آخرین فعالیت ZeinabHdm
-
ZZeinabHdm به آیکان نوشته در موضوع اتمام یافته دلنوشته ژالان | محمد یاسین نصرتی با
Like واکنش نشان داد.
در عمق تاریکی بر روی گل‌های فرش دراز کشیدم؛ فرش را نوازش می‌کردم. ای عزیز من صدای من را بشنو… چه در این دنیا چه در آن دنیا، من با تمام... -
ZZeinabHdm به آیکان نوشته در موضوع اتمام یافته دلنوشته ژالان | محمد یاسین نصرتی با Like واکنش نشان داد.
اگر نتوانم تو را در این زندگی به دست آورم، غم را در دل نگه می‌دارم، اما در زندگی بعدی، تو را در کنار خود خواهم داشت، در آرامش و در دل...
-
ZZeinabHdm به آیکان نوشته در موضوع اتمام یافته دلنوشته ژالان | محمد یاسین نصرتی با Like واکنش نشان داد.
کمی عقب رفتم… یاد اولین لبخندش افتادم. همانند چرخ و فلکی، چرخ زدم و جریان باد را دورم حس می‌کردم که یاد چشمانش افتادم.
-
ZZeinabHdm به آیکان نوشته در موضوع اتمام یافته دلنوشته ژالان | محمد یاسین نصرتی با Like واکنش نشان داد.
چشم آهویی من، می‌دانم که تو از وجود من بی‌خبری، اما ترسی تمام وجودم را اسیر کرده و نمی‌گذارد تو را در آغو*ش بگیرم، موهای فِرت را نوازش کنم.
-
ZZeinabHdm به آیکان نوشته در موضوع اتمام یافته دلنوشته ژالان | محمد یاسین نصرتی با Like واکنش نشان داد.
گل گلدان من، ژالان من، صدایت می‌زنم، برگرد، به من نگاه کن… من را احساس کن… در دلت مرا حک کن و بوسه‌ای بر گونه‌ام بگذار… .
-
ZZeinabHdm به آشوب دلها نوشته در موضوع اتمام یافته دلنوشته ژالان | محمد یاسین نصرتی با Like واکنش نشان داد.
«بنام شاعر زندگی» نویسندگان گرامی صمیمانه از انتخاب انجمن کافه نویسندگان برای ارائه آثار ارزشمندتان متشکریم! پیش از شروع تایپ...
-
ZZeinabHdm به آیکان نوشته در موضوع اتمام یافته دلنوشته ژالان | محمد یاسین نصرتی با Like واکنش نشان داد.
چشمانم چیزی نمی‌بینند؛ فقط صدای نم‌نم باران بر شیروانی سرخ قلبم را می‌شنوم. صدای خروشان رعد، قلبم را می‌لرزاند. صدای شکستگی پنجره‌های...
-
ZZeinabHdm به آیکان نوشته در موضوع اتمام یافته دلنوشته ژالان | محمد یاسین نصرتی با Like واکنش نشان داد.
اشک‌هایم مانند مرواریدهای سفید و درخشان در تاریکی اتاق، بر روی گونه‌های بی‌رنگم می‌چکند. دل و احساسم به فریاد آمده‌اند.
-
ZZeinabHdm به آیکان نوشته در موضوع اتمام یافته دلنوشته ژالان | محمد یاسین نصرتی با Like واکنش نشان داد.
از فکر کردن به تو، افکارم به دستانم گره می‌خورند؛ از فکر کردن به تو، درد تمام وجودم را فرا می‌گیرد. این شکوفه در قلبم آرام‌آرام پژمرده...
-
ZZeinabHdm به آیکان نوشته در موضوع اتمام یافته دلنوشته ژالان | محمد یاسین نصرتی با Like واکنش نشان داد.
سایه‌ات مرا در آغو*ش می‌فشارد، وجودم را به گرمی در بر می‌گیرد؛ آه… جانم فدای چشمان آهویی تو، جانم فدای چهره‌ی رنگینت.
-
ZZeinabHdm به آیکان نوشته در موضوع اتمام یافته دلنوشته ژالان | محمد یاسین نصرتی با Like واکنش نشان داد.
ای بی‌خبر، کجایی که دلم از عشق تو دیوانه گشته است؟ بر سر خود می‌زند و می‌گوید: «من عاشق شدم، عاشق زینت و گوهر زیبایی تو شدم.»
-
ZZeinabHdm به آیکان نوشته در موضوع اتمام یافته دلنوشته ژالان | محمد یاسین نصرتی با Like واکنش نشان داد.
ای بی‌خبر، عطرت گویی با کالسکه‌ای از سوی بهشت در نفسگاهم رژه می‌رود… می‌گوید من اینجا هستم؛ اما بی‌روح و نفس. می‌گوید من اینجا هستم اما...
-
ZZeinabHdm به آیکان نوشته در موضوع اتمام یافته دلنوشته ژالان | محمد یاسین نصرتی با Like واکنش نشان داد.
دستانم محکم مشت می‌شوند، مژگانم محکم بر یکدیگر فرود می‌آیند. می‌گویم، می‌گویم به خاک و باران و آتش قسم که خاک عاشق باران است، باران عاشق...
-
ZZeinabHdm به zhina نوشته در موضوع نقد و بررسی نقد اولیه رمان مژدار | منتقد: zhina با Like واکنش نشان داد.
به نام حق. نقد اولیه رمان مژدار اثر زینب هادی مقدم. 1. عنوان: مژدار نامی یازدهمین ماه سال یعنی بهمن در زبان کُردی کرمانجی است. عنوان...
-
ZZeinabHdm به موضوع خوب رمان مژدار | نویسنده: زینب هادی مقدم پاسخ داده‌است.با کوبیده شدن ضربه آخر؛ تمام جانش را جمع کرد و با صدای بلند فریادی کشید؛ آنقدر ضربه وارد به سر و صورتش شدید بود که نمی‌توانست چشمانش را...