تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

Jul
12,190
58,151
270
سވހیܣ
وضعیت پروفایل
یه متن پاک شده...
اهل كاشانم


روزگارم بد نیست.



تكه نانی دارم، خرده هوشی، سر سوزن ذوقی.


مادری دارم، بهتر از برگ درخت.


دوستانی‌، بهتر از آب روان.



و خدایی كه در این نزدیكی است:


لای این شب بوها، پای آن كاج بلند.


روی آگاهی آب، روی قانون گیاه.



من مسلمانم.


قبله ام یك گل سرخ.


جانمازم چشمه، مهرم نور.


دشت سجاده من.


من وضو با تپش پنجره‌ها می‌گیرم.


در نمازم جریان دارد ماه، جریان دارد طیف.


سنگ از پشت نمازم پیداست:


همه ذرات نمازم متبلور شده است.


من نمازم را وقتی می‌خوانم


كه اذانش را باد، گفته باد سر گلدسته سرو


من نمازم را پی «تكبیره الاحرام» علف می‌خوانم،


پی «قد قامت» موج.



كعبه‌ام بر ل*ب آب


كعبه‌ام زیر اقاقی‌هاست.


كعبه‌ام مثل نسیم، می‌رود باغ به باغ، می‌رود شهر به شهر.


«حجر الاسود» من روشنی باغچه است.




اهل كاشانم.

پیشه ام نقاشی است:

گاه گاهی قفسی می‌سازم با رنگ، می‌فروشم به شما

تا به آواز شقایق كه در آن زندانی است

دل تنهایی تان تازه شود.

چه خیالی، چه خیالی، ... می‌دانم

پرده ام بی جان است

خوب می‌دانم، حوض نقاشی من بی ماهی است.

اهل كاشانم.

نسبم شاید برسد

به گیاهی در هند، به سفالینه‌ای از خاك «سیلك».

نسبم شاید، به زنی فاح*شه در شهر بخارا برسد.

پدرم پشت دو بار آمدن چلچله‌ها، پشت دو برف،

پدرم پشت دو خوابیدن در مهتابی،

پدرم پشت زمان‌ها مرده است.

پدرم وقتی مرد. آسمان آبی بود،

مادرم بی خبر از خواب پرید، خواهرم زیبا شد.

پدرم وقتی مرد، پاسبان‌ها همه شاعر بودند.

مرد بقال از من پرسید: چند من خربزه می‌خواهی؟

من از او پرسیدم: دل خوش سیری چند؟

پدرم نقاشی می‌كرد.

تار هم می‌ساخت، تار هم می‌زد.

خط خوبی هم داشت.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر ارشد بازنشسته + نویسنده ادبی
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
May
3,702
9,681
193
رَهـایـی
پشت این دیوار، کتیبه‌ای می‌تراشند
می‌شنوی؟
میان دو لحظه پوچ ، در آمد و رفتم
انگار دری به سردی خاک باز کردم:
گورستان به زندگی‌ام تابید
بازی‌های کودکی‌ام
روی این سنگ‌های سیاه پلاسیدند
سنگ‌ها را می‌شنوم: ابدیت غم
کنار قبر، انتظار چه بیهوده است...

[سهراب سپهری]
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر ارشد بازنشسته + نویسنده ادبی
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
May
3,702
9,681
193
رَهـایـی
من به آمار زمین مشکوکم
تو چطور؟
اگر این سطح، پر از آدم هاست،
پس چرا؛ این همه دل ها تنهاست!
بیخودی می‌گویند:
هیچ کس تنها نیست
چه کسی تنها نیست؟
همه از هم دورند!
همه در جمع ولی تنهایند!
من که در تردیدم؛ تو چطور؟!

[سهراب سپهری]
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
شاعر انجمن
شاعر انجمن
مدیر بازنشسته
Oct
855
1,546
103
غمی که پایان ندارد...
وضعیت پروفایل
الا بذکر الله تطمئن قلوب
زندگی نیست بجز نم نم باران بهار

زندگی نیست بجز دیدن یار

زندگی نیست بجز عشق

بجز حرف محبت به کسی

ورنه هر خار و خسی

زندگی کرده بسی

زندگی تجربه‌ی تلخ فراوان دارد

دو سه تا کوچه و پس کوچه

و اندازه‌ی یک عمر بیابان دارد

ما چه کردیم و چه خواهیم کرد

در این فرصت کم!؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا