تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

Feb
1,976
2,561
168
« هولمحبوب »
1673863448658.jpg

نام اثر: آدرنگ
سرشناسه: سارا، سلطانی، ۱۳۸۶
موضوع: دلنوشته
سبک/ژانر: تراژدی
سال نشر: یک هزار و چهارصد- ۱۴۰۰
منتشر شده در: انجمن کافه نویسندگان - تالار ادبیات - بخش تایپ دلنوشته
دیباچه:
بی‌صدا می‌سوزم و جان می‌گیرم؛ جانی از بی‌جانی. رنج و اندوه مانند چاقویی ضامن‌ دار روی تنم کشیده می‌شود و گاهی می‌شکافد؛ زخم می‌زند، رد می‌گذارد؛ اما هیچ‌گاه نمی‌میراند. زجرکُش‌ می‌کند و سکوت من از هر فریادی بالاتر است.

آدَرَنگ: رنج، اندوه
 
آخرین ویرایش:
سرپرست بازنشسته
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
Apr
1,611
2,024
168
108025_aa934bde3f917d6d5e0a65a29c2bfe98_bpkd.png
نویسندگان گرامی صمیمانه از انتخاب "انجمن کافه نویسندگان" برای ارائه آثار ارزشمندتان متشکریم!

پیش از شروع تایپ آثار ادبی خود، قوانین و نحوه ی تایپ آثار ادبی در"انجمن کافه نویسندگان" با دقت مطالعه کنید.

قوانین تایپ دلنوشته در انجمن کافه نویسندگان

شما می‌توانید پس از 10 پست درخواست جلد بدهید.

درخواست جلد برای دلنوشته

پس از گذشت حداقل ۱۵ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد دل‌نوشته بدهید. توجه داشته باشید که دل‌نوشته‌های تگ‌دار نقد نخواهند شد و در صورت تمایل به درخواست نقد، قبل از درخواست تگ این کار را انجام بدهید.

درخواست نقد

پس از 15 پست میتوانید برای تعیین سطح اثر ادبی خود درخواست تگ بدهید.

درخواست تگ برای دلنوشته

همچنین پس از ارسال ۲۰ پست پایان اثر ادبی خود را اعلام کنید تا رسیدگی های لازم نیز انجام شود...

اعلام اتمام آثار ادبی

اگر بنا به هر دلیلی قصد ادامه دادن اثر ادبی خود را ندارید می توانید درخواست انتقال به متروکه بدهید تا منتقل شود...

درخواست انتقال به متروکه

115797_66f26ebfb4633ad09c3597c14d842af7.gif


|کادر مدیریت ادبیات انجمن کافه نویسندگان|
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
Feb
1,976
2,561
168
دانسته‌هایش را تماماً فراموش کرده بود. آخر محبوب او محجوب بود! محال بود قرارداد عاشقی را فسخ کند و قلبش را جای دیگر به سهام بگذارد.
اما گذاشت. محبوبش، عزیزکرده‌اش، به راحتی هرچه تمام‌تر زیر همه چیز زد و قلبش را پای قرارداد دیگری مهر زد.
دلش، برای محزونیَش سوگواری کرد.
 
آخرین ویرایش:
Feb
1,976
2,561
168
جانش را در برهوتی در دوردست‌ها می‌دید.
شیرینش خام کدام خسرو شده بود؟
هرچه می‌دوید، هرچه تنش زخم سنگلاخ‌ها را به جان می‌خرید، نمیرسید. کویر مگر به جایی جز راه ممتد این برهوت که جانش را اسیر خویش کرده بود می‌رسید؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
Feb
1,976
2,561
168
آدرنگ...
زیبایی این واژه را با سلول به سلول تنش حس کرده بود. با چشمان اشکینش، سکوت پر حرفِ تمام نشدنیش، بغض گنجیشک لانه کرده در گلویش.
زیباییش وصف نشدنی بود. زیبایی تنهاییش، تنهاییش و تنهاییش. چیزی جز این؛ تنهایی، داشت؟ نداشت.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
Feb
1,976
2,561
168
نغمه‌های عاشقانه‌ای که شنیده بود را دلبرکش برای که نجوا می‌کرد؟ نکند دلش طالب کسی دیگر بود؟
میان اشک‌های سوزناکش فریاد زد:
«من با این دل صاحب مرده‌ام که بعد از هر شکست باز هم جوانه‌ی امید می‌زند چه‌کار کنم!»
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
Feb
1,976
2,561
168
با تشنگی هوا را بلعید. با ضرب و زور اکسیژن را وارد ریه‌هایش می‌کرد و لرزان و نامطمئن کربن دی‌اکسید را به بیرون می‌فرستاد. حیات محکم دستش را می‌کشید و مرگ لرزان او را به نرده‌ی پل هوایی نزدیک می‌کرد. گویا تنهاییش هم دیگر صبرش سر آمده بود و تحمل به دوش کشیدنش را نداشت.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
Feb
1,976
2,561
168
چالاک خاک را درون زمین گود شده میریخت و او اِبرام از میان انبوه خاک‌ها دست و پا میزد تا نجات پیدا کند از این زنده‌کُشی. نمیشد زیر خاک برود آن‌همه احساس. گریان و بی‌حال آخرین تلاش‌هایش را هم کرد و فریادش به آخرین پرنده‌ی نشسته روی تیر برق خیابان رسید.
کوچه به کوچه‌ی خاطراتش مگر تنگ نبودند؟ حالا چگونه خاطراتش در تنگنای کوچه دفن نمی‌شدند؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا