با خواندن و نوشتن رشد کنید و به آینده متفاوتی فکر کنید.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید.
-
-
https://uploadkon.ir/uploads/74db12_25bdf401be-acea-479d-aad7-42c5643f0ca9.mp4 -
جانان به موضوع طنز مستر پرشین😎 پاسخ داده‌است.https://uploadkon.ir/uploads/fe3b18_25VID-20250518-230825.mp4
-
پایان نظرسنجی✅ موزیک‌های راه‌یافته به مرحله نهایی: 1. به خاطر تو _ ویگن 2. Simge - Sevmek Yüzünden 3. دل دل نکن _ کسری زاهدی
-
پایان نظرسنجی ✅ موزیک‌های راه‌یافته به مرحله نهایی: 1.بگذر ز من ای آشنا _ عارف 2. Die with a smile _ Lady Gaga & Bruno Mars 3. به...
-
جانان به ZeinabHdm نوشته در موضوع در حال تایپ رمان مژدار | نویسنده: زینب هادی مقدم با
Like واکنش نشان داد.
علی که نگاه معذب دختر را دید، لبخندی زد و وسایلش را از مقابل او برداشت و خود نیز از او فاصله گرفت و به کار خود مشغول شد؛ کمی بعد با صدای... -
جانان به ZeinabHdm نوشته در موضوع در حال تایپ رمان مژدار | نویسنده: زینب هادی مقدم با Like واکنش نشان داد.
اما در گوشه ای دیگر، تازه عروسی کنج اتاق تنگ و تاریکش سکنی گزیده و به بخت شوم خود می‌گریست؛ قرار بود که مراسم عقد دختر و پسر ارباب...
-
جانان به ZeinabHdm نوشته در موضوع در حال تایپ رمان مژدار | نویسنده: زینب هادی مقدم با Like واکنش نشان داد.
به هوای سرد و یخ زده آلیجان نیاز داشت، نیاز داشت تا سرما در استخوانش نفوذ کرده تا بدین ترتیب استخوان‌هایش با خنجر برف بشکند نه با جراحتی...
-
جانان به ZeinabHdm نوشته در موضوع در حال تایپ رمان مژدار | نویسنده: زینب هادی مقدم با Like واکنش نشان داد.
تیرداد دیگر چیزی نگفت و بدون اینکه نیم نگاهی به دختر بیندازد، از جای برخاست و به سمت شومینه رفت تا کمی با با بازی با چوب های داخل آن...
-
جانان به ZeinabHdm نوشته در موضوع در حال تایپ رمان مژدار | نویسنده: زینب هادی مقدم با Like واکنش نشان داد.
علی ابرو در هم کشید، فکر اینکه بخواهد سرمای جان سوز را به جان بکشد، کلافه اش می‌کرد و نمی‌توانست این موضوع را تحمل کند؛ آه از نهادش...
-
جانان به ZeinabHdm نوشته در موضوع در حال تایپ رمان مژدار | نویسنده: زینب هادی مقدم با Like واکنش نشان داد.
پانزده روز بعد چمدان سنگینش را روی زمین گذاشت و با خستگی عرق روی پیشانی‌اش را گرفت، رو به تیرداد گفت: - بیا یه لحظه داخل، یه استراحتی...
-
جانان به ZeinabHdm نوشته در موضوع در حال تایپ رمان مژدار | نویسنده: زینب هادی مقدم با Like واکنش نشان داد.
حال: سال ۱۳۵۶، کردستان- روستای آلیجان نگاهش را از شعله های آتش گرفت، چهره آویر مثل پدرش در نظر او منفور و غیر قابل تحمل می‌نمود،...
-
جانان به ZeinabHdm نوشته در موضوع در حال تایپ رمان مژدار | نویسنده: زینب هادی مقدم با Like واکنش نشان داد.
باشوان اما از دانستن این موضوع لبخندی زد و از جای برخاست، به سمت باوان گامی برداشت، باوان نیز با احساس سایه پدر، از جای برخاست؛ با حس...
-
جانان به ZeinabHdm نوشته در موضوع در حال تایپ رمان مژدار | نویسنده: زینب هادی مقدم با Like واکنش نشان داد.
شب از نیمه گذشته بود، تقریبا سایه پر آرامش شب، تلألو دیگری در دل آلیجان ایجاد کرده بود، دیگر از تنش صبح خبری نبود و همه اعضای عمارت به...
-
جانان به ZeinabHdm نوشته در موضوع در حال تایپ رمان مژدار | نویسنده: زینب هادی مقدم با Like واکنش نشان داد.
ساعتی بعد بود که با تقه‌ای که به در اتاق مقابلش زد، اجازه ورود خواست که اندکی بعد با صدای خشک کسی، دستگیره را به سمت پایین کشاند و خود...
-
جانان به ZeinabHdm نوشته در موضوع در حال تایپ رمان مژدار | نویسنده: زینب هادی مقدم با Like واکنش نشان داد.
در گیر و دار اتفاقات شوم اطراف، باشوان فکرش درگیر اتفاقات مدتی قبل بود، با خود فکر کرد که بزرگ شدن فرزندانش او را با مشکلات جدیدی روبه...
-
-
در حال بارگیری…
-
در حال بارگیری…
-
در حال بارگیری…
-
در حال بارگیری…
بازدیدهای نمایه
622
آخرین بازدیدکنندگان
- 622 بازدیدهای نمایه
