آخرین فعالیت م . صالحی

  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    رویا هر چند نمی‌خواست با ابراهیم رو به رو شود اما هنگام خروج از درمانگاه ابراهیم را دید و مجبور شد بایستد. ابراهیم با اخمی گفت: آوا چی...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    راحله وقتی تماسش قطع شد لبخند پررضایتی روی لبش بود. آوا که روی تخت خوابیده بود و به دستش سرم وصل بود مادرش را از افکارش بیرون کشید: بابا...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    صبح بعد از اینکه دوشی گرفت وسایلش را که یک ساک مسافرتی کوچک می‌شد جمع کرد و از اتاق بیرون رفت. مادرش با دیدنش متعجب گفت: مسافرت میری؟...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    پریچهر اجازه که داد ابراهیم پرسید: گفتید می‌خواهید از شر یه نفر راحت بشید، اون یه نفر کیه؟ پریچهر بعد از مکثی گفت: برادرشوهر سابقم...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    تماسش را سریع جواب داد: سلام! پریچهر هم جواب سلامش را داد و گفت: سلام، خوب هستین؟ ممنون. به سلامتی رسیدید؟ بله خداروشکر، تقریباً ساعت...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    ابراهیم دستی به پشت گردنش کشید و گفت: برم بخوابم مامان. - آره پسرم، پاشو. ببخش پرحرفی کردم. هردو برخاستند و به سمت داخل رفتند. ابراهیم...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    وقتی به خانه پدرش باز‌گشت ساعت تقریباً یازده شب بود. موبایلش را در خانه جا گذاشته بود. تا در را باز کرد و وارد خانه شد مادرش که دل‌نگران...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    بعد از شش ساعت رانندگی با اینکه خسته بود اما ترجیح داد قبل از هر کاری به کارگاهش سر بزند با اینکه وقتی برادرزاده‌اش تماس گرفت گفت که...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    مدتی با دخترکش صحبت کرد و بعد تماسش را قطع کرد و از جا برخاست و از اتاق بیرون رفت. برادرش اسماعیل و خانواده‌اش هم آمده بودند تا سری به...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    داخل اتاق کارش نشسته بود و مشغول مطالعه و بررسی اوراق کاریش بود که با صدای زنگ موبایلش به خودش آمد. اسم داداش میثم روی صفحه گوشیش نقش...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    با تاکسی خودش را به خانه رساند. خانه‌ای که قدیمی ساز بود اما هنوز باصفا و دوست داشتنی. خانه‌ای در یکی از محلات قدیمی تهران. می‌توانستند...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    ابراهیم کلافه دستی به پشت گردنش کشید و گفت: فکرش هم نمی‌کردم مردم تا این حد بیکارباشن که بشینن در مورد زندگی من حرف بزنن. -همیشه...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    ابراهیم ناخواسته خندید و پریچهر با لبخند گفت: چیه نمی‌تونید نقش یه آدم ثروتمند بازی کنید؟ -چرا باید این کار بکنم. چرا خودم رو همین آدم...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    ابراهیم سری تکان داد‌. پریچهر که برخاست او هم برخاست و با هم از اتاق بیرون آمدند. قدش بلند بود و هیکل خوبی داشت. پریچهر هم نسبت به زنهای...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    اما پریچهر حرفش را برید و گفت: خانم سعادتی! -جانم‌! پریچهر با کمی شرم گفت: خودم بهشون میگم. سعادتی مدتی نگاهش کرد و بعد با لبخند گونه‌اش...
عقب
بالا پایین