دانلود رمان به فاصله یک رویا اثر M£Riya .در این بخش از سایت کافه نویسندگان،رمان به فاصله یک رویا را برای شما عزیزان آمادهایم.برای دانلود رمان به فاصله یک رویا اثر M£Riya با ما همراه باشید.
رمان به فاصله یک رویا
به دستهایش نگاه کرد، خالی بود. به پشت سر خیره شد، پلها شکسته بودند. روشنایی مقابل به سلولهایش فراخوان حضور میداد؛ اما هنوز به هویتش شک داشت. با دستهای پر از هیچ و پاهای گره خورده به ریسمان پوسیدهی خاطرات کورسوهای امید را پی میگرفت بلکه از تاریکی مطلقی که خودش را در آن حبس کرده بود، نجات یابد.
من امید دارم روزی خورشید از همان سمتی که ما میخواهیم طلوع میکند و نور عشق در ورطهی زندگیمان پرسه میزند.من به راز و نیاز گنجشکهای پشت پنجره ایمان دارم، به غرش رعد، به زلالی قطرات باران. نفسم باش تا زنده بمانم.
من امید دارم روزی خورشید از همان سمتی که ما میخواهیم طلوع میکند و نور عشق در ورطهی زندگیمان پرسه میزند.من به راز و نیاز گنجشکهای پشت پنجره ایمان دارم، به غرش رعد، به زلالی قطرات باران. نفسم باش تا زنده بمانم.
بخشی از رمان به فاصله یک رویا
طعم گس خون را در اعماق حلق و بینیام احساس میکردم. گرمای خونی که روی پوست سردم از بینی سمت دهانم سر میخورد، حس بدی القا میکرد؛ اما توان حرکت دادن دستهایم که انگار صدها کیلو وزن داشتند را نداشتم. یعنی بینهایت دلم میخواست بلند شوم و کاپشن چرم مشکی زوال در رفتهام را بتکانم، خون سرخ روی صورتم را تمیز کنم، لبخند پیروزمندانهای بزنم و بقیه راه نیمه تمامم به سوی ناکجا را بروم؛ ولی پلکهایم یکی به دو میکردند، انگار هزار سال بود که نخوابیده بودم. جدول گوشهی خیابان پشت سرم را شکافته بود و درمانده پخش زمین شده بود. خونی که از پشت سرم جاری شده بود را نمیتوانستم ببینم؛ اما موهای مشکیام که به تازگی کوتاهشان کرده بودم خیس شده بودند و این به من اثبات میکرد که درد وحشتناک سرم، بیخود نیست! چشمانم که حالا به جز میلیمتری باز نمیشدند، صاحب ماشین و آدمهای اطراف را نظاره میکرد که با هول و ولا سمتم میدویدند. در دلم پوزخندی زدم، یعنی جان من هم برای کسی مهم بود؟ زنده ماندن من چه دردی از آنها دوا میکرد؟ شاید مسئله چیز دیگری بود، چرا که بیشترها مرگ انسانیت بر من اثبات شده بود. شاید موبایل به دست میخواستند لحظات جان دادن جوان ناکام را ثبت و ضبط کنند. همهمهشان بلند شده بود، انگار آمبولانس رسیده بود. طولی نکشید که احساس کردم از روی زمین بلند شدم. تنها حسی که از محیط اطراف داشتم، اصوات درهم شان بود که آن هم شدتش رو به زوال میرفت. نمیدانستم مرحلهی بعدی چیست، تا پر شدن کادر تصویر از نور سفید را در فیلمها را دیده بودم از ادامهاش اطلاعی نداشتم. یک راست به جهنم فرستاده میشدم، همان جایی که ننبابا میگفت، جایگاه دروغگویان و ظالمان است؛ اما من فقط قربانی ظلم و دروغها بودم
اطالاعات اثر
دسته بندی: داستان و رمان
عنوان: به فاصله یک رویا
نویسنده: M£Riya
ژانر: عاشقانه | تراژدی
شناسنامه اثر
سطح اثر:--
ناظر: mehdi
ویراستار: تیم ویراستاران
طراح: mahkame
کپیست: ☆RaHa☆