با خواندن و نوشتن رشد کنید و به آینده متفاوتی فکر کنید.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید.
-
-
سادات.۸۲ به موضوع اطلاعیه درخواست تگ انحصاری برای رمان | تالار رمان پاسخ داده‌است.درخواست برای رمان جادوی کهن -
سادات.۸۲ به موضوع اطلاعیه 🔻تاپیک جامع اعلام پایان تایپ رمان🔺 پاسخ داده‌است.https://forum.cafewriters.xyz/threads/mjmvh-rman-jadvy-khn-jld-vl-nvysndh-fatmh-lsadat-hashmy-nsb.37252/#post-316826 درود اتمام رمان...
-
سادات.۸۲ به موضوع عالی مجموعه رمان جادوی کهن - جلد اول | نویسنده فاطمه السادات هاشمی نسب پاسخ داده‌است.توجه: جلد دوم و سوم رمان تنها در اپلیکیشن منتشر خواهد شد.
-
سادات.۸۲ به موضوع عالی مجموعه رمان جادوی کهن - جلد اول | نویسنده فاطمه السادات هاشمی نسب پاسخ داده‌است.مرد سرش را موافق تکان داد و همراه زن که هر دو تازه آمده بودند به سوی جمعیت تعظیم کردند. نیلارم گیج به آن‌دو خیره شد. این فلسفه‌ی تعظیم...
-
سادات.۸۲ به موضوع عالی مجموعه رمان جادوی کهن - جلد اول | نویسنده فاطمه السادات هاشمی نسب پاسخ داده‌است.آرتان سرش را به نشانه‌ی فهمیدن تکان داد و سرباز تعظیم دیگری کرد. قبل از رفتن بلند‌تر گفت: - به مهربان ریوند بلخی بگویید پرقرمز ققنوس‌شان...
-
سادات.۸۲ به موضوع عالی مجموعه رمان جادوی کهن - جلد اول | نویسنده فاطمه السادات هاشمی نسب پاسخ داده‌است.ریوند سرفه‌ای کرد و از درد صورتش مچاله شد، دستش را روی سینه‌اش نهاد و آرام نفس کشید، انگار سنگ به سینه‌اش خورده بود که آن‌قدر درد داشت،...
-
سادات.۸۲ به موضوع عالی مجموعه رمان جادوی کهن - جلد اول | نویسنده فاطمه السادات هاشمی نسب پاسخ داده‌است.رامین و آرتان با حرف مهران خندیدند و سمت نیل‌رام آمدند، رامین در حالی که با لذت روی جنازه‌های سالم و بی چشم که شاهکار دست مهران بود پای...
-
سادات.۸۲ به موضوع عالی مجموعه رمان جادوی کهن - جلد اول | نویسنده فاطمه السادات هاشمی نسب پاسخ داده‌است.نیل‌رام خشنود از همراهی ریوند تند تند سرش را تکان داد و همراه پسرک جادوگر پاهایش به حرکت در آمدند، به تخمین ریوند یوزپلنگ ها می‌توانستند...
-
سادات.۸۲ به موضوع عالی مجموعه رمان جادوی کهن - جلد اول | نویسنده فاطمه السادات هاشمی نسب پاسخ داده‌است.ریوند مستاصل و نگران سرش را سمت چپ چرخاند و انتهای مسیر تاریک میان دو دیوار چوبی را بررسی کرد. آیا در انتهای این مسیر راهی برای فرار...
-
سادات.۸۲ به موضوع عالی مجموعه رمان جادوی کهن - جلد اول | نویسنده فاطمه السادات هاشمی نسب پاسخ داده‌است.مقصد بعدی که در مرکز آن ظاهر شدند روستای هریوا در جنوب پارسه بود. حالا فقط روستای باجلان با شربت‌های گل رز معروفش می‌ماند که باید سمت...
-
سادات.۸۲ به موضوع عالی مجموعه رمان جادوی کهن - جلد اول | نویسنده فاطمه السادات هاشمی نسب پاسخ داده‌است.نیل‌رام باشه‌ای زمزمه کرد و دست دراز شده‌ی ریوند را گرفت. دستش توسط ریوند فشرده شد و چشم هایش را سریع بست تا حالت تهوع نگیرد. دلش لرزید...
-
سادات.۸۲ به موضوع عالی مجموعه رمان جادوی کهن - جلد اول | نویسنده فاطمه السادات هاشمی نسب پاسخ داده‌است.فصل سی در اولین مقصد با آن‌پیمایی در جاده پرتردد و خاکی یزت توقف کردند، دو طرف جاده را دکان هایی بزرگ و کوچک پر کرده بود که محصولات خود...
-
سادات.۸۲ به موضوع عالی مجموعه رمان جادوی کهن - جلد اول | نویسنده فاطمه السادات هاشمی نسب پاسخ داده‌است.خنده‌ی زیبا و واقعا نایابی بود، پس ریوند هم مطلقا او را همراهی کرد و خندید. نهایت سعیش این بود که نگذارد نیل‌رام بهت و شوک را درون...
-
سادات.۸۲ به موضوع عالی مجموعه رمان جادوی کهن - جلد اول | نویسنده فاطمه السادات هاشمی نسب پاسخ داده‌است.شوکه هینی گفت که غذا در گلویش پرید و به سرفه افتاد. ریوند جلوتر آمد و محکم بر پشتش کوبید، دو تا سه بار تکرار کرد تا بالاخره حالش خوب شد...
-
هی میومدم اینجا می‌دیدم چیزی نگفتی دلم می‌گرفت🥲😂 ممنونم تمنای عزیزم 8c6227_25l4t-icon12 ممنون ساداااتتتت...
-
-
در حال بارگیری…
-
در حال بارگیری…
-
در حال بارگیری…
-
در حال بارگیری…
