با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن میگذرد.در کوچه پس کوچههای هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید
با توجه به گسترش دامنه نیازهای فقهی و مسائل نو پیدای اجتماعی، پیدایش حکومت اسلامی در ایران و گستردگی سؤالات و خواستهها، لزوم تجدید نظر در کیفیت دریافتهای فقیهان و تحول در کیفیت نگاه به مسائل، جهت پاسخگویی به آنها را ملموس و عینی مینماید و این نکته را در ذهن و اندیشه یک کاوشگر دینی بر مینشاند که آیا برای پاسخ به نیازمندیهای جامعه اسلامی، نیازی به موضوعشناسی فقهی وجود دارد یا خیر؟ و اینکه آیا برای شناخت موضوعات، میتوان به علوم تهیوئی و مقدمی همچون لغتشناسی، ادبیات، صرف، نحو، منطق، معانی، بیان و علم رجال بسنده نمود، یااینکه علاوه بر این علوم، که همگی در خدمت حکمشناسی میباشند، به علوم دیگری که دخیل در موضوعشناسی هستند، همچون ریاضی، نجوم، پزشکی، روانشناسی و... نیاز میباشد یا خیر؟
این مسأله از برآیندهای مطلوبی در فتوی و پاسخگویی به شبهات برخوردار است و منجر به بالندگی فقه در عرصههای مختلف سیاسی، اجتماعی و اقتصادی خواهد گردید. بدین روی در این نوشتار دو نکته را مورد ارزیابی و تحلیل قرار میدهیم. 1ـ نقش موضوعشناسی در استنباطهای فقهی.
2ـ نقش علوم بشری و تجربی در موضوعشناسی و در نتیجه در استنباطهای فقهی. امید، که چنین گامی مؤثر افتد.
مفهوم موضوع
چون بحث اساسی در خصوص موضوعشناسی است، مناسب است که ابتدا به تعریف موضوع پرداخته شود.
افعال مکلفینی که احکام بر آنها تعلق میگیرد، دو صورت دارد.
الف: پارهای از افعال، لازم است و به چیز دیگری ارتباط پیدا نمیکند، مانند نماز، روزه، قیام، رکوع، دروغ، نفاق و غیره. در این گونه موارد، حکم، عبارت است از وجوب، که متعلق آن، نماز، روزه، قیام، رکوع و... است و گاهی از اینها به موضوع تعبیر میشود، پس در این تعریف، موضوع با متعلق حکم برابر دانسته شده است.
ب: پارهای دیگر از افعال مکلف، متعدی است. یعنی فعل او با چیز دیگری ارتباط پیدا میکند، مانند خو*ردن، آشامیدن، تصرف نمودن، غصب کردن و... در اینگونه موارد، حکم شرعی به فعل مکلف تعلق میگیرد، مانند خو*ردن، و خو*ردن نیز به چیزی ارتباط پیدا میکند، مثل خو*ردن غذا، نوشیدن آب یا مسکرات، در این مثال، خو*ردن، متعلَّق است و آن چیزی که خورده میشود، متعلَّق متعلَّق یا موضوع نامیده میشود و برای بیان حکم، باید از همدیگر تفکیک شوند، پس به طور خلاصه، میتوان گفت، موضوع حکم شرعی در اصول، قیود و شرایطی است که حکم شرعی برآنها بارشده و فعلیت حکم، متوقف بر فعلیت و تحقق آنها است.
شهید صدر، در خصوص تعریف موضوع مینویسند: «متعلَّق متعلَّق، عبارت است از اشیای خارجی که متعلَّق آن، بر آن تعلق گرفته است، مانند قبله و وقت نماز، خمر در لاتشرب الخمر و عقد در اوفوا بالعقود و این همان چیزی است که موضوع نامیده میشود.» موضوع حکم، به اموری گفته میشود که در حکم، وجود او مفروض گرفته شده باشد، یعنی در صورتی شارع مکلفان را وامیدارد که این موضوع، محقق شده باشد. از این روی، را*بطه میان موضوع و حکم را*بطه میان شرط و نتیجه شرط یا مقدم و مؤخر است و شبیه را*بطهای است که میان علت و معلول است مانند ماه رمضان که موضوع تکلیف به روزه است و استطاعت، که موضوع تکلیف به حج است و بلوغ که موضوع هر تکلیفی است.
میرزای نائینی در تعریف موضوع میفرماید: «و هو الامر الذی رتب الحکم الشرعی علیه.»
آن، عبارت است از امری که حکم شرعی الهی بر آن مترتب گشته است.
و در موردی دیگر مینویسند:
«و المراد بالموضوع هو ما اخذ مفروض الوجود فی متعلق الحکم کالعاقل البالغ المستطیع مثلاً و بعبارة اخری، المراد بالموضوع هو المکلف الذی طولب بالفعل او الترک بماله من القیود والشرایط من العقل و البلوغ و غیر ذلک.»4 «موضوع، چیزی است که در متعلق حکم، وجودش مفروض و قطعی در نظر گرفته شده همچون عاقل بالغ و مستطیع، به عبارت دیگر، موضوع، عبارت است از مکلفی که از او فعل شیئی یاترک شیئی خواسته شده البته با شرایط معتبرهای کهدر مکلف قرار دارد مانند عقل و بلوغ و مسائلی از این نوع.
ضرورت موضوعشناسی در فقه
یکی از مباحثی که در زمینه استنباطهای فقهی مطرح است، مساله موضوعشناسی است، در واقع، موضوعات مهبط احکامند و نقشی کارساز و راهگشا و جهتدهنده در نوع استنباطها و نحوه برخورد با مسائل دارند یعنی فقیه، بدون شناخت موضوع نمیتواند حکم متناسب را بیان کند، موضوعشناسی را پیشینیان شاید به اشتباه و یا غفلتی که بوده است، در ردیف بایستههای اجتهاد قرار ندادهاند و فقط در حصار حکمشناسی اجتهاد محصور ساختهاند و لذا به علومی همچون صرف و نحو و لغت و معانی و بیان و منطق، اکتفا کردهاند و تنها به شناخت احکام، از درون نصوص دینی موجود، بسنده کردهاند و فراگرفتن پارهای از علوم را که در خدمت موضوعشناسی قرار میگیرند.
غیر لازم و غیر ضروری تلقی نمودهاند، در حالی که اگر در ساز و کار مسائل فقه و محتوای آن و میدانهای گستردهای که فقه فرا روی مکلفان میگشاید، دقت کنیم درخواهیم یافت که تنها حکمشناسی حلال مشکل نیست و تنها حکمشناسی نیست که ما را در درک احکام الهی یاری میکند، بلکه فراتر از آن، مسأله موضوعشناسی است، به گونهای که حتی طرفداران چنان نظریهای به طور غیر مستقیم، به سراغ موضوعات میروند و موضوعشناسی کرده و سپس به سمت حکمشناسی سیر میکنند، زیرا لزوما بدون شناخت دقیق موضوع، نمیتوان از شناخت احکام سخن گفت و این مساله کاملاً امری غیر ممکن است، چه آنکه تمام اندیشههای فقهی نوینی که در عرصه فقاهت منشأ تحولات فکری و عملی شده است، از ناحیه موضوعشناسی بوده است.
مسأله موضوعشناسی از چنان اهمیتی برخوردار است که تمام حوزههای نظری و عملی را شامل میشود و تأثیری بسزا در بیان مسائل دارد، به عنوان مثال در مسائل سیاسی، موضوعشناسی میتواند چنین نقشی را ایفا نماید، آرای سیاسی و اندیشههای سیاسی یک فقیه صرفا ربطی کامل به مساله موضوعشناسی مییابد، مثلاً مرحوم نائینی در جریان مشروطیت، اوضاع واحوال سیاسی و روابطی که بر کشور اسلامی گذشته به طرح آراء و اندیشههای سیاسی خودش مبادرت میورزد و یا اینکه امام خمینی، در سایهموضوعشناسی است که چنان آراء و اندیشههایی بلند را در باب سیاست و حکومت عرضه مینماید که منجر به پیدایش پدیده مبارک انقلاب اسلامی میگردد.
امـام خـمینی در بـاب ضـرورت مـوضوعشـناسـی یـک مـجتهد مـیفرماید:
«مجتهد باید به مسائل زمان خود اطلاع داشته باشد، برای مردم و جوانان و حتی عوام هم قابل قبول نیست که مرجع و مجتهدش بگوید من در مسائل سیاسی اظهار نظر نمیکنم، آشنایی به روش برخورد با حیلهها و تزویرها، فرهنگ حاکم بر جهان، داشتن بصیرت و دید اقتصادی، اطلاع از کیفیت برخورد با فرهنگ حاکم بر جهان، شناخت سیاستها و حتی سیاسیون و فرمولهای دیکته شده آنان، درک موقعیتها و نقاط قوت و ضعف غول سرمایه داری که در حقیقت استراتژی حکومت بر جهان را ترسیم میکند، از ویژگیهای یک مجتهد جامع است، یک مجتهد باید زیرکی، هوش و فراست هدایت یک جامعه بزرگ اسلامی و حتی غیر اسلامی را داشته باشد و علاوه بر خلوص و تقوا و زهدی که در خور شأن مجتهد است، واقعا مدیر و مدبّر باشد.»
علامه شهید مطهری، در این خصوص میگوید: «فقیه و مجتهد کارش استنباط و استخراج احکام است، اما داشتن استعداد، جهانبینی و اطلاع و احاطه او به مسائل و موضوعات گوناگون در فتواهایش بسیار تأثیر دارد، فقیه باید احاطه کامل به موضوعاتی که برای آن موضوعات فتوا صادر میکند داشته باشد، اگر فقیهی فرض کنیم که همیشه در گوشه خانه یا مدرسه بوده، او رابا فقیهی مقایسه کنیم که وارد جریانات زندگی است، این هر دو نفر به ادله شرعی و مدارک مراجعه میکنند، اما هر کدام به گونهای مخصوص استنباط میکنند، به گونهای که فتوای دهاتی بوی دهاتی میدهد و فتوای شهری بوی شهری.»6 فقیه بـرجسته شیعه، علامه حلّی، توانایی بـر استنباط مـسائل جـدید و کشف مـوضوعات را از شـرایط لازم افـتا مـیداند.