آخرین فعالیت م . صالحی

  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    ابراهیم تشکر کرد و پریچهر گفت: دیگه چیزی احتیاج ندارید؟ گویا ابراهیم منتظر همین سوال بود تا لبخندش بازتر و پهن‌تر شود. پریچهر که همه...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    پریچهر وقتی از حمام بیرون آمد یک تی‌شرت گشاد و یک شلوار راحتی مشکی گشاد به پا داشت و موهای خیسش را درون حوله کوچکتری پیچیده بود. تازه...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    به محض رسیدنشان فریبرز که حسابی خسته بود به اتاقشان رفت. زهراخانم هم خسته بود اما قبل از اینکه برای خوابیدن به اتاق برود پریچهر را کنار...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    تا تماس قطع کرد پریچهر با اینکه حرفهای خواهرش که آنسوی خط بود نشنیده بود ولی حدس می‌زد موضوع صحبتشان چیست برای همین گفت: -‌ چرا اجازه...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    ترانه که تمام شد پریچهر گفت: -‌ بهتون نمی‌اومد اهل اینجور ترانه‌ و خواننده‌های باشید. -‌ پس بهم میاد اهل چه جور ترانه‌ها و خواننده‌های...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    پریچهر که باز چهر‌ه‌اش در هم شده بود بعد از مدتی سکوت گفت: شاید! ولی من اینطور فکر نمی‌کنم. ابراهیم باز دوستانه گفت: فکر کردم مث یه دوست...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    تمام مدتی که ابراهیم با دقت دفترچه پریچهر را مطالعه می‌کرد. پریچهر هم داشت دفترش را مرتب می‌کرد. وقتی تمام شد نفس راحتی کشید و گفت: -‌...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    به دفتر که برگشتند، میثم و نیما می‌خواستند بروند، زهرا خانم هم با آنها رفت. پریچهر می‌خواست بماند کمی دفترش را سر و سامان بدهد. ابراهیم...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    پریچهر به همه چای تعارف کرد و بعد از اینکه کمی پوشه‌ها را مرتب کرد گفت: می بخشید من برم یه سر به کارگرها و کارگاه بزنم. ابراهیم با تردید...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    تا همگی وارد دفتر کارگاه شدند، سمیرا که با چشم گریان داشت اوراق و پوشه‌های که روی زمین ریخته شده بود را جمع می‌کرد از جا برخاست و سلام...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    زهرا خانم برای دلداریش گفت: غصه‌ش نخور عزیزم ایندفعه کاری میکنم چندسالی بره زندان تا حالش جا بیاد. - امیدوارم این اتفاق بیفته. تا وارد...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    تا پریچهر به خودش بیاید و بخواهد جوابی بدهد. نیما که داخل حیاط بود وارد سالن شد و خطاب به پریچهر گفت: عمه جون یه دقیقه میایی؟ چهره نگران...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    هر چند آقا مصطفی و همسرش از هدیه‌های ابراهیم خوشحال شده بودند ولی دیدن زخم صورت ابراهیم و شنیدن اتفاقی که برایش افتاده بود همه را ناراحت...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    به ماشین که رسید در عقب باز کرد و سبد گل بزرگتر را روی صندلی گذاشت و با دسته‌گل رز کوچک پشت فرمان جای گرفت. پریچهر با دیدن سبد و دسته...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    در مسیر رفتن به خانه پدر پریچهر بودند و این مسیر داشت به سکوت طی می‌شد. این سکوت با تماسی که ابراهیم داشت شکسته شد. با دیدن شماره راحله،...
عقب
بالا پایین