تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

خَندِه خآنـه عَمو اَزرآعـــیل

  • شروع کننده موضوع aliasghar
  • تاریخ شروع
  • بازدیدها 1,281
  • پاسخ ها 63

آیا این تایپک ادامه پیدا کند؟؟

  • بیشین سرجات ببینم اینا چیه گزاشتی؟چرتن ادامه نده

  • خوبه میشه باش را اومد ولی تلاشتو بکن...

  • عالیه آفرین بت..

  • عالی عالی عالی..ادامه بده


نتایج فقط بعد از شرکت در نظرسنجی قابل رویت است.
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Sep
85
0
18
تو نظرسنجی بالا شرکت کنید...

مهمترین عامل ریزش مو







فکر کردن به حرفاییه که باید تو دعوا میزدی و نزدی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Sep
85
0
18
تو نظر سنجی بالا شرکت کنید...
246669_IMG_20181221_141113_262.jpg

یه سلامی هم بکنیم به همه ی گناهکارای توی خوونه
خسته نباشید
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Sep
85
0
18
تو نظر سنجی بالا شرکت کنید...

بابام پارسال شب یلدا میگفت: قرمزترین هندونه شهرو خریدم
بریدیم، دیدیم سفیده!
از اون به بعد تو خونه به رنگ سفید میگیم قرمز






مامان مجبورمون کرده
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Sep
85
0
18
تو نظرسنجی بالا شرکت کنید...


تازه فهمیدم اون چیزی که دست میتی کمان بود چی بوده...

کارت بسیج فعال ژاپن بود :)

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Sep
85
0
18
دوتا خانم با هم ۱۵سال زندان بودن
حکم آزادی یکیشون اومد
موقعی که داشت وسایلاشو جمع میکرد رو به دوستش کرد و گفت:
اقدس حالا بقیشو اومدی بیرون برات تعریف میکنم...
/:
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Sep
85
0
18
یه روز یه نفر به زنش میگه:عزیزم..تو عین زنبور عسلی..هم زنی..هم عسلی..هم بوری...

جففرم از حرف طرف جوش گرفت رفت به زنش گفت:میدونی تو خیلی شبیه پنگوئنی...هم پهنی..هم گ.و.ه.ی هم عنی...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Sep
85
0
18
پای بابام ضربه خورده بود، مامان بزرگم

زردچوبه و تخم مرغ و کره حیوانی

و … گذاشته بود رو پاش رفته بودن پزشک

دکتره گفته بود

“سیب زمینی هم میذاشتین کوکو درست میکردین دیگه”
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Sep
85
0
18
249671_thumb_HamMihan-20183302149157726511528445109.32051.png
خوش به حالتون...:cheer:
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Sep
85
0
18
تو نظر سنجی بالا شرکت کنید...
ولی شهرستانای کوچیک خیلی جالبن, همه ی همو میشناسن

داشتم با پسر عمم تو شهر میرفتیم با خودرو, پلیس راهنمایی رانندگی اومد پشتمون با بلندگو گفت جعفر اونجا پارک نکن, پارک ممنوعه, آتیش بیفته به گندمای آقات
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Sep
85
0
18
تنها باری که کسی من رو با یه چهره

معروف اشتباه گرفت، تو ۸ سالگیم بود

واسه نخستین بار رفتم تو کوچه، همه ی‌

بچه‌ها جیغ کشیدن سمندوووون و فرار
کردن



:frustrated::frustrated::frustrated:
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا