با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن میگذرد.در کوچه پس کوچههای هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید
اگر قصد دیدنِ «آکادمی پادشاه شیاطین» یا «Maou Gakuin no Futekigousha» رو دارید، حتماً دنبال کیفیتِ 720 به بالا بگردید! صحنههای اکشن و رنگارنگش واقعاً چشمتون رو نوازش میدن و حیفه لـذتِ این گرافیکِ محشر رو با کیفیتِ پائین از دست بدید. این انیمه در ژانرِ فانتزیه و 13 قسمتِ تکفصله، البته فعلاً.
خب، توصیهی اولم اینه که اصلاً احتیاجی به دونستن خلاصه داستانِ انیمه ندارید و ندارید و ندارید، پس چیزی تعریف نمیکنم. انصافاً اسپویل کارِ بدیه. این خلاصه داستانها هم هِی اسپویل میکنن لعنتیا. داشتم میگفتم؛ برای دیدن این انیمه نیازی به دونستن خلاصه داستان ندارید ولی باید به سه نکته توجه کنید؛
1. با یه ذهنِ باز ببینیدش و فقط سعی کنید از قشنگیِ انیمه لـذت ببرید و زمانِ خوشی رو سپری کنید.
2. حتماً کیفیت بالا ببینید؛ چون با بررسیِ کوچیکی متوجه میشید طراحیِ اُپنینگها، چشمگیریِ جادوها، شهرها و حتی گرافیکِ یونیفرم و چشمِ کارکترها چقدر باجزئیات و قشنگه.
3. از اولین قسمت تا آخرین قسمت به تمام جزئیات و دیالوگها توجه کنین. و البتــه اصلاً قسمتهاش رو متوالی نبینید و سعی کنید روزی یه قسمت ببینید T-T من کل انیمه رو تو 4 روز تموم کردم و پشیمونم :|
بای دِ وی، طرفدارانِ فانتزی و قدرتهای ماورائی که خودم اولِ صفم، مژده!! به قدری تأثیرِ هر قسمت رو من زیاد بود که بعدِ هر راند انیمه دیدن یه نگاه به دستام میکردم و میگفتم «خب حالا مثلاً چی میشد قدرت جادویی داشتم؟» امیدوارم روزی اگر تبدیل به انیمه شدم، توی یه انیمهی فانتزیِ پرنسسی باشم T-T
ولی خب، در کل یکی از ضعفهای انیمه این بودش که در وصفِ قدرتمندیِ کارکترِ «آنوس» یه جورایی مبالغه شد. توی مبارزات، بیننده باید قلبشو تو مشتش بگیره و واسه برنده شدنِ قهرمانش زارزار التماس کنه و دخیل ببنده به X امامزاده، ولی خب اینجا یه جورایی از اولِ داستان من خیالم بابتش راحت بود لعنتی : ))
دیگه که، حتـــمَن ببینیدش. سیریسلی مجیکال ^-^
میخواستم دو تا سینماییِ واجبالتماشا رو معرفی کنم، ولی به نظرم اومد که به جاش، این مانهوا رو معرفی کنم :::
در حالی که من خسته و نالان داشتم از کمبود مانهوا و انیمهی خوب گله میکردم، همکلاسیم اومد گفتش که پاشو برو «ناگهان یک روز پرنسس شدم» رو بخون. من گفتم کامااان مگه 6 سالمه؟! با این اسم جذابش : )) ولی خب رفتم سرچ کردم و پیش خودم گفتم خوندن 2 تا اپیزود به جایی بر نمیخوره حالا. و حـــالـــا!!! :||||||
اصلاً نمیتونم به قرارنامهی تنظیمِ یک معرفیِ خوب پایبند بمونم و دلم میخواد دائماً «نیهییییهیینهینیهینیهینیهینیهی» بفرستم در وصفش. گرافیکِ محشر، کارکترهای جَذّآب، جذذذذابِ جذذذذذذذذذذذااااب. ف***ینگ گورجس...! لباسهای اشرافیِ خفن، باغ و قصر و دیالوگهای فوق لعنتی و صحنههای لعنتیتر و گـاد میخوام از دردِ انیمه نبودنش خودمو بکُشم. اگه یه روزی رفتم ژاپن و خواستم تو صنعت انیمیشن فعالیت کنم قطــعاً 3 فصل ناقابل ازش میسازم. دقیقاً هم میدونم چه صداگذارهایی رو واسه کدوم کارکترها بذارم :دی
داستان؟ خب، قطعاً فانتزی+عاشقانه+دخترونهست؛ ماجراجویی هم داره. داستانش دربارهی تناسخِ «آتاناسیا»، دختریه که به عنوان پرنسسِ اوبلیا به دنیا میاد در حالی که تو همون نوزادیش کاملاً از آیندهای که در انتظارشه، آگاهه. شما داستان رو از زبونِ آتاناسیا، دقیقاً از چندماهگیش میخونید. آتاناسیا با علم به آیندهش، میدونه که قراره در سن معیّنی (دقیق یادم نیست چندسالگی) به دست یک آدمِ معینی –که خیــــلی هم جذابه و نیهینهینهی- کُشته بشه! برای اینکه جلوی این اتفاق رو بگیره، نباید بیکار بشینه ^^
دربارهی اپیزودهاش؛ حجمِ هر چپتر معمولیه. مثل تمام مانهواها، یه چیزی حدود 12 تا 18 صفحهست. فعلاً در حالِ انتشاره و 2 فصلِ کامل شده داره. فصل سومش، تا چپتر 99 منتشر شده که ترجمهی چپتر 98 اومده. حدودِ یه سالی هست که دارم میخونمش خلاصه :::
بخونید و از معنای حقیقیِ «زیبایی» لـذت ببرید.
خب، حالا که بحثِ پرنسس و باربیه، بدم نمیاد یه انیمهی دیگه تو همین طیف معرفی کنم، «یونا دختری از سپیدهدم» یا «Akatsuki no Yona»، یه انیمهی تکفصلِ 24 قسمتیه. از اُواها خبر ندارم اَز آلوِیز.
میدونید من چندین ساله که انیمه میبینم و خب این فکر مدتهاست توی ذهنمه که استودیوها و کارگردانها انیمههایی رو برگرفته از مانگاهاشون میسازن امّا داستان رو تموم نمیکنن؛ در نتیجه منِ مخاطب مجبـور میشم واسه دونستنِ بقیهی داستان برم مانگا رو بخونم. نمیدونم؛ احتمالاً یه سیاستی باشه برای دریافتِ رنکینگِ پرفروش یا بست سلر. این انیمه هم همینطوره. داستانش تمام نمیشه و انگار شما 24 قسمت فقط مقدمه دیدید در حالی که هنوز جوابِ پیش پا افتادهترین سؤالاتِ داستان رو هم نمیدونید. یا لااقل برای من همچین حسی داشت؛ ولی خب، با فاکتور گرفتن این مسئله میتونم بگم خوب بود و خوش گذشت.
داستان دربارهی یوناست؛ پرنسسِ امپراطوریِ کوکا که موهای قرمزِ موّاجی داره. یونا تمام عمرش رو در خوشبختی و شادیِ محض زندگی کرده و نمونهی بارزِ یه اشرافزادهی لوسه؛ تا اینکه یه شب میره به اتاق پدرش و میبینه اون به قتل رسیده! اون هم به دستِ کسی که عاشقش بوده!
من پنج سال پیش که دیدمش به نظرم خیلی هیجانانگیز بود و واقعاً سرِ هر قسمت قلبمو تو مُشتم میگرفتم؛ احتمالاً اینم از عوارضِ پیریه که به اون صورت روم تأثیر نمیذاره ::: با این حال به عنوان یه زنگ تفریحِ جدی قبولش دارم و به نظرم دیدنش به جایی برنمیخوره ^-*
خدا میدونه اگه اینجا و تاپیک موزیک قفلیم نبود هیچ دلیلی برای آنلاین شدن نداشتم []
سورهدِمو، برسیم به معرفی؛
سینماییِ «صدای خفته» یا A Silent Voice، محصولِ سالِ 2016، در ژانرِ عاشقانه+اجتماعیه که میخوام اندکی دربارهش حرف بزنم ~
داستان دربارهی «شویا»ست. پسری که زمانِ دبستان، حدود کلاس شیشم، با دختری به نام «شوکو» همکلاس میشه. شوکو ناشنواست و به تبعش، صحبت هم نمیتونه بکنه. این موضوع باعث میشه شویا دم به دقیقه این بچه رو اذیت کنه. به هـر طریقی. خلاصه تا جایی که پای والدین به داستان باز میشه و شوکو از اون مدرسه میره؛ و این شروعِ زندگیِ شویاست. شویایی که تا سالها بعد تحتِ شعاع این موضوع دست و پنجه نرم میکنه ...
گرافیکِ انیمه رو دوست داشتم. داستانش، ژانرش و موضوعی که روش فوکوس کرده بود. صداگذار کارکتر اصلی محشــررر. میشناختمش البته :: موسیقیاش متوسط است. و من معتقدم که زندگی، احساسات و خستگیهای تینیجری رو خیلی خوب به تصویر کشیده. احساس میکنم یک کمی زمانش طولانیه که خب، دونت کِر.
دیدن داره خلاصه. دلتون پَر میکشه واسه زندگی تو یکی از شهرهای کوچیک ژاپن ++
*اسپـــویـــل
دردِ شویا، دردِ منم هست. تمِ اجتماعیِ داستان رو به شدت قبول دارم و دقیقاً میفهمم وقتی ضربدر میزد روی صورت آدمها، یا صداشون رو واقعاً نمیشنید، یعنی چی. یک فضای کاملاً امن برای ادامهی زندگیِ امنِ خودت. اولش سخته ولی یه مدت که عادت کنی به گوشهها، دیگه نمیتونی دل بکنی. در مقابل، موضوعِ «خودکشی» هم توی داستان تا حدی مطرح بود و باز هم قبولش داشتم چون خوب بهش پرداخته بود؛ به نظرم خودکشی با اینکه تو جامعه کارِ «بد»ی شناخته شده، طوری نیست که بشه دربارهش قضاوت کرد. جدی هر کس خسته میشه احتیاج به استراحت داره حالا اینم این شکلی.
سرِ شارلوت چی گفته بودم؟
یو؛ چیزی که مطرحه اینه که ژانر «ماوراءالطبیعی» تو انیمهها به شکلِ شگفتانگیزی فوران میکنه. تو سریالهای کرهای هم همینطور؛ کلاً انگار به این مسائل علاقهی وافری دارن اهالیِ شرق آسیا. و خب، درسته که ژانرِ پرتکراریه و شما فقط سر بچرخونی هزار و یک انیمهی تخیلی میبینی، ولی این اصلاً دلیلِ موجهی برای موفق بودنِ همهشون نیست. اکثرِ انیمههایی که اینجا معرفی میکنم چیزایی هستن که دستِ کم ارزشِ یک بار تماشا رو دارن؛ خودمم خیلی اهلِ وقت تلف کردن نیستم واسه همین انیمهای اگر تو قسمتهای اول جذبم نکنه ادامهش نمیدم. در نتیجه که، اینم از اوناست که فکر میکنم یکم درنگ کردن حقشه.
اگه از انیمههای قدرتی و ماوراءالطبیعی با اندکی خونریزی، خوشتون میاد، میتونید «سگهای ولگرد بانگو» رو ببینید ÷÷÷ در مجموع سه سیزنه؛ من فصل اولش رو دیدم و گاد دمن ... محشره؟ حتماً. اگر از شارلوت خوشتون اومده، مطمئنم این رو هم دوست خواهید داشت. البته من خیلی طراحیش رو نپسندیم : | ولی در بقیهی آیتمها عالی عمل کرد؛ مثلاً یکیش شخصیتپردازیِ دازای :) لطفاً دست به این کارکتر نزنید :) هی ایز ماین :*)
یک نکته؛ مبنای انتخابتون رو فقط شارلوت نذارید؛ چون بانگو نسبت به اون، هم خونریزیِ بیشتری داره و هم گرافیکِ خشنتر. گرافیک خشن چیه؟ نمیدونم :| ولی خب شارلوت کلی جلوهی بصری و رنگآمیزیهای شاد داره، و این نداره. با این حال چیزی از ارزشش کم نمیشه؛ هر دو واقعاً واقعاً قشنگ بودن.
داستان هم؛ با توجه به اینکه خودم خلاصهها رو نمیخونم باید خودم یه چیزی سرِ هم کنم و واقعاً قسمتِ سختش همینجاست TT
داستان دربارهی پسری به نام «آتسوشیـ»ـه. آتسوشی یک یتیم بوده و در یتیمخونه زندگی میکرده؛ داستان از جایی شروع میشه که آتسوشی از یتیمخونه بیرون میشه و بیپول و آشیونه میافته تو خیابون =| اون ل*بِ رودخونه داشته از گشنگی تلف میشده که ناگهان میبینه یکی داره تو رودخونه غرق میشه. میره نجاتش میده؛ ولی متوجه میشه اون یارو اصن میخواسته خودکشی کنه (یک دنیا چشمقلبی) = | اون یارو کی بوده؟ دازای-سان (نیمسنمسنینینسمینسمنییینی)
نمیدونم خوب تعریف کردم یا نه = | ولی خب واسه تصمیمگیریِ بهتر برید قسمتِ یکشو ببینید مطمئنم مورد پسند واقع خواهد شد :* والا من که دوست داشتم؛ انیمهای که مجبورت کنه قسمتِ بعدی رو همون روز دانلود کنی ببینی و وقتی از جات پاشی کل ستون فقراتت بشکنن، قطعاً یه انیمهی محشره :] دریافتهام که استعداد تبلیغاتی در من هست :دی
اتفاقاً کاورِ انیمهش خیلی بیخود و چرت و دفعکننده (دافع؟:|) بود؛ این یکم بهتره. چرا من دیدمش؟ ها من یه amv ازش دیده بودم و یه عالمه رو دازای کرا*ش داشتم و کلاً نمیدونستم داستان و ایناش چیه؛ یهویی به خدا توکل کردم و دیدمش. گادیاااا T---T
اخطارِ آخر؛ لطفاً به دازای دست نزنید -__-
ساختهشده با اقتباس از لایتناول Violet Evergarden به قلم کانا آکاتسوکی
ژانر: درام، فانتزی، پسا-جنگی و عاشقانه
کارگردانان: تایچی ایشیداته (Taichi Ishidate) و هاروکا فوجیتا (Haruka Fujita)
فیلمنامه: ریکو یوشیدا (Reiko Yoshida)
محصول استودیو Kyoto Animation
تعداد قسمتها: ۱۳ اپیزود اصلی و یک قسمت ویژه (یک فصل تلویزیونی) + ۲ فیلم سینمایی بلند
پخش: از ۲۰۱۸ تا ۲۰۲۰ میلادی
ردهی سنی: PG-13
خلاصه: انیمه Violet Evergarden در یک جهان موازی جریان دارد. پس از چهار سال خونریزیهای بیپایان، بالاخره جنگ عظیم به پایان میرسد و در دو سوی قارهای نصفشده که تلسیس (Telesis) نام دارد، زندگی انسانی آرامآرام به وضعیت عادی و دوستداشتنی خود بازمیگردد. اینگونه وایولت اورگاردن فرصت بازگشت به دنیای انسانها را بهدست میآورد؛ البته با دستانی فلزی که انگشتانی آهنی دارند و گویا باید زیر دستکشهای زیبا پنهان شوند.
درک نمیکنم چرا حرفم نمیاد هیچجوره؛ فقط دلم میخواد به کل دنیا بگم این انیمه رو نبینید نصفِ مفاهیم جنگ و زندگی رو از دست میدید و مگه اصلاً «صلح» چه بهایی داره که هیچکس راضی به پرداختش نیست؟ آه. انیمه خیلی زیباست. خیلی. موسیقیِ متنِ فوقالعادهای هم براش گذاشتن که به خوبی در سرازیر کردنِ اشکِ مخاطب عمل میکند :دی
خطاب به مخاطبهای چیزهای ترسناک و کیموچی واروی =|
«فرشتگان مرگ» یا Angels of Death، یک انیمهی 14 قسمتی در ژانرِ معماییه. فکر میکنم اکثراً دیده باشنش با این حال، بریم واسه معرفی ~
سو داستان بسیار معمایی و میستریه و از این بابت خوراکم میباشدو ماجرا دربارهی دختریه که توی یه ساختمونِ عجیب به هوش میاد که هیچ راهِ خروجی ازش پیدا نمیکنه. فقط یه آسانسور داره که میره به طبقهی بعدی. توی طبقهی بعدی با پسرِ روانیای روبهرو میشه که میخواد با یه داس بُکُشدش. کاملاً بیدلیل. سو فرار میکنه و خودشو میندازه تو آسانسور و میره طبقهی بعدی. که خب تعریف نمیکنم ولی اونجا یه آدمِ روانیتر از اولی منتظرشه =| دختره که اسمش ریچله، هیـچی از زندگیش یادش نمیاد و فقط یادشه که قبل از این ساختمون، توی بیمارستان بوده.
خب، ببین؛ دو تا نقد وارده از نظر من؛
1. یه بکش بکشِ مسخرهی دیسکاستینگ که شامل تیکه تیکه کردن هم میشه و دو تا روانی توش ایفای نقش میکنن؛ پس اصلاً ارزشِ دیدن نداره.
2. یه داستانِ مفهومیِ جالب که میتونی حداقل واسه یه بار هم که شده براش زمان بذاری.
من از دیدنش پشیمون نیستم؛ صحنههای دارک، اکشن و رومخِ زیادی داره. خونریزی فراوااااان به انواع و اقسام شکلهای مختلـف؛ ولی خب میگم، داستانش خوب و جالبه و پایانش هم بد نیست. با این حال بستگی به اولویتِ مخاطب داره؛ اینکه داستان واسهت اولویت داره یا گرافیک و سبکِ انیمه. من نظرِ خاصی نسبت بهش ندارم؛ چون اولاً انیمه و فیلمهای این سبکیِ بهتر از این هم هست. مثلاً «دیگری» با اینکه پر از کشتار بود و دیگه یه انیمهی قدیمی به حساب میاد، واقعاً قشنگ بود.
فکر میکنم برای تصمیمگیری دربارهش برید چند تا نقد بخونید یا هم اینکه عکسهاش رو ببینید؛ بالاخره دستتون میاد :دی