تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

[ انجمن شاعران مرده ]

مدیریـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
مدیریت کل سایت
Aug
6,470
12,509
219
اصلا نمیشه فرض بگیرم که غیر من
چشم کسی به گوشه ی چشمت نظر کنه
ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم
حالا کیه که محتسبا رو خبر کنه

قداره ی غرورمُ دستم گرفتم و
رگ میزنم تمامیه جمعیتُ برات
اول یکی یکی همه ی دشمنات،بعد
بعدم یکی یکی همه ی سینه چاک هات

_ هانی ملک زاده
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیریـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
مدیریت کل سایت
Aug
6,470
12,509
219
به یک پلک تو می بخشم تمام روز و شب ها را
که تسکین می دهد چشمت غم جانسوز تب ها را

بخوان ! با لهجه ات حسی عجیب و مشترک دارم
فضا را یک نفس پر کن به هم نگذار ل*ب ها را

به دست آور دل من را چه کارت با دل مردم !
تو واجب را بجا آور رها کن مستحب ها را

دلیل دل خوشی هایم ! چه بغرنج است دنیایم !
چرا باید چنین باشد ؟... نمی فهمم سبب ها را

بیا این بار شعرم را به آداب تو می گویم
که دارم یاد می گیرم زبان با ادب ها را

غروب سرد بعد از تو چه دلگیر است ای عابر
برای هر قدم یک دم نگاهی کن عقب ها را

#نجمه_زارع
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیریـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
مدیریت کل سایت
Aug
6,470
12,509
219
نمی دانم چرا؟ اما تو را هر جا که می بینم
کسی. انگارمی خواهد ز من، تا با تو بنشینم

تن یخ کرده،آتش را که می بیندچه می خواهد؟
همانی را که می خواهم، ترا وقتی که می بینم

تو تنها می توانی آخرین درمان من باشی
و بی شک دیگران بیهوده می جویند تسکینم

تو آن شعری که من جایی نمی خوانم، که می ترسم
به جانت چشم زخم آیدچو می گویند تحسینم

زبانم لال! اگر روزی نباشی، من چه خواهم کرد؟
چه خواهد رفت آیا بر من و دنیای رنگینم؟

نباشی تو اگر، ناباوران عشق می بینند
که این من،این من آرام، درمردن به جز اینم

#محمدعلی_بهمنی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیریـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
مدیریت کل سایت
Aug
6,470
12,509
219
با رفتنت اندوه مرا جشن گرفتی
چشمان تو انگار نمیخواست که باشم
آن روز که "جانم" شد "هان" و "بله" فهمیدم
توفیر ندارد، چه باشم چه نباشم

دلگیرم و باران شده سهم شب و روزم
این زندگی فرسوده شده، داد رسی نیست
هربار نپرسید برای که سرودی؟
اشعار تَرَک خورده ی من مال کسی نیست

من بی خبر از حال و هوای همه هستم
ساکت ترم از غنچه ی قالیِ اتاقم
کم حوصله ام، حوصله ام را نخراشید
ای کاش بیاید مرگ زودتر به سراغم

* #وحیدعیسوی*
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیریـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
مدیریت کل سایت
Aug
6,470
12,509
219
ب*غل کنم ... که دلم انقلاب می خواهد ،
میان بحرِ سکوتت ، حباب می خواهد ..
خیال کن که نخوابیده ام ، هزاران سال !
دلم میانِ دو بازوت ، خواب می خواهد ..

#نرگسصرافیانطوفان
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده رسمی
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
Jun
2,581
3,013
167
19
مشـهد
سر هر جاده منم ، چشم به راهی که تویی
شب و روزم شده چشمان سیاهی که تویی
بنــدبازی وســـط معــــــرکه ام ، وای اگــــر
روی دوشـم بنشیند پر کاهی که تویــی !
زیر پایم پلی از موست ، ولــی زل زده ام
بین چشمان تماشا به نگاهـی که تویــی
کور کرده ست مرا عشــــق و سر راهـم باز
باز کرده ست دهان حلقه ی چاهی که تویی
نیست کم وسوسه ای سیب بهشت ، اما من
دستم آغشتــــه به نارنج گناهی که تویی.
- پانته آ صفایی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده رسمی
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
Jun
2,581
3,013
167
19
مشـهد
ﺗﻮ ﻣﻌﺮﻭﻓﯽ ﺑﻪ ﻣﺨﻠﻮﻗﯽ ﮐﻪ ﺩﻝ ﺑﺮﺩ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺵ
ﻣﻨﻢ ﺷﻬﺮﯼ ﮐﻪ ﻣﺸﻬﻮﺭ ﺍﺳﺖ , ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻫﺎﯼ ﯾﮏ ﺑﻨﺪﺵ
ﭼﻪ ﻣﯿﺪﺍﻧﯽ ﺗﻮ ﺍﺻﻼ ﺍﺯ ﻣﻨﯽ _ ﺟﺎﻣﺎﻧﺪﻩ ﺩﺭ ﭘﺎﯾﯿﺰ _
ﮐﻪ ﻫﺮ ﺷﺐ ﺧﻮﺩﮐﺸﯽ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻐﻀﺶ ﺩﺭ ﮔﻠﻮﺑﻨﺪﺵ
ﺑﺪﻭﻥ ﭼﺸﻢ ﺗﻮ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺷﻌﺮﻡ ﺍﻋﺘﺒﺎﺭﯼ ﻧﯿﺴﺖ
ﺷﺒﯿﻪ ﺭﺷﺘﻪ ﯼ ﺍﻟﺒﺮﺯ ﺑﯽ ﮐﻮﻩ ﺩﻣﺎﻭﻧﺪﺵ
ﺑﯿﺎ ﻫﺮﭼﻨﺪ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺩﻭﺩ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ
ﺑﻪ ﺗﻮ ﻣﻦ ﺩﻟﺨﻮﺷﻢ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺗﻬﺮﺍﻧﯽ ﺑﻪ ﺩﺭﺑﻨﺪﺵ
ﺷﮑﺮ ﻟﺐ ,ﺗﻠﺨﯽ ﺩﺍﻍ ﺩﻫﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﻓﺮﻭ ﺑﻨﺸﺎﻥ
ﮐﻪ ﻣﯽ ﭼﺴﺒﺪ ﺑﻪ ﺁﺩﻡ ,ﭼﺎﯼ ﺗﻠﺦ ﺩﺍﻍ ﺑﺎ ﻗﻨﺪﺵ ..
ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺩﺍﺷﺖ
ﺩﻝ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﻣﻌﺬﻭﺭ ﺍﺳﺖ , ﺑﺎﺷﺪ ﭘﺎﯼ ﺳﻮﮔﻨﺪﺵ
ﺩﻟﻢ ﮐﻮﺭ ﺍﺳﺖ ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ .. ﻋﺰﯾﺰ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻫﺴﺘﯽ
ﺩﻟﻢ ﯾﻌﻘﻮﺏ ﭘﯿﺮﯼ ﮐﻪ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﭘﺎﯼ ﻓﺮﺯﻧﺪﺵ ..
ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﻦ ﺍﻓﺮﯾﺪﻡ , ﺗﺎ ﮐﻪ ﻋﻤﺮﯼ ﺑﻨﺪﻩ ﺍﻡ ﺑﺎﺷﯽ
ﻧﻪ ﻣﻌﺸﻮﻗﻢ ﺷﻮﯼ .. ﺍﻣﺎ ﺩﻝ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺭﺍﻩ ﻭ ﺗﺮﻓﻨﺪﺵ
ﺟﻬﺎﻧﻢ ﺑﺮﺯﺧﯽ ﮔﻤﮕﺸﺘﻪ ﺑﯿﻦ ﺍﺗﺶ ﻭ ﺑﺎﻏﯿﺴﺖ
ﻗﯿﺎﻣﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﮐﺴﯽ ﺑﺎ ﺍﺧﻢ ﻭ ﻟﺒﺨﻨﺪﺵ
- فاطمه کرمیان
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیریـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
مدیریت کل سایت
Aug
6,470
12,509
219
عشق را من چگونه بنویسم؟
واژه ها جا نمیشود در شعر
عشق یک اتفاق مرموز است
عشق معنا نمیشود در شعر
.
عشق یعنی تمام عمرت را
با زمین و زمانه جنگیدن
عشق یعنی شجاع ترین باشی
با دلی پاره پاره رقصیدن
.
ماه بانوی کمند اَندازم
زلف هایت که تا ک*مر آویخت
گرگ با موی تو اهلی شد
کوه درهم شکست و پایین ریخت
.
چشم هایی به عمق یک دریا
دست از تو؟ چگونه بردارم ؟
آخر از تو چگونه دل بکنم؟
من تو را دوست به شدت دارم
.
آخر این مرد بی تو میمیرد
در کنارِ تو شاه خواهد شد
با تمامِ یه دندگی هایش
باز مشروطه خواه خواهد شد
.
گفته بودم که عاشقت هستم
مرد حرفش دوتا نخواهد شد
عیسوی دل اگر دهد به کسی
دیگر از او جدا نخواهد شد
.
بچه بودم پدر به من میگفت :
" پسرم ، روزگار خوبی نیست
تو قوی باش، سریع اشک نریز
گریه ی مرد کار خوبی نیست "
.
من ولی مثل او قوی نیستم
پای هر درد گریه میکردم
بی قرارِ تو میشدم هر روز
مثل یک مرد گریه میکردم
.
مرد هربار اگر که گریه کند
اتفاق بدی نمی افتد
پای دل در میان اگر باشد
مرد راحت به گریه می افتد
.
شعر این بار هم شکستم داد
بابتِ چشمِ تَر حلالم کن
دست من نیست همین حالا هم-
گریه کردم ، پدر ، حلالم کن
.
آخرش عشق برام معنا شد
توی نسل موبایل و اینترنت
عشق یعنی، همون فردی که
بعد این شعر اومد تو ذهنت

#وحید_عیسوی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیریـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
مدیریت کل سایت
Aug
6,470
12,509
219
ای کاش به آغو*ش تو جان را برسانم
کافیست همینقدر اگر زنده بمانم

من تشنه ترین رود و تو آرامش دریا
با شوق رسیدن به تنت در جریانم

تو طرح "غزل هندسه" در شعر معاصر
من خون دل منزوی و فرشچیانم

ای کاش شبی مرتکب چشم تو باشم
بادام از این شاخه لیمو بتکانم

بیرون زده از روسری تو شب شعرم
من شاعر پیچیده ترین شعر جهانم

تو جلوه ای از فخرفروشی خدایی
من حاصل آمیزش باران و خزانم

گفتند حسودان تو به فکر دگرانی
در راه رسیدن به تو حتی دگرانم

هر جا سخن از عشق شد اوضاع به هم ریخت
از شدت خوشبختی و حالم نگرانم

بی روی تو‌ آرام ندارم، خبرت هست؟!
یا مصلحت این است ندانی و ندانم...

#علی_صفری
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا