نتایح جستجو

  1. سارابهار

    حرفه ای رمان اِل تایلر | سارابهار

    صدای بن در گوشم می‌پیچد و باعث می‌شود لحظه‌ای از افکارم فاصله بگیرم. - الآن این یعنی چی؟ کول با انگشت‌های دست‌های عضلانی‌اش، که رگ‌هایشان نمایان بودند و صدای جاری بودن خون در آن‌ها گوش‌هایم را نوازش می‌کرد و گلویم را خشک، گردنش را خاراند و گفت: - اِل باید بگه. به او خیره شدم تا چیزی بگویم؛ اما...
  2. سارابهار

    حرفه ای رمان اِل تایلر | سارابهار

    برایم عجیب بود که این چه رفتاری است. از آن سه مرد بزرگ بعید بود! بی‌آن‌که نگاهی به شئ‌ای که در دستم قرار داشت بی‌اندازم، با دست دیگرم نیروی نورش را خاموش کردم و پرسیدم: - چه دردتونه؟! کول درحالی‌که چشمانش را با دست‌هایش محکم گرفته بود پرسید: - تموم شد؟ بن چشمانش را زودتر باز کرد و رو به هردوی...
  3. سارابهار

    حرفه ای رمان اِل تایلر | سارابهار

    باهم وارد سالن بزرگی شدیم که لوازم و دستگاه‌هایی درونش قرار داشت که هیچ‌وقت به چشم ندیده بودم. با کفش‌های پاشنه بلند و جدیدم که قبل از آمدن به این‌جا، به درخواست کول آن‌ها را جایگزین نیم‌بوت‌هایم کرده بودم، به خوبی راه رفته نمی‌توانستم؛ اما از صدای کوبش پاشنه‌ی کفش با کف سالن، احساسی مطلوب و...
  4. سارابهار

    حرفه ای رمان اِل تایلر | سارابهار

    رو به همه حاضرین در غار کردم و خطاب به همه‌شان گفتم: - ما با انسان‌ها دشمنی‌ای نداریم و نمی‌تونیم موجودی رو بی‌ این‌که خطایی کرده باشه مجازات و یا قربانی کنیم. بهترین کار اینه که سخاوت نشون بدیم و آزادش کنیم و اول راهی که ازش اومده رو بپرسیم و بعد حافظه‌ش رو پاک کنیم و برش گردونیم به دنیای خودش...
  5. سارابهار

    حرفه ای رمان اِل تایلر | سارابهار

    باز همگان به تکاپو افتادند و همهمه شدت گرفت. به تک‌تکشان نگاه کردم. می‌توانستم صدای ذهنشان را بشنوم، می‌دانستم هر یک از اعضای هر قبیله درحال حاضر چه احساسی دارد و به آن‌ها حق می‌دادم. نفسم را با اعصابی متشنج بیرون راندم. چیزی درون مغزم می‌جوشید، نمی‌توانستم اجازه دهم هم‌چون اتفاقی رُخ دهد. نه...
  6. سارابهار

    حرفه ای رمان اِل تایلر | سارابهار

    با خود می‌اندیشیدم که با این اوصاف که آن آدمی‌زاد توانسته دنیای تاریک را پیدا کند و ببیند، ممکن است او یک انسان معمولی نباشد؛ اما شاید هم حدسم نادُرست باشد و او بنابر دلایلی که نمی‌دانم چیست راهی برای ورود به دنیای ما پیدا کرده باشد که البته این باعث می‌شود ماجرا به همان اندازه که هیجان‌انگیز...
  7. سارابهار

    حرفه ای رمان اِل تایلر | سارابهار

    *** (ده سال قبل) آلکن و فالین، دو بزرگ قبیله‌های خون‌آشام‌ها و لایکنتروپ‌ها کنار هم در غارِ زیرزمینیِ خون‌آشامان نشسته بودند، همه‌ی اعضای دو قبیله مقابلشان زانو زده بودند و درحالِ گوش دادن به سخنانشان بودند. من ایستاده به دیوار غار تکیه داده بودم و تاریکی غار گویا که مرا بلعیده است، با این‌که...
  8. سارابهار

    حرفه ای رمان اِل تایلر | سارابهار

    معده‌ام درهم می‌پیچد و به ناچار با قدم‌های آهسته خود را به میز رساندم و روی صندلی نشستم. به محتویات روی میز خیره شدم و به یادم آمد قولی که به کول داده بودم تا در دنیای آن‌ها گوشت و خون نخورم. گرچه من گوشت و خون تازه‌ی حیوانات را می‌خوردم؛ اما احساس می‌کنم کول می‌ترسید اگر در دنیای آن‌ها ل*ب به...
  9. سارابهار

    حرفه ای رمان اِل تایلر | سارابهار

    کلافه لُپ‌هایم را باد می‌کنم و پوفی می‌کشم. تکه‌های شکسته‌ی شیشه‌ی عطر را روی میز آرایش و کف اتاق رها می‌کنم. انتظار بیشتری نباید می‌داشتم، این جهان با تمام انسان‌ها و وسایل‌شان فانی است. بوی عطر روی دست‌هایم مانده است، از فرصت استفاده می‌کنم و دستانم را به موها و لباس‌هایم می‌مالم تا خوش‌بو...
  10. سارابهار

    حرفه ای رمان اِل تایلر | سارابهار

    با غرور از جلوی آینه‌ای بزرگ که به آن آینه‌ قدی می‌گویند، رد می‌شوم و به قامتِ جدیدم لحظه‌ای خیره می‌شوم. موهای بلند و دومتری‌ام را با جادو تا روی شانه‌ام نامرئی کرده‌ام. رنگ مردمکِ چشمانم را روی قرمز ثابت کرده‌ام تا با دیدن مردمکِ شعله‌ور در آتش و یا موجِ دریای خروشان، هیچ انسانی از ترس تلف...
  11. سارابهار

    حرفه ای رمان اِل تایلر | سارابهار

    یک آن چهره درهمش کنار رفت و روی لبش لبخند زیبایی نقش بست و گفت: - این‌طور که معلومه توی سرزمین شما حتی اژدها هم می‌تونه گیاه‌خوار باشه جز تو! آره؟ با لبخند گفتم: - آره همین‌طوره. خب حالا بگو ببینم من توی دنیای شما چی شکار کنم؟ لحظه‌ای به موجِ درونِ چشمانم خیره شد و تقریباً بی‌ربط به سؤالم، گفت...
  12. سارابهار

    حرفه ای رمان اِل تایلر | سارابهار

    کول درحالی‌که ده درصد از سنجاب کبابی را خورده بود و چربیِ اندام‌های سنجابِ کباب شده بر روی ل*ب‌هایش نشسته بود، پرسید: - تصمیمت چیه آندریا؟ با من میایی؟ نگاهی به موهای منظم و کوتاه‌ِ همیشه مشکی‌اش انداختم، چشمان قرمز و خونینم را قفل جنگل‌ یشم چشمانش کردم و گفتم: - اول بهم بگو اون‌جا چیزی پیدا میشه...
  13. سارابهار

    اطلاعیه درخواست [کاور تبلیغاتی]

    درووود، درخواست کاور تبلیغاتی https://forum.cafewriters.xyz/threads/rman-el-taylr-sarabhar.39323/
  14. سارابهار

    اطلاعیه [ تاپیک جامع درخواست جلد ]

    درووود و خداقوت♡ درخواست جلد داشتم برای رمان اِل تایلر نویسنده سارابهار https://forum.cafewriters.xyz/threads/rman-el-taylr-sarabhar.39323/
  15. سارابهار

    حرفه ای رمان اِل تایلر | سارابهار

    پیکی یکی از گرگ‌های سطح پایین هم همراهش بود و تا چشمش به شکارِ لعنتی‌ام افتاد، پرسید: - هی! اونی‌که روی زمین افتاده چیه؟ تیموتی خشک ل*ب زد: - یه انسان! پیکی با تعجب پرسید: - انسان؟! انسان دیگه چه کوفتیه؟! قبل از آن‌که شخص دیگری حرفی بزند، فالین پیر جلو آمد و زمزمه کرد: - بالآخره اومد! خواستم...
  16. سارابهار

    حرفه ای رمان اِل تایلر | سارابهار

    ‌پوزخندی زدم. تصور می‌کرد اگر اراده کنم، می‌توانند از دستم جان سالم به در ببرند؟ خیره در چشمانش با خشم غریدم: - اون شکار منه الهاندرو! و چشمم را از او گرفتم و به شکارم چشم دوختم. این‌بار که چشمم به شکارم افتاد، تازه پی به رنگِ جنگل بودنِ چشمانش بُردم! مردمک‌های سبزفامِ چشمانش با تمام ترسی که...
  17. سارابهار

    حرفه ای رمان اِل تایلر | سارابهار

    تازه توانستم ببینم که او تیموتی، بتای لایکنتروپ‌ها هست. از این‌که جرأت کرده بود به دنبال شکار من راه بیفتد و بهانه جالبی دستم بدهد برای در آوردن قلبش از قفسه‌ی سینه‌اش، کج‌خندی روی ل*ب‌هایم نقش بست؛ اما قبل این‌که افکارِ در سرم را روی دایره بریزم، صدایی باعث می‌شود برای لحظه‌ای دست نگه‌دارم. -...
  18. سارابهار

    حرفه ای رمان اِل تایلر | سارابهار

    با لبخندی پیروزمندانه جهت پروازم را به طرف پایین و درون جنگل، عوض کردم. بال‌های بزرگ و تنومندم با برخورد باد، صدای رعد مانندی ایجاد می‌کردند و درحالی‌که از صدای رعد مانندشان غرق لذت بودم، این را هم می‌دانستم که صدایشان کارم را سخت‌تر می‌کند. ممکن است شکار با شنیدن صدای بال‌هایم فرار کند؛ اما...
  19. سارابهار

    حرفه ای رمان اِل تایلر | سارابهار

    با یادآوری‌شان پوزخندی صورتم را می‌پوشاند. گویا تقصیر من بوده که بال داشته‌ام و یا موهای مشکی‌ام از بدو تولد تا اکنون که سال‌های عمرم بی‌شمارند، همیشه سی سانت از قدم بلندتر بودند و یا چشمانم که در حالت عادی مردمکم قرمز و درحالت خوشحالی مردمکم هم‌چون موج دریا درحال حرکت و شناور، و در حالت غیرعادی...
  20. سارابهار

    حرفه ای رمان اِل تایلر | سارابهار

    با بی‌خیالی شانه‌ای بالا انداختم و با حرکت جادوییِ انگشت‌های دستم مقداری چوب جمع کردم و با اشاره چشمانم، آتشی روشن کردم تا سنجاب را برای پذیرایی از مهمانِ عزیزم کباب کنم. گرچه خودم علاقه‌ای به خوراکی‌های پخته نداشتم و بیشتر خوراکم گوشت و خون تازه‌ی جانوران بودند ولی امروز مهمان دارم آن هم چه...
عقب
بالا پایین