آخرین فعالیت م . صالحی

  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    سر سفره مفصل شام بودند که صدای دزدگیر ماشین ابراهیم بلند شد و پشت بندش صدای شکسته شدن شیشه پنجره یکی از اتاقها که از سوی دیگر مجاور کوچه...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    برای مدت کوتاهی بعد از نشستن سکوت همه جا را گرفت. نیما این سکوت را شکست و گفت: می‌بخشید خونه پدربزرگم مبل نداره. ایشون چندان به مبل...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    زهراخانم می‌خواست در رابطه موضوعی که پریچهر مطرح کرده بود با ابراهیم ازدواج کند ولی هم چندان راحت نبود هم اینکه با وجود فریبرز...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    وقتی از مسجد بیرون آمدند که ابراهیم و فریبرز خیلی زودتر بیرون آمده بودند و مقابل بستنی فروشی نزدیک مسجد بودند. فریبرز با دیدن آنها...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    پریچهر لبخندی زد و نگاهش به تسبیح توی دستش داد وقتی ذکر گفتنش تمام شد نگاهش به زهراخانم داد و گفت: همه چیز صوریه؟ قرار نیست بیشتر از چند...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    با تماس زهرا خانم و فریبرز را پیدا کردند و از قلعه بیرون آمدند. گردش در قلعه حسابی وقتشان را گرفت که دیگر وقتی برای گردش در جاهای دیگر...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    ابراهیم ابروی بالا برد و گفت: پس حق دارید فرصتی برای تفریح نداشته باشید حسابی سرتون شلوغ! اما چرا خانواده‌تون از کار تهران شما بی‌خبر...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    پریچهر کمی به فکر رفت و بعد گفت: سال‌های سال آرزوم یه زیارت امام‌رضا بود ولی نمیتونستم. می‌دونید همینکه توی کارم به یه موفقیت نسبی رسیدم...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    هر چهار نفر وارد قلعه شده بودند. فریبرز با شوق بیشتری تماشا می‌کرد هر چند ابراهیم چون برای اولین بار بود به آنجا رفته بود خوشش آمده بود...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    ماشینی که پریچهر در خرم‌آباد داشت یک پژو پارس سفید بود. برای اینکه خودش را از رانندگی معاف کند از پیشنهاد فریبرز که می‌خواست با ماشین...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    زهرا خانم گفت: کار خوبی کردی؟ حالا هم صبحی ورمیداری میبری حسابی می‌گردونیمون اگه می‌خوای شب بیایم خواستگاریت. پریچهر هم آرام خندید و...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    صبح بعد از نماز باز دوباره خوابید و خوابش برد اما این بار با صدای زنگ موبایلش از خواب بیدار شد. تا چشم باز کرد روشنایی آسمان چشمش را زد...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    نگاهش به سوی میثم برگشت و تازه متوجه شد که آنها برگشته بودند. از ورای شانه میثم نگاهش به پریچهر که رنگ از رویش پریده بود و اگر کسی به...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    ابراهیم احساس خوبی از این کسی می‌گفت اقوام پریچهر هست نداشت و با توجه به مزاحمتی که امروز صبح برادرشوهر سابق پریچهر برایش به وجود آورده...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    ابراهیم بعد از اینکه ساک‌هایشان را داخل آورد وارد اتاق شد. ساکش نزدیک در اتاق گذاشت و چراغ روشن کرد. اتاقی نسبتاً بزرگ و زیبا با...
عقب
بالا پایین