آخرین فعالیت م . صالحی

  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    سکوت پریچهر باعث شد تا ابراهیم حرف بزند و کمی راحت‌تر با او صحبت کند. - میتونم پریچهر صدات کنم؟ پریچهر سری به علامت مثبت تکان داد و...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    ابراهیم باز کنجکاوانه پرسید: پس دلیلش چی بود؟ پریچهر وقتی صحبت می‌کرد از فکر و خیالش دور می‌شد و استرسش کمتر می‌شد از این سوال کمی به...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    زهرا نزدیکش شد در آغوشش گرفت و گفت: می‌ترسی خودت هم بخوره دختر که هول کردی. و از آغو*ش پریچهر بیرون آمد و با چشمکی آرام گفت: تو از پسش...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    مراسم با صرف شام داشت به پایان می‌رسید برای ابراهیم و پریچهر در همان سالن میز دو نفره شام را چیده بودند در اتاقی خصوصی که از تشریفات...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    عقد که تمام شد. باز با یادآوری زهراخانم حلقه‌ها را به دست هم انداختند و بعد صدای هلهله و موسیقی به یکباره بلند شد. هردو در کنار هم بودند...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    آقا مصطفی برایشان آرزوی خوشبختی و سربلندی کرد و ابراهیم و پریچهر هردو به جایگاه عقد برگشتند. هردو ساکت بودند اما گویا بعد از آن حرفها...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    بعد از این حرفها، باز آقا مصطفی کوتاه صحبت کرد و میثم حرفهای پدرش را بازگو کرد: بابا میگن با پریچهر من خوشبخت می‌شید چون پریچهر زنیه که...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    ابراهیم و پریچهر تا رسیدن به جایگاه در کنار هم قدم برداشتند و با لبخند‌های تصنعی به مهمانان خوش‌آمد گفتند. سالن عقد خیلی بزرگی نبود اما...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    پریچهر که حرفی نزد، ابراهیم هم دیگر ساکت ماند‌. هردو دلخور و آزرده خاطر شده بودند. ابراهیم به گمانش، پریچهر خودخواهانه جوابش را داده و...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    ابراهیم خنده‌ای زد و گفت: می‌دونستم همین فکر می‌کنید. نه من پشیمون نشدم و نمی‌خوام جا بزنم. ولی دلم میسوزه که شما دارید با زندگیتون این...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    به خواست لیلا، مقابل هم ایستادند و چشم به هم دوختند. ابراهیم می‌دیدش و از قشنگی چشمانش لذت می‌برد اما پریچهر هنوز هم معذب بود و انگار...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    عکاس آتلیه زن جوانی بود که آن روز سرش خلوت بود و از اینکه یک مشتری ناگهانی به تورش خورده بود خوشحال بود. با خوشروئی از آنها استقبال کرد...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    ساعت دو و نیم ابراهیم حاضر و آماده با دسته‌گل رز قشنگ سفید صورتی که گرفته بود مقابل آرایشگاه رود نیما هم با ماشین خودش آمده بود تا...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    ابراهیم وقتی یادش می‌آمد چقدر برای ازدواج با راحله با پدر و مادرش کلنجار رفت تا بالاخره راضیشان کرد از خودش خجالت می‌کشید. روزی که راحله...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    نفس عمیقی گرفت و گوشیش را برداشت. فایلی که پریچهر برایش فرستاده بود باز کرد تا مشکلش را پیدا کند. اعداد و ارقام که دید با خودش گفت: تو...
عقب
بالا پایین