تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

رمان بغض آسمان

دانلود رمان بغض آسمان 2022-02-13

دانلود رمان بغض آسمان اثر سوما غفاری.در این بخش از سایت کافه نویسندگان، رمان بغض آسمان را برای شما عزیزان آماده کرده‌ایم.برای دانلود رمان بغض آسمان اثر سوما غفاری با ما همراه باشید.​

خلاصه رمان بغض آسمان اثر سوما غفاری

همه چیز از آن زمانی آغاز شد که نوزادی متولد شد و پا به جهان گذاشت؛ ولیکن داستان بسیار جلوتر از آن زمان شروع میشود. در شب ازدواج پرنسس کلارا، اتفاقی افتاد که تمام پادشاهی را در غم و اندوه فرو برد و هیچ کس انتظار نداشت که تمامی آن اتفاقات، زیر سر یک تازه وارد مرموز به شهر باشد. یک تازه واردی که به هیچ‌وجه تازه وارد نیست و در واقع همان کسی است که زمانی به خاطر سرش جایزه برگزار میشد! حال، او با شعله‌های سیاه و آبی رنگش آمده تا آشکار کند که چه چیزی پشت دیوار حافظه پنهان شده و چه کسی آن حقایق و خاطره‌ها را به گونه‌ای از بین برده که گویا هیچ وقت وجود نداشته‌اند! سرانجام، با پیدا شدن سر و کله‌ی شورشی‌ها، زندگی ورق تازه‌ای را باز کرد و بیخیال همه چیز، مبارزه علیه تاج و تخت شروع شد و بازی‌ای از جنس سلطنت صورت گرفت!
مقدمه: سکوت را ساز کرده‌ام دریچه های دلم را روبه تو باز کرده‌ام یادت را در پشت بیشه‌های آشنایی ناز کرده‌ام رو به دریای دلت پرواز کرده‌ام من این عشق را سال‌هاست که آغاز کرده‌ام​

بخشی از رمان بغض آسمان اثر سوما غفاری

(کالرا)
دستی به داخل حوض کشیدم. نوازش دست هایم توسط آب خنک، حس سر زندگی را هدیه‌ی وجودم کرد. لبخندی ل*بهایم را زینت داد. پلک‌هایم را بر رو ی هم نشاندم و سرم را بالا گرفتم. به باد اجازه دادم که به موهای بلوندم رقصیدن یاد دهد. دست خود را از آب بیرون آوردم و پری را که روی پایم گذاشته بودم، به دست گرفتم. دفترم را که تشکیل یافته از کاغذهای کاهی بود، باز کردم و افکارم را روی کاغذ ریختم. ” امروز، پدر از سفر سه روزش به جزیره‌ی میروالند برمی‌گرده. در طول این سه روز، همه جا خیلی ساکت بود و من بیشتر اوقات یا تو اتاقم بودم، یا حیاط. امروز از سپیده دم توی قصر هیاهو به پا شده بود و همه‌ی ندیمه‌ها و محافظ ها برای برگشتن پدرم تدارکات می‌دیدن. من خودم هم به خاطر سر و صدایی که توی قصر ایجاد شد، از همون موقع بیدار شدم”. نوشتن را رها کرده و نفسی عمیق کشیدم. همان موقع بود که ندیمه‌ی شخصی‌ام، یعنی امی، چشم انداز نگاهم شد. امی رفته و رفته نزدیک تر شد و بالاخره به نزدم رسید. از پیراهن بلند آبی آسمانی رنگش، که لباس مخصوصی برای ندیمه‌ها بود، گرفته و تعظیمی کرد. بدین واسطه موهای بلند قهوه‌ای رنگش، آبشاری بر روی شانه‌هایش ساختند. پس از تعظیم، صاف ایستاد و گفت:
– پرنسس کلارا، پدرتون رسیدن.
با شنیدن این حرف، چشم‌هایم از فرط خوشحالی گرد شدند و لبخند عمیقی لبانم را آراسته کرد. از لبه‌ی حوض بلند شده و دفتر و پرم را به دست امی سپردم. سپس در حالی که از پیراهن زرشکی رنگم که ترکیب شده با رنگ زرد بود و مرا مثل آسمان درحال غروب جلوه میداد، گرفته بودم، به سمت حیاط مقابل قصر دویدم. از بین محافظانی که لباس مخصوص سیاه رنگ پوشیده بودند، میگذشتم و درختان زینتی درون باغچه را که برخی شکوفه های بنفش رنگ، برخی آبی و حتی صورتی و زرد داشتند، پشت سر میگذاشتم. با رسیدن به حیاط مقابل قصر، پا به محوطه‌ی سنگی‌ای که کناره‌هایش مملو از چمن بودند، گذاشتم. از همین جا دیدم که دروازه‌ی سفید رنگ قصر در انتهای حیاط باز شد و کالسکه‌ی سلطنتی طلایی رنگ وارد حیاط شد. کالسکه چون خورشیدی میدرخشید و نشان سلطنتی، یعنی همان نشان اژدها، بر رویش حک شده بود. مردی که کالسکه را میراند، از جایگاهش پایین آمد و در را برای پدرم گشود.​

اطلاعات اثر

دسته بندی: داستان و رمان
عنوان: بغض آسمان
نویسنده: سوما غفاری
ژانر: عاشقانه | فانتزی | تراژدی
تعداد صفحات: 1156 صفحه pdf

شناسنامه اثر

سطح اثر: --
ناظر: --
ویراستار: --
طراح: کیاناز تربتی نژاد
کپیست: مبینا دلگشایی
ارسال کننده
_sevma_
دانلود ها
75
بازدیدها
215
اولین انتشار
آخرین بروزرسانی
امتیاز
5.00 star(s) 1 امتیاز

آثار بیشتر از _sevma_

آخرین نقد و بررسی ها

عالی
بالا