آخرین فعالیت م . صالحی

  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    و باز روی تختش دراز کشید. دستانش را زیر سر جمع کرد. می‌دانست پریچهر به خاطر ترس از گذشته و آسیبی که دیده از او دوری می‌کند. هر چند دلخور...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    داخل حیاط لبه پلکان نشسته بود و تلفنی با زهراخانم صحبت می‌کرد. - یه حرفهای بینمون رد و بدل شد. منم یه حرفی زدم که فکر میکنم ناراحت شد...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    ابراهیم فقط نگاهش می‌کرد. دلخور بود و فکرش را نمی‌کرد پریچهر چنین فکری در سر داشته باشد. پریچهر بچه می‌خواست اما اصلاً نمی‌خواست حتی...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    میز صبحانه را با کمک هم جمع کردند و هردو به پذیرایی رفتند. ابراهیم تلویزیون روشن کرد و مقابلش نشست تا کمی اخبار نگاه کند و پریچهر هم...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    و بعد از مکثی گفت: بعدم که به خاطر حماقت کارگرمون و اون درگیری پیش اومد و پدرم الکی الکی شد قاتل! پریچهر بشقابی برداشت و همینطور که...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    پریچهر نان‌ها را از دستش گرفت و گفت: مجید سر راهتون گرفت. ابراهیم از کنارش گذشت و در جوابش گفت: می‌خواست از پشت چاقو بزنه یه موتور...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    بعد از نماز، به آشپزخانه رفت و چای تازه دم گذاشت از صدای شرشر آب در حمام، متوجه رفتن ابراهیم به حمام شد. برای همین فرصت مغتنم شمرد و...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    با صدای آرامش بیدار شد که نزدیکش ایستاده بود و صدایش می‌زد. - پریچهر، پریچهر بیدار شو. نمازت قضا میشه. چشم باز کرد و با چشمان نیمه‌باز...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    پریچهر در یخچال باز کرد و گفت: چیز مهمی نیست‌. سنگ‌های شالم کشیده شد به گردنم. ابراهیم پشت سرش قرار گرفت و نگاهی به زخم گردنش انداخت...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    جلو آینه کنسول ایستاد و موهایش را شانه زد. موهایش خیلی بلند نبود اما خیلی کوتاه هم نبود. اما وقتی شانه خورد رنگ و حالتش قشنگ شد. به خودش...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    بعد از نوشیدن آب شالی که از ابتدایی مهمانی حسابی کلافه‌اش کرده بود و از روی سرش باز سریده بود، عصبانی خواست از دور گردنش بکشد که...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    پریچهر چون نزدیک خانه شده بودند باز ساکت شده بود و استرس داشت و ابراهیم چون فکرش درگیر جاسوس پریچهر بود. ساعت از دوازده شب می‌گذشت و...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    دقایقی بعد گوشیش زنگ خورد و ابراهیم جواب تماس مادرش را داد: الو سلام مامان جان. طیبه خانم با گریه گفت: الو ابراهیم، وای خدایا شکرت...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    پریچهر نفس عمیقی گرفت و گفت: روزی که شروع کردم فکر نمی‌کردم موفق بشم. هیچ‌کس حمایتم نکرد جز بی‌بی‌خانم! - بی‌‌بی‌خانم؟! پریچهر سری...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    پریچهر کمی فکر کرد و گفت: من فاکتورها رو روزانه ازشون می خواستم به غیر از این اواخر که سرم شلوغ شد و دو سه روز یه بار ازشون می‌گرفتم...
عقب
بالا پایین