تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

دلنوشته دلنوشته مرغزن | کوهیار راد کاربر انجمن کافه نویسندگان

نویسنده ادبی انجمن
نویسنده
مدیر بازنشسته
May
1,279
7,587
169
29
پنج قدم زیر بهشت... .
وضعیت پروفایل
آرزو دارم که گیرم در بَرَش...
«بسم رب النور...»
_____________

نام اثر: مرغزن
به قلم: کوهیار راد
ژانر: اجتماعی-تراژدی

***
دیباچه:
لباس‌های کودکی‌ام پاره بود.
پدر رفته بود پدال چرخ خیاطی را تعمیر کند.
مادر با کفش‌های پاره‌اش داشت می‌رقصید.
پدر بازگشت، لباس‌هایم دوخته شد؛ اما
مادر هنوز داشت می‌رقصید!... .
 
آخرین ویرایش:
نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
مدیر بازنشسته
Jul
4,134
11,691
193
18
108025_aa934bde3f917d6d5e0a65a29c2bfe98_bpkd.png

نویسندگان گرامی صمیمانه از انتخاب "انجمن کافه نویسندگان" برای ارائه آثار ارزشمندتان متشکریم!


پیش از شروع تایپ آثار ادبی خود، قوانین و نحوه‌ی تایپ آثار ادبی در"انجمن کافه نویسندگان" با دقت مطالعه کنید.

قوانین بخش دلنوشته

شما می‌توانید پس از 10 پست درخواست جلد بدهید.

درخواست جلد برای آثار

پس از گذشت حداقل ۱۵ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد دل‌نوشته بدهید. توجه داشته باشید که دل‌نوشته‌های تگ‌دار نقد نخواهند شد و در صورت تمایل به درخواست نقد، قبل از درخواست تگ این کار را انجام بدهید.

درخواست نقد دلنوشته

پس از 15 پست میتوانید برای تعیین سطح اثر ادبی خود درخواست تگ بدهید.

درخواست تگ برای دلنوشته

همچنین پس از ارسال ۲۰ پست پایان اثر ادبی خود را اعلام کنید تا رسیدگی های لازم نیز انجام شود...

اعلام اتمام اثر

اگر بنا به هر دلیلی قصد ادامه دادن اثر ادبی خود را ندارید می توانید درخواست انتقال به متروکه بدهید تا منتقل شود.

درخواست انتقال به متروکه

115797_66f26ebfb4633ad09c3597c14d842af7.gif


|کادر مدیریت ادبیات انجمن کافه نویسندگان|
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده
مدیر بازنشسته
May
1,279
7,587
169
29
پنج قدم زیر بهشت... .
وضعیت پروفایل
آرزو دارم که گیرم در بَرَش...
دلقکی کمدی می‌رقصید و مادرم تراژدی می‌گریست.
ناگهان غمی مرا گرفت!
پدر داشت به ر‌قصِ دلقک، اجتماعی می‌خندید!... .
 
آخرین ویرایش:
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده
مدیر بازنشسته
May
1,279
7,587
169
29
پنج قدم زیر بهشت... .
وضعیت پروفایل
آرزو دارم که گیرم در بَرَش...
تنهایی پر است از خودت و خالی از مردم... .
انگاری دهان برادرم را با دست پوشانده‌ام؛ اما صدای گریه‌اش خانه را برداشته است.
پدر ترسناک قافیه‌یِ آرامشش را باخته است و مادر در بستر با چشم باز خوابیده است.
ناگهان وهمی مرا گرفت!
گربه‌ی روی شیروانی، زوزه می‌کشید!... .
 
آخرین ویرایش:
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده
مدیر بازنشسته
May
1,279
7,587
169
29
پنج قدم زیر بهشت... .
وضعیت پروفایل
آرزو دارم که گیرم در بَرَش...
روح پدر رفته بود و مردی عصبانی در خانه مانده بود.
مردی که در گذشته سیگار پشت سیگار آتش می‌زد؛ اما درحال و زیر پنجره ما دود می‌خوریم... .
ناگهان سخمیه‌ای مرا گرفت!
هزار و یک شب در آغو‌ش پدری می‌خوابیدم که هر هزار شبش را مردی عصبانی بود.
یک روز آخرش را عصبانی بود؛ ولی به خانه پایان باز نگاه می‌کرد!
 
آخرین ویرایش:
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده
مدیر بازنشسته
May
1,279
7,587
169
29
پنج قدم زیر بهشت... .
وضعیت پروفایل
آرزو دارم که گیرم در بَرَش...
آسمان آبی و هوار روشن است.
گندم‌زاری از علف‌ها خم شده‌اند و انگاری به باد و گردباد تعظیم می‌کنند.
مادر میان بیشه‌زاری تاریک در آنسوی مزرعه، دارد ژاکتی سفید می‌بافد.
ناگهان تذبذبی مرا گرفت!
مترسک با کلاغ‌ها گندم آسیاب می‌کرد... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده
مدیر بازنشسته
May
1,279
7,587
169
29
پنج قدم زیر بهشت... .
وضعیت پروفایل
آرزو دارم که گیرم در بَرَش...
آشنایی در کنج حیات نشسته بود و بر روشنایی چراغ نفتیِ میان اتاق سایه می‌انداخت.
ده انگشتش میان مرز روشنایی و تاریکی می‌رقصید. تئاتری هیجان انگیز و ترسناک!... .
مادر پشت به در خوابیده بود و پدر به ظلش بلند می‌خندید!
ناگهان دردی مرا گرفت!
از قلب مادر به صورتم خون می‌پاشید... .
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده
مدیر بازنشسته
May
1,279
7,587
169
29
پنج قدم زیر بهشت... .
وضعیت پروفایل
آرزو دارم که گیرم در بَرَش...
هوا بارانی‌ست و برادر به باغ رفته است.
مادر در ایوان با چتر ایستاده است.
پدر در حیات زیر باران، بدون چتر نشسته است.
ناگهان لرزی مرا گرفت!
بر بام خانه، گرگی با رویای شکار، به انتظار برف خفته است.
 
بالا