آخرین فعالیت م . صالحی

  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    پریچهر مثل همیشه دلش شکست و ناراحت شد اما حرفی نزد‌. می‌دانست آنها حرفش را نمی‌فهمند وگرنه حرفهای زیادی برای زدن داشت که آنجا هم جایش...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    ابراهیم که سبد گل را در دست داشت به خانم‌ها که رسید با همسرمیثم، فرزانه احوالپرسی کرد و بعد از اینکه سلامی به پریچهر داد و سبد گل را به...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    در مسیر، ابراهیم با دیدن گل‌فروشی ایستاد. به خیالش نمی‌بایست دست خالی می‌رفتند. با گفتن زود برمی‌گردم از ماشین پیاده شد و به سوی گلفروشی...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    ابراهیم از اینکه ناراحتش کرده بود ناراحت بود. برای همین خواست حرفی بزند که پریچهر متوجه شود از چیزی نمی‌ترسد برای همین گفت: پریچهر...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    ابراهیم همینطور که بین قفسه‌های مغازه می‌چرخید جوابش را داد: شاید کسیه که از ازدواج شما سود نمی‌بره. خودمم همین فکر دارم. در هر حال،...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    ابراهیم بدون اینکه خودش بخواهد نگران شده بود و نمی‌دانست باید حرفی به خانم سعادتی که مشغول صحبت با پسرش در رابطه با انجام تکالیفش بود...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    پریچهر با پا محکم به دبه جلوی پایش زد و گفت: دبه‌ت بردار و گورت گم کن از اینجا برو. من با هر کسی دلم بخواد ازدواج می‌کنم. این را گفت و...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    ابراهیم اما در جوابش گفت: اونقدرا بی‌پول نبودم که نتونم هزینه‌های جاری پرداخت کنم. بله قصد توهین نداشتم ولی این چیزا داره به خواست و...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    ابراهیم نیم‌نگاهی به فریبرز انداخت و سوالش را پرسید: خانم سعادتی شوهر سابق پریچهر خانم فوت کردن یا جدا شدن؟ - فوت شده، توی سانحه تصادف...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    بعد از یک ربع معطلی بالاخره خانم سعادتی را همراه با یک پسر چهارده پونزده ساله‌ای که ساک کوچک مادرش را حمل می‌کرد دید. ابراهیم سریع از...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    ماشین را آرام به حرکت درآورد و راه افتاد. برای اولین بار بود این مدل ماشین را سوار می‌شد برای همین با احتیاط می‌راند تا قلق رانندگی با...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    تعدادی کادو در سایزهای مختلف روی میز عسلی چیده شده بود که خدمتکار گفت: خانم اینا رو گفتن باید ببرید. یه سری وسایل هم هست که متعلق به...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    ابراهیم مدتی فقط نگاهش کرد و بعد فقط گفت: نه! و حتی از او خداحافظی هم نکرد و به سوی تاکسی که منتظر ایستاده بود رفت و صندلی جلو در کنار...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    ابراهیم به سمتش برگشت و با اخم گفت: اینطور که پیداست تو نمیتونی یا نمی‌دونی چطوری باید از بچه نگهداری کنی! راحله حق به جانب گفت: آره خب...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    اما ابراهیم بی‌اهمیت به او نگاهی چرخاند تا اتاق پزشک عمومی درمانگاه را پیدا کرد و به آنسو راه افتاد در حالی که راحله پشت سرش می‌دوید و...
عقب
بالا پایین