شب ناگهان چقدر غمانگیز است، وقتی در انتظارترین باشی! #سیدمهدیموسوی
نازلــی مدیریـت کل سایـت عضو کادر مدیریت مدیریت کل سایت Aug 6,470 12,519 219 18/1/24 #1 شب ناگهان چقدر غمانگیز است، وقتی در انتظارترین باشی! #سیدمهدیموسوی آخرین ویرایش توسط مدیر: 18/1/24
نازلــی مدیریـت کل سایـت عضو کادر مدیریت مدیریت کل سایت Aug 6,470 12,519 219 17/1/24 #2 انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان قِصه را هَر کجا شروع کنم آخرش این اتاق غَمگین است . -سیدمهدیموسوی آخرین ویرایش توسط مدیر: 17/1/24
نازلــی مدیریـت کل سایـت عضو کادر مدیریت مدیریت کل سایت Aug 6,470 12,519 219 17/1/24 #3 حِس کن مَرا؛ که دست برده داخل گیسَت . حس کن مرا؛ بر لَکههای بالِش خیسَت . حس کن مرا؛ در «دوستَت دارم» درِ گوشت . #سیدمهدیموسوی آخرین ویرایش توسط مدیر: 17/1/24
حِس کن مَرا؛ که دست برده داخل گیسَت . حس کن مرا؛ بر لَکههای بالِش خیسَت . حس کن مرا؛ در «دوستَت دارم» درِ گوشت . #سیدمهدیموسوی
نازلــی مدیریـت کل سایـت عضو کادر مدیریت مدیریت کل سایت Aug 6,470 12,519 219 17/1/24 #4 پایان شب من باش چون جای درنگی نیست جـز عشق بـرای ماپایان قشنـگی نیست #سیدمهدیموسوی آخرین ویرایش توسط مدیر: 17/1/24
نازلــی مدیریـت کل سایـت عضو کادر مدیریت مدیریت کل سایت Aug 6,470 12,519 219 17/1/24 #5 پاییز آمده ست که خود را ببارمت! پاییز: نام ِ دیگر ِ «من دوست دارمت» بر باد می دهم همه ی بود ِ خویش را یعنی تو را به دست خودت می سپارمت! باران بشو، ببار به کاغذ، سخن بگو... وقتی که در میان خودم می فشارمت پایان تو رسیده گل ِ کاغذی ِ من حتی اگر که خاک شوم تا بکارمت اصرار می کنی که مرا زودتر بگو گاهی چنان سریع که جا می گذارمت! پاییز من، عزیز ِ غم انگیز ِ برگریز! یک روز می رسم... و تو را می بهارمت!!! | سید مهدی موسوی | آخرین ویرایش توسط مدیر: 17/1/24
پاییز آمده ست که خود را ببارمت! پاییز: نام ِ دیگر ِ «من دوست دارمت» بر باد می دهم همه ی بود ِ خویش را یعنی تو را به دست خودت می سپارمت! باران بشو، ببار به کاغذ، سخن بگو... وقتی که در میان خودم می فشارمت پایان تو رسیده گل ِ کاغذی ِ من حتی اگر که خاک شوم تا بکارمت اصرار می کنی که مرا زودتر بگو گاهی چنان سریع که جا می گذارمت! پاییز من، عزیز ِ غم انگیز ِ برگریز! یک روز می رسم... و تو را می بهارمت!!! | سید مهدی موسوی |
Kallinu مدیر بازنشسته مدیر بازنشسته Apr 5,204 24,953 218 حُـزْنـِ مُبـارَکْـ...❀ 17/1/24 #6 این روزهــا کـــــه آینه هم فکــر ظاهر است هرکس که گفته است خدا نیست کافراست با دیدن قیافه این مردمان ِ خوب باید قبول کرد که گندم مقصّر است آن سایه ای که پشت سرت راه می رود گرگی مخوف در کت و شلوار عابر است کمتر در این زمانه بـــه دل اعتماد کن وقتی گرسنه مانده به هر کار حاضر است شاعر فقط برای خودش حرف می زند در گوشه اتاق فقط عکس پنجره ست آن جاده و غروب قشنگی که داشتیم حالا نمــاد فاصله در ذهن شاعر است در ایــن دیار ، آمدن نــو بهـار ِ پوچ تنها دلیل رفتن مرغ مهاجر است دارد قطار فاجعـــه نزدیک مــی شود بمبی هنوز در چمدان مسافر است آخرین ویرایش توسط مدیر: 17/1/24
این روزهــا کـــــه آینه هم فکــر ظاهر است هرکس که گفته است خدا نیست کافراست با دیدن قیافه این مردمان ِ خوب باید قبول کرد که گندم مقصّر است آن سایه ای که پشت سرت راه می رود گرگی مخوف در کت و شلوار عابر است کمتر در این زمانه بـــه دل اعتماد کن وقتی گرسنه مانده به هر کار حاضر است شاعر فقط برای خودش حرف می زند در گوشه اتاق فقط عکس پنجره ست آن جاده و غروب قشنگی که داشتیم حالا نمــاد فاصله در ذهن شاعر است در ایــن دیار ، آمدن نــو بهـار ِ پوچ تنها دلیل رفتن مرغ مهاجر است دارد قطار فاجعـــه نزدیک مــی شود بمبی هنوز در چمدان مسافر است
Kallinu مدیر بازنشسته مدیر بازنشسته Apr 5,204 24,953 218 حُـزْنـِ مُبـارَکْـ...❀ 17/1/24 #7 نماندست چیزی به جزغم ... مهم نیست گــرفته دلـــم از دو عالم ... مهـــم نیست تـــو را دوست دارم قسم به خدا که... اگر چه پس از تو خدا هم مهم نیست فقــــط آرزو مـــی کنم کــــه بمیرم پس از آن بهشت و جهنمّ مهم نیست همان وقت رانده شدن به زمین ... آه ! بـــه خود گفت حوّا که آدم مهم نیست بیا تا علف هــــای هر*زه بکاریم اگر مرگ گلهای مریم مهم نیست ببین! مرگ هم شانس مي خواهد ای عشق فقط خو*ردن جامی از سم مهـــم نیست نماندست چیزی به جز غم، مهم نیست، گرفته دلـــم از دو عالم ، مهم نیست, بمانم ، بخوانم ، برقصم ، بمیرم ... دگر هیچ چیزي برایم مهم نیست آخرین ویرایش توسط مدیر: 17/1/24
نماندست چیزی به جزغم ... مهم نیست گــرفته دلـــم از دو عالم ... مهـــم نیست تـــو را دوست دارم قسم به خدا که... اگر چه پس از تو خدا هم مهم نیست فقــــط آرزو مـــی کنم کــــه بمیرم پس از آن بهشت و جهنمّ مهم نیست همان وقت رانده شدن به زمین ... آه ! بـــه خود گفت حوّا که آدم مهم نیست بیا تا علف هــــای هر*زه بکاریم اگر مرگ گلهای مریم مهم نیست ببین! مرگ هم شانس مي خواهد ای عشق فقط خو*ردن جامی از سم مهـــم نیست نماندست چیزی به جز غم، مهم نیست، گرفته دلـــم از دو عالم ، مهم نیست, بمانم ، بخوانم ، برقصم ، بمیرم ... دگر هیچ چیزي برایم مهم نیست
Kallinu مدیر بازنشسته مدیر بازنشسته Apr 5,204 24,953 218 حُـزْنـِ مُبـارَکْـ...❀ 17/1/24 #8 یک هیچ ادکلن زده با موی فرفری شاید وکیل پایــــه یک دادگستری دارد دفاع می کند از دختــری که نیست اسمش پری نه!از همه ی جنبه ها پری! از یک نگاه ساده و معصوم مثل گرگ یک مشت موی سرزده از زیر روسری از دختری که گفته به این هیچ عاشقست از دختـــری کـــــــه رفتـــــه بــا مرد دیگری لیلای قصه خط زده کل کتاب را پیدا نموده شاید مجنون بهتری! رو می کند به سمت تماشاچیان وکیل فریاد می زند کــه تــــو دختر مقصری؟! دختـــر فقط عروسک بازی زندگی ست... ...تو مرده ای به خاطر این جرم :دختری! دیگر به اختیار خودت نیست ماندن و... وقتی که از تمامی خود رنــج می بری حس می کنی گرفته دلت از هر آنچه نیست می خواهــی آسمـــــان را بالا بیـــــــاوری... قاضی نگاه می کند آرام و مرگبار بـــه دادگاه و صندلــی ِ پیـر داوری از خود سوال می کند آیا نمی شود آیا نمی شود که از این جرم بگذری؟ رو می کند بـــه سمت وکیل در آینه با یک نگاه خسته و یک جــــور دلــــخوری شاهد:خودش دلیل :خودش حکم:زندگی قاضی:خودش وکیل:خودش متهم: پـــری آخرین ویرایش توسط مدیر: 17/1/24
یک هیچ ادکلن زده با موی فرفری شاید وکیل پایــــه یک دادگستری دارد دفاع می کند از دختــری که نیست اسمش پری نه!از همه ی جنبه ها پری! از یک نگاه ساده و معصوم مثل گرگ یک مشت موی سرزده از زیر روسری از دختری که گفته به این هیچ عاشقست از دختـــری کـــــــه رفتـــــه بــا مرد دیگری لیلای قصه خط زده کل کتاب را پیدا نموده شاید مجنون بهتری! رو می کند به سمت تماشاچیان وکیل فریاد می زند کــه تــــو دختر مقصری؟! دختـــر فقط عروسک بازی زندگی ست... ...تو مرده ای به خاطر این جرم :دختری! دیگر به اختیار خودت نیست ماندن و... وقتی که از تمامی خود رنــج می بری حس می کنی گرفته دلت از هر آنچه نیست می خواهــی آسمـــــان را بالا بیـــــــاوری... قاضی نگاه می کند آرام و مرگبار بـــه دادگاه و صندلــی ِ پیـر داوری از خود سوال می کند آیا نمی شود آیا نمی شود که از این جرم بگذری؟ رو می کند بـــه سمت وکیل در آینه با یک نگاه خسته و یک جــــور دلــــخوری شاهد:خودش دلیل :خودش حکم:زندگی قاضی:خودش وکیل:خودش متهم: پـــری
نازلــی مدیریـت کل سایـت عضو کادر مدیریت مدیریت کل سایت Aug 6,470 12,519 219 17/1/24 #9 من از نگاه کلاغی که رفت فهمیدم که سرنوشت درختان باغمان تبر است.... ?مهدی موسوی آخرین ویرایش توسط مدیر: 17/1/24
نازلــی مدیریـت کل سایـت عضو کادر مدیریت مدیریت کل سایت Aug 6,470 12,519 219 17/1/24 #10 هَر گوشهای که آدمِ غَمگینی ست من شِکلی از ادامِه شب هاشَم این شِعر را چِرا به شما گفتم؟! من که قَرار بود قَوی باشم .. سید مهدی موسوی آخرین ویرایش توسط مدیر: 17/1/24
هَر گوشهای که آدمِ غَمگینی ست من شِکلی از ادامِه شب هاشَم این شِعر را چِرا به شما گفتم؟! من که قَرار بود قَوی باشم .. سید مهدی موسوی