکان قرار بگیرد و با لم*س اون مکان اطلاعات رو کم کم و مکرر به مخاطب برسونید. مثلا:
- کلید انداختم و در رنگ و رو رفته ی قدیمی مون رو باز کردم. وقتی از دنیایه رنگی بچه ها به این خونه ی که هر چه قدر هم به سر و روش می رسیدی باز هم از در و دیوارش چرک بیرون میزد وارد می شدم، دلم می گرفت.
- با حرص در زنگ خورده ی بدبخت رو بهم کوبیدم و وارد حیاط شدم.
خب می بینی، وقتی توی هر پارت ماهرانه و کم کم به این جزئیات اشاره می کنی نه تنها خواننده رو کلافه نمی کنی بلکه با این روش به نوشته ات جذابیت بیشتری میدی. این حالات راجب چهره هم صدق می کنه.
- آن چشمان آبی رنگش دریایی رو درون خود جا می داد که از درکش عاجز بودم.
- صورت سفید و گرد این زن به راستی برازنده ی آن آبی های آسمانی بود.
- ل*ب های نازکش از بغض می لرزید، و چشمانش دریایی مواج شده بودند.
خب عزیزم دیدی که چه قدر میشه راحت راجب شخصیت ها حرف زد بدون این که چیزی اضافی بنویسی می تونی خیلی راحت راجبشون بگی و این جزئیات به سادگی در ذهن نویسنده جا بگیرن. البته یه نکته رو هم بهت متذکر بشم توی رمانت دیدم که رفتی ریز به ریز حموم رفتن طرف رو شرح دادی، عزیزم به جای این توضیحات زائد روی توصیفات تمرکز کن، خب کلی بگی رفته حموم هم مخاطب متوجه میشت لزومی به جزئیات نیست.
بافت: یه بافت عامیانه بود که گاهی خطا های بزرگی درش داشتین و انگار یادتون می رفت که بافت
رمان شما عامیانس نه ادبی.
منولوگ و دیالوگ: اولی این که جای توصیفات در پشت دیالوگ های شما بسیار خالی بود، دوم دیالوگ های شما اون حس که باید رو به مخاطب القا نمی کرد. ببین عزیزم دیالوگ ها باید براساس مدل تربیت، اخلاقِ شخصیت، منطقه، زمان، گویش، سن و... باشه. مانند:
- ببین، مادر نزاده کِسی به ناموسِ داشت چپ نیگا کنه حالیته؟
- ببخشید آقا، اما من متوجه نمیشم از چه چیزی حرف می زنید؟
خب دوست من ببین، با نگاه به این ها میشه فهمید که شخص اول یه آدم پایین شهری و لاته و شخص دوم یه شخص متشخص و ارومه، خب دیالوگ های شما هم باید توی هر مورد این هارو رعایت کنه. ساده ترش حتی با یه نگاه کوچیک هم میشه فرق نوع حرف زدن هم دوره ی های خودمون با پدربزرگ و مادربزرگ هامون رو ببینیم، پس روی دیالوگ هات کار کن و به همون اندازه منولوگ هات رو هم با اون پیش ببر.
علائم نگارشی: خطاها زیاد بودن بخشیش رو میگم و اما شما حتما آموزش نگارش صحیح رو مطالعه کن.
- این مال همه هستا.
- داره هاااا
- نکناا.
از اضافه کردن آ به پایان کلمات و فعل ها خود داری کن، اشتباه نویسیه نه زیبایی.
- هیییی!!!
بچه نیستن.!!!
کار عاقلانه ی هست؟؟؟
استفاده از علائم نگارشی به تعداد زیاد علاوه برا این به زیبایی نوشته تون کمک نمی کنه به نوعی توهین به خواننده هم حساب میشه، یعنی خواننده نمی تونه با یه علامت بفهمه که این نوشته سوالیه یا هر چیز دیگه؟ خواهش می کنم ویرایش کنید.
کشیده نویسی خیلی مشاهده کردم، کشیده نویسی این رو به من خواننده می رسونه که نویسنده م توی نوشتن حالات شخص ضعف داره و از این روش استفاده می کنه اینم ویرایش بشه.
دیدم حروف رو به اعداد می نویسید لطفا ویرایش بشه ۱۸ نه هیجده، ۵۰ نه پنجاه و ...
وسط جمله ای که پایان نداره ازعلامت نگارشی << ! >> استفاده نکن.
-قند میگیری بچه!!! از موقعی که اوردمش چندتا خوردی؟ ×
- قند می گیری بچه، از موقعی که آوردمش چند تا خوردی؟ √
وقتی دیالوگ میگی یه خط فاصله بعد - این بذار و دیالوگت رو بگو.
-عه پری این پنجی میشه. ×
- عه پری این پنجمی میشه. √
_هر صبح به همین صورت حضور و غیاب بزنید. ×
- هرصبح به همین صورت حضور و غیاب بزنید.√
غلط املایی فراوان داشتید لطفا قبل ارسال هر پارت یه دور برای خودتون بخونیدش اون موقع نتیجه ی بهتر خواهید گرفت.
حضم× | هضم√
دقدقه× | دغدغه √
ذهرمار× | زهرمار√
کانگستر× | گانگستر√
حاظر× | حاضر√
پست فدرت× | پست فطرت √
علویه × اولویه √
حدث × حدس √
و ...
بلاخره گفتنی زیاده و وقت کم.
کلمه ها رو کوتاه نکن عزیزم.
چشمانش× | چشم هایش √
بدرد × | به درد √
دستانش × | دست هایش √
هیچ وقت پایان جمله هات رو باز رها نکن برای پایان جمله از علامت (.) برای جملات پرسشی (؟) برای جملات احساسی یا خبری از (!) و در جایی که که مکث لازمه بنابر میزان لازم مکث از (،) (؛) استفاده کن در جاهای که حرف نصفه می مونه یا فعل برای زیبایی جمله حذف شده از (...) استفاده کن.
راستی اینم بگم جا انداختم، نویسنده نوشته کلاس lmats فکر کنم منظورش کلاس i Matsh یعنی من ریاضی رو دوست دارم بوده که این رو نوشته در غیر اون صورت باید توضیح می داد .
ایراد تنظیم جمله داری، باید بدونی فاعل مفعول و فعل باید سرجای درستشون بایستن.
روند: روند آرومی داشت
رمان و تنها هیجانش تا این جا ترس فهمیدن قضیه ی عاطف توسط پریماه بود.
باورپذیری: می شه این سوژه رو باور کرد اما یه جاهایی قلمتون جوری مصنوعی جلوه می کنه و این حس رو از مخاطب سلب می کنه امیدوارم این نقد هارو بخونید و تلاش کنید تا قلمتون از کلیشه دور بشه.
ایده: ایده ایده ی نابی می تونست باشه اگر روی شخصیت ها دیالوگ ها و مکان ها کار می شد و این موضوع رو توی یه بستر دیگه می برد اما بخش زیادی از ایده جدید و جالب نبود که به نظرم باز هم اگر قلمتون رو قدرت ببخشید این به راحتی قابل حله.
{ و درنهایت امید وارم این نقد در کناره سازنده بودنش موجب کدورت نشه، قلمتون مانا نویسنده ی عزیز.}
‹‹تیم نقد کافه نویسندگان، شقایق.››