تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

ویژه مجموعه اشعار ویله دمان | نویسنده آمین

کاربر انجمن
کاربر انجمن
Mar
818
98
119
وضعیت پروفایل
ما بد نیستیم ولیکن، دوران با ما بدی کرد.
به نام خالق قلم
نام نویسنده: آمین

مقدمه:
یک نفر نیست،
یک نفر در وقت بیداری چشم‌ها بسته است
و سایه‌ی تیره،
بر روی فرش خاطره
ردی برجای گذاشته است.
یک نفر درها را می‌شمارد
و به امید آزادی
انتظار را هجی می‌کند.
یک نفر محو تماشای شیشه
شکستن را می پذیرد.
یک نفر کتاب‌ها را روی هم می‌چینید تا
نردبانی باشد برای رسیدن به خدا!
و چه کار‌ها که اینان می‌کنند.
و زمان خیره به نور‌صداقت متلاشی می‌شود
و بقچه‌ی راز باز می‌شود.
و دیگر در وسط این دایره هیچ کس نیست!
تنها یک‌فرش، با ردی سیاه... .
 
آخرین ویرایش:
مدیر ارشد بازنشسته + نویسنده ادبی
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
May
3,702
9,688
193
رَهـایـی
بسمِ آنکه قلمی را ثمر بخشید... .
مشاهده پیوست 111264
نویسندگان گرامی، صمیمانه از انتخاب انجمن کافه نویسندگان برای ارائه آثار ارزشمندتان متشکریم!
__________
پیش از شروع تایپ آثار ادبی خود، قوانین و شرایط تایپ آثار ادبی در " انجمن کافه نویسندگان" را با دقت مطالعه کنید.
| قوانین جامع مجموعه اشعار |
| قوانین تایپ مجموعه شعر |
__________
دقت داشته باشید بعد از 10 پست اثر شما ملزوم به داشتن جلد است، در تاپیک زیر درخواست خود را ثبت نمایید.

| تاپیک جامع درخواست جلد |
__________
بعد از "15 پست" می‌توانید ابتدا درخواست نقد و سپس درخواست تگ بدهید.
| درخواست نقد اشعار |
| درخواست تگ برای اشعار |
__________
همچنین پس از ارسال حداقل 25 پست، پایان اثر ادبی خود را اعلام کنید تا رسیدگی‌های لازم صورت گیرد.
| اعلام اتمام مجموعه شعر |
__________
|با آرزوی درخشش قلم شما |
[مدیریت تالار بوستان شعر
]
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Mar
818
98
119
وضعیت پروفایل
ما بد نیستیم ولیکن، دوران با ما بدی کرد.
ای پدر
تو هم دیدی؟
کسی از دور
به خانه‌‌ی ما می‌آمد.
من خانه را همراه کردم،
حیاط را با عطر لبخند زدودم،
و دلم را قرص
ز رفتن تنهایی، تاب دادم.
اما...
ای پدر
تو هم دیدی؟
کسی از دور
با تیر و تفنگ و تانک می‌آمد...
 
آخرین ویرایش:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Mar
818
98
119
وضعیت پروفایل
ما بد نیستیم ولیکن، دوران با ما بدی کرد.
زمان گیج است،
شتابان می‌رود
و بازتابی ابدی
بر عمر انداخته است.
می رود اما
تنه‌ی حقیقت
پابرجاست
کسی خواهد دید!
کسی خواهد گفت!
شاید حقیقت از زبان چلچله‌ها
جاری شود؛
و سنگ‌ریزه‌ی رسوایی انسان
کوه‌ها بسازد.
زمان گیج است
شتابان می‌رود... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Mar
818
98
119
وضعیت پروفایل
ما بد نیستیم ولیکن، دوران با ما بدی کرد.
رعد‌وبرق زده خواهد شد،
و خاک را به آتش خواهد کشید.
من دلم برای غنچه‌های گل‌سرخ
می‌سوزد.
کاش هرگز متولد نمی‌شدند!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Mar
818
98
119
وضعیت پروفایل
ما بد نیستیم ولیکن، دوران با ما بدی کرد.
فتح ابر‌های تاریک به‌دست دعا،
فتح شب به‌دست چشم‌هایی پر‌امید،
روشنایی از کدام سو بر این شهر خواهد‌ تابید؟
پاهای انتظار خسته‌اند!
و خط ظلم بر سطر تاریخ پررنگ شده است.
و هنوز چشم‌هایی پرامل
با پاهایی خسته از انتظار
ایستاده‌اند!

*اَمَل: امید
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Mar
818
98
119
وضعیت پروفایل
ما بد نیستیم ولیکن، دوران با ما بدی کرد.
و اشراق نور خورشید
و از بالای گنبد ملکوت
چهره‌های خاک خورده‌ی ما را
ربانیت می‌بخشد.
و این سلاح خون و آزادی
چون پری از جنس صبر
هرگز بر دستان جنگ آزموده‌ی ما
سنگینی نکرد!
و این خاک خشمش را
بر سیاه پوشان فرومایه
سرریز کرد و به خواست
و اینها کافی‌ست،
اینها کافی‌ست
تا بعد صدها سال
ندای ما، هنوز، خرمشهر را خدا آزاد کرد، باشد
اینها کافی‌ست...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Mar
818
98
119
وضعیت پروفایل
ما بد نیستیم ولیکن، دوران با ما بدی کرد.
رازها
در قفس جسم
در خیال پروازند.
و دشمنان
ایستاده با تفنگ،
در انتظار پرواز،
مرگ را می خوانند.
هیچ‌کس نخواهد گفت!
همه بی‌صدا
همراه با راز
خواهند مرد... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Mar
818
98
119
وضعیت پروفایل
ما بد نیستیم ولیکن، دوران با ما بدی کرد.
در امتداد جوی
بیشه زاری‌ست.
انبوه
از گندمان سیاه
خموش و رام
در پیچش باد
می‌رقصند آرام
و تهی
از صدای بمب‌های آفت
دستشان را
به سوی آفتاب فردا
دراز می‌کنند
من کودکان سرزمینم را
به اینجا خواهم آورد
و به گندمان سیاه
خواهم سپرد
در این بیشه زار
هیچ قلبی،
آفت خورده نیست... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Mar
818
98
119
وضعیت پروفایل
ما بد نیستیم ولیکن، دوران با ما بدی کرد.
لحظه‌ها در راهند...
اینجا پیرزنی در خاطره‌ها خفته است
و ابعاد غربتش را هیچ سفری
نتوانسته است با خود همراه کند.
لحظه‌ها در راهند...
او می‌خندد
اما ابدا بازتاب نوری
از چشمانش پیدا نیست،
او حرف می‌زند اما
لم*س دستانش،
سردی آینده را القا می‌کند.
او هنوز هم به پشت سرش نگاه می‌کند
و به دنبال دستان همراهی می‌گردد،
که سال‌ها او را
در دود جنگ رها کردند!
و او هنوز به دنبال دستان گمنامی‌ست
که از راه برسند!
لحظه‌ها در راهند...

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا