تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

دلنوشته دلنوشته آفاق | به قلم GALAXY

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Apr
1,175
11,659
169
TehRan
ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ

نام اثر: آفاق
سرشناسه: کاکو، ملیکا، ..۱۳
موضوع: دلنوشته
ژانر: عاشقانه
تعداد پارت: نامشخص
سال نشر: هزاروچهارصدویک/ ۱۴۰۱
منتشر شده در: انجمن کافه نویسندگان - تالار ادبیات - بخش تایپ دلنوشته
دیباجه:
سیاهی شب، در میان گیس‌هایش در تلاطم بود و شانه‌اش، مشبع از آن همه کلاف‌ سیاه.
دلبری‌اش بود دیگر؛ دلبری را خوب یاد گرفته بود.
می‌آمد، مقابل‌ام می‌ایستاد، موهایش را کمی تکان می‌داد و می‌رفت. من می‌ماندم و بوی خوش جنگل‌های شمال و چند تار از فلق. تمنا برای بوییدن آن جنگل در شب، کافی نبود.
شاید عصر جمعه‌ای، هنگامی که در چرت عصرانه‌اش بود؛ توانست تکه‌ای از آن تارها را به تاراج برد. لااقل زمانی که یادش ماند و خودش رفت موهایش باشد برای غمزوقر.
 
آخرین ویرایش:
سرپرست بازنشسته
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
Apr
1,611
2,024
168
108025_aa934bde3f917d6d5e0a65a29c2bfe98_bpkd.png

نویسندگان گرامی صمیمانه از انتخاب "انجمن کافه نویسندگان" برای ارائه آثار ارزشمندتان متشکریم!


پیش از شروع تایپ آثار ادبی خود، قوانین و نحوه‌ی تایپ آثار ادبی در"انجمن کافه نویسندگان" با دقت مطالعه کنید.


قوانین بخش دلنوشته

شما می‌توانید پس از 10 پست درخواست جلد بدهید.

درخواست جلد برای آثار

پس از گذشت حداقل ۱۵ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد دل‌نوشته بدهید. توجه داشته باشید که دل‌نوشته‌های تگ‌دار نقد نخواهند شد و در صورت تمایل به درخواست نقد، قبل از درخواست تگ این کار را انجام بدهید.

درخواست نقد دلنوشته

پس از 15 پست میتوانید برای تعیین سطح اثر ادبی خود درخواست تگ بدهید.

درخواست تگ برای دلنوشته

همچنین پس از ارسال ۲۰ پست پایان اثر ادبی خود را اعلام کنید تا رسیدگی های لازم نیز انجام شود...

اعلام اتمام اثر

اگر بنا به هر دلیلی قصد ادامه دادن اثر ادبی خود را ندارید می توانید درخواست انتقال به متروکه بدهید تا منتقل شود...

درخواست انتقال به متروکه

115797_66f26ebfb4633ad09c3597c14d842af7.gif


کادر مدیریت ادبیات انجمن کافه نویسندگان
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Apr
1,175
11,659
169
TehRan
کارش که تمام می‌شد؛ بی‌صدا کنارم می‌ایستاد. فنجانی چای به دست‌ام می‌‌داد و چای خودش را تلخ‌تلخ مزه می‌کرد. ظرف سوهان را بر روی میز می‌کشید و مقابل‌ام کنار لپ‌تاپ قرار می‌داد.
همیشه حواس‌اش جمع بود؛ در را*بطه‌یمان هم این‌چنین بود. تلخی، سنگینی‌ و فرازونشیب‌ها را خودش تنهایی بردوش می‌کشید و من، فقط شیرینی‌ِ این قصه‌ی عاشقانه را می‌چشیدم.
اسم‌اش زن بود؛ امّا قدرت‌اش از ادعای منِ مرد بیشتر.
 
آخرین ویرایش:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Apr
1,175
11,659
169
TehRan
بی تو؛ زمان بارش باران، مقدار نوشیدن قهوه و شب بیداری‌ها مهم نیستند؛ برعکس بودنت.
بودنت مرحمی است بر من شکسته، آن‌وقت است که بوی نم، خاک باران خورده و عطر تن‌ات مرا م*ست و از خود بی‌خود می‌کند و فاصله‌ی بین‌مان را کم و کم‌تر.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Apr
1,175
11,659
169
TehRan
بی‌صدا نگاه‌ام کن. با همان نگاه خسته و چشمانی که سوسو امیدشان ساعتی سیاهی مطلق است. از همان نگاه‌هایی که در جان و تن‌ام رخنه می‌کند و حال‌ام را دگرگون.
بگذار فخر بفروشم، بگذار ببالم به داشتن این دوگوی سیاه‌گون.
بگذار عاشقی‌مان را بلند جار زنم؛ با فریادی مملو از عشق و تملک!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا