منتقدان در مورد دلایل موفقیت این مجموعه نظرات مختلفی دارند. محمدحسن ساکی معتقد است این موفقیت مدیون استفادهٔ صحیح از کهنالگوها و روزآمدکردن آنهاست. او را*بطهٔ میان کلاهقرمزی و آقای مجری را تابع کهنالگویی میداند که بر اساس آن روابط مرشد و بچهمرشد میانشان برقرار میشود. از دید او همانطور که بچهمرشد حرفهای نامفهومی میزند و مرشد حرفهای او را تعبیر میکند، کلاهقرمزی نیز خصوصاً در برنامههای ابتداییاش خوب صحبت نمیکرد و باید حرفهایش توسط مجری دوباره بیان میشد. از دید این منتقد آنها را میتوان به سان نسخهٔ روزآمدی از نمایش اوستا و سیاه دید. شوخیها و حاضرجوابیهای سیاه در برابر صبر و متانت اوستا به نوعی در شخصیت مجری و کلاهقرمزی تکرار میشود.
از دیدگاه منتقدان را*بطهٔ کلاهقرمزی و آقای مجری را میتواند را*بطهای پدر–فرزندی نیز در نظر گرفت. همانطور که بسیاری از کودکان خود را در شیطنتهای کلاهقرمزی مییابند، بزرگترها نیز خود را در کالبد آقای مجری مییابند که پدری مهربان و دلسوز و صبور است که این موضوع باعث میشود مخاطبِ کلاهقرمزی نهفقط کودکان، که بزرگسالان نیز باشند. را*بطهٔ این دو را*بطهای معلم-شاگردی نیست، یعنی چنین نیست که آقای مجری نصیحت کند و بچهها خیلی زود قبول کنند؛ بلکه کلاهقرمزی و دیگر شخصیتهای عروسکی این مجموعه گاه حرفها و نصیحتهای آقای مجری را قبول نمیکنند و او را به چالش میکشند. آقای مجری هم گاه از دست بچهها حرصش میگیرد؛ درست مثل یک را*بطهٔ پدر-فرزندیِ زنده و واقعی. از دیدگاه این منتقدان با وجودی که کلاهقرمزی حرف سیاسی نمیزند اما حرفهایش بیانگر خاطرات و حتی رنجهای یک نسل است. کلاهقرمزی، مبارکِ مدرن است که در زبان طنز و کنایه واقعیتهای مگوی جامعه را میگوید؛ نمادی از شوخطبعیِ ایرانی که طلحکوار حرف خود را میزند و به حیاتش ادامه میدهد.
با این حال این مجموعه از همان ابتدای شروع به پخشش منتقدان بسیاری داشته و دارد. بسیاری از منتقدان این برنامه را به نداشتن کارشناس و متخصصان کودک متهم میکنند که باعث شده بدون توجه به نیازهای شناختی کودکان برای آنان برنامه بسازند بهطوریکه به باور این منتقدان در مجموعهٔ کلاهقرمزی نه تنها چنین چیزی را مشاهده نمیشود بلکه رفتارها و گفتارها مملو از آموزههای غلط است؛ صحبتهای آقای مجری با عروسکها پر از خشونت است، دائم بچهها را دعوا و تحقیر میکند، امر و نهی میکند و به ندرت از آنها تعریف میکند.
از دیدگاه منتقدان را*بطهٔ کلاهقرمزی و آقای مجری را میتواند را*بطهای پدر–فرزندی نیز در نظر گرفت. همانطور که بسیاری از کودکان خود را در شیطنتهای کلاهقرمزی مییابند، بزرگترها نیز خود را در کالبد آقای مجری مییابند که پدری مهربان و دلسوز و صبور است که این موضوع باعث میشود مخاطبِ کلاهقرمزی نهفقط کودکان، که بزرگسالان نیز باشند. را*بطهٔ این دو را*بطهای معلم-شاگردی نیست، یعنی چنین نیست که آقای مجری نصیحت کند و بچهها خیلی زود قبول کنند؛ بلکه کلاهقرمزی و دیگر شخصیتهای عروسکی این مجموعه گاه حرفها و نصیحتهای آقای مجری را قبول نمیکنند و او را به چالش میکشند. آقای مجری هم گاه از دست بچهها حرصش میگیرد؛ درست مثل یک را*بطهٔ پدر-فرزندیِ زنده و واقعی. از دیدگاه این منتقدان با وجودی که کلاهقرمزی حرف سیاسی نمیزند اما حرفهایش بیانگر خاطرات و حتی رنجهای یک نسل است. کلاهقرمزی، مبارکِ مدرن است که در زبان طنز و کنایه واقعیتهای مگوی جامعه را میگوید؛ نمادی از شوخطبعیِ ایرانی که طلحکوار حرف خود را میزند و به حیاتش ادامه میدهد.
با این حال این مجموعه از همان ابتدای شروع به پخشش منتقدان بسیاری داشته و دارد. بسیاری از منتقدان این برنامه را به نداشتن کارشناس و متخصصان کودک متهم میکنند که باعث شده بدون توجه به نیازهای شناختی کودکان برای آنان برنامه بسازند بهطوریکه به باور این منتقدان در مجموعهٔ کلاهقرمزی نه تنها چنین چیزی را مشاهده نمیشود بلکه رفتارها و گفتارها مملو از آموزههای غلط است؛ صحبتهای آقای مجری با عروسکها پر از خشونت است، دائم بچهها را دعوا و تحقیر میکند، امر و نهی میکند و به ندرت از آنها تعریف میکند.
آخرین ویرایش توسط مدیر: