تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

متون و دلنوشته آیدای مَن | شاملو

  • شروع کننده موضوع Ocean
  • تاریخ شروع
  • بازدیدها 409
  • پاسخ ها 28
Jul
5,222
2,231
238
چه جالب است
ناز را می کشیم
آه را می کشیم
انتظار را می کشیم
فریاد را می کشیم
درد را می کشیم
ولی بعد از این همه سال …
آنقدر نقاش خوبی نشده ایم که بتوانیم
دست بکشیم
از هر آنچه که آزارمان می دهد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده رسمی
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
Jun
2,581
3,007
167
19
مشـهد
«دست‌های تو در دست من است. امید تو با من است. اطمینان تو با من است. چه چیز ممکن است بتواند مانع پیشرفت من شود؟ کوچکترین لبخند تو مرا از همه‌ی بدبختی‌ها نجات می‌دهد. کوچک ترین مهربانی تو مرا از نیروی همه‌ی خداها سرشار می‌کند … یقین داشته باش که احمد تو مفلوک و شکست خورده نیست. تمام ثروت‌های دنیا، تمام لذ*ت‌های دنیا، تمام عالم وجود، برای من در وجود ” آیدا ” خلاصه می‌شود. تو باش، بگذار من به روی همه‌ی آن‌ها تف کنم. بگذار به تو نشان بدهم که عشق، عجب معجزه‌ای است. تو فقط لبخند بزن. قول بده که فقط لبخند بزنی، امیدوار باشی و اعتماد کنی. همین!»
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده رسمی
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
Jun
2,581
3,007
167
19
مشـهد
«من مظلوم واقع شده بودم. زندگی به من ظلم کرده بود. زندگی مهمل و نحسی که تا به امروز داشته‌ ام شایسته‌ی من نبود. من خود را به گروهی وا گذاشته بودم و اینان تصور می‌ کردند که قدر من تا به همین پایه است. وقت آن رسیده است که جامعه حق مرا به من باز دهد و این کار آغاز شده است. این کار اندکی دیر شده است، اما من از آن ناراضی نیستم: حقیقت این است که اگر جامعه به احقاق حق من قد برافراشته بود، این سال‌‌های سیاه و پر مشقت پیش نمی‌ آمد و من تو را نمی‌ یافتم. یافتن تو، بزرگ‌ ترین پیروزی زندگی من بود؛ این را به تو تنها اعتراف نمی‌ کنم، بلکه با صدای بلند، با فریاد همه‌ جا گفته‌ام …»
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده رسمی
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
Jun
2,581
3,007
167
19
مشـهد
آیدا باقی عمرم! ظهر تا حالا، از لحظه‌‌ای که مژده آمدنت را به من دادی، میان ابرها پرواز می‌ کنم. جمله‌ی پیش پا افتاده‌‌ای است این. لااقل خودم این جمله را از دهن بسیاری از آدم‌‌ها شنیده‌ ام، که گفته‌ اند «از وقتی فلان خبر را شنیده‌ ام، انگار دارم میان ابرها پرواز می‌ کنم.» اما به صداقت یا عدم صداقت گوینده‌‌های این جمله کاری ندارم؛ من از ظهر تا حالا، از شادی پایم روی زمین بند نبوده است. حتی یک بار، با خودم با صدای بلند گفته‌ ام:
«-احمد! آیدایت می‌ آید؟»
و به خودم جواب دادم.
«-احمد! مگر نشنیدی؟ خودش گفت… آیدایت می‌ آید.»
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده رسمی
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
Jun
2,581
3,007
167
19
مشـهد
صدای تو هنگامی که این مژده را به من می‌ دادی، صدای باز شدن دروازه‌‌های رویای همه‌ی عمرم بود: رویای پر از رنگین کمان عشقی که من خودم را در آن «پیدا کنم»؛ زیرا من هنوز خودم نیستم، هنوز خودم نشده‌ ام. آن‌چه تا به امروز شده‌ ام، تنها و تنها طرحی کلی است از آن چه می‌ توانم باشم.
از آن‌ چه «باید بشوم» و این حرف را می‌ دانم که تو به خود خواهی گوینده‌‌اش تعبیر نخواهی کرد: من در روح خودم به رسالتی از برای خودم اطمینان دارم و تو در عمق روح خودت، به همان نسبت، به هدفی قائلی … به همین دلیل است که من بارها به تو گفته‌ ام که زندگی ما چیزی به جز زندگی دیگران است.
ما برای مذهب بزرگی کار می‌ کنیم، ماورای مسیحیت و اسلام و بودیسم و بت پرستی و عشق ما به یکدیگر، نیرویی است که ما را برای رسیدن به این هدف زنده نگه می‌ دارد …
معذلک هرگز از یاد مبر که اگر تو نباشی، هیچ چیز برای من وجود نخواهد داشت: نه رسالت نه هدف نه زندگی! من این‌ها همه را تازه برای خاطر تو می‌ خواهم: برای خاطر عشق تو سر بلندیت. تو شمشیر سحرآمیزی هستی که من به اتکای تو قلعه‌‌ها را می‌ گشایم و جهان را فتح می‌ کنم.»
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده رسمی
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
Jun
2,581
3,007
167
19
مشـهد
میان خورشیدهای همیشه
زیبایی تو لنگریست
خورشیدی که از سپیده‌دم
همه ستارگان بی‌نیازم می کند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده رسمی
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
Jun
2,581
3,007
167
19
مشـهد
تو را دوست می‌دارم
طرفِ ما شب نیست
صدا با سکوت آشتی نمی‌کند
کلمات انتظار می‌کشند
من با تو تنها نیستم، هیچ‌کس با هیچ‌کس تنها نیست
شب از ستاره‌ها تنهاتر است…
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا