تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

دلنوشته دل‌نوشته دیس | اوزان کاربر انجمن کافه نویسندگان

کاربر انجمن
کاربر انجمن
Nov
115
0
103
وضعیت پروفایل
روزی آید که دلم هیچ تمنا‌ نکند
آنهایی که مدعی و مدیون ما بودند،
بدن های‌شان، بی پوشش مانده از حریم دیگران بود!
داعی شدند، به تنگ نظری و بد خبری!
کج رفتاری های ناشی از بی‌ثباتی!
حال که من بی‌پروا تر از همیشه گام بر می‌دارم، تو را به نصیحتی وا می‌دارم!
قلب تو تسلیم خواسته های من شده، ولی منطقت به خوبی آگاه است که جدایی بهترین راه است!
نمی‌خواهم که بدانم!
بعد رفتنت چه جهنمی فرو می‌رود در عالم معصومانه‌ی من!
نمی‌خواهم که بدانم!
رد کردنت باعث دوستی می‌شود یا دشمن
ولی این را خوب می‌دانم، که از این به بعد آسوده ‌می‌مانم!
#اوزان_نویس
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Nov
115
0
103
وضعیت پروفایل
روزی آید که دلم هیچ تمنا‌ نکند
سپیده‌‌دم آغاز می‌شود با رنجش بسیار، من فقط پاره‌ای دلخوشی، برای ادامه‌ی زندگی می‌خواهم
مرور روزمرگی ها و کوفتگی های ناپایان، التهاب می‌آورد روح مرا...
من همچو شیری گرسنه برگشته از شکارام‌، که منزوی‌است از این همه تکرار!
می‌خواهم کمی به سادگی، همچو مراد دل کودکی سهل انگار باشم.
لیکن مانده‌ام، در موج های پر پیچ و خم عالم..
#اوزان_نویس
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Nov
115
0
103
وضعیت پروفایل
روزی آید که دلم هیچ تمنا‌ نکند
مادامی که گذر عمر را درك می‌کنی، به خوبی میدانی چشم دوختن به پای کسی که نیست،
مانند سوختن شمعی‌ست؛ که می‌ریزد اشك در خلوتش بی‌همنشین...
یا همچو ریختن آب روی زمین تشنه، همین گونه تماما بیهوده...
می‌خواهم شانه‌‌ای برای گریستن، تا از ازدهام این انرژیِ پلید که گسترش یافته در من و نامش تنهایی ‌است رها شوم!
لبریز‌ام بی‌تو، از یاس و ناامیدی...
بیا بردلم نظری کن باز، تا عواطف‌ام شکوفا شود بار دیگر...
#اوزان_نویس
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Nov
115
0
103
وضعیت پروفایل
روزی آید که دلم هیچ تمنا‌ نکند
در هزارتویِ افکار من آتشی گداخته شده از چشمه‌ی پرخاشگری جاریست.
نمیدهد گل عمر ما شکوفا گر به بیان آورم آن را جایی برای ماندن من نیست.
بدین سان به کوریِ چشمان گویم كه همچنان فلسفه‌ی دیس باقیست!
از کج شناسی داعیِ به دعوت آمده تا ادعایی که مملو از تهی‌ست گرفته
تا ظاهر‌نمایی که گستره‌ی قلب خود را نیك فعل می‌دهد
شرحی کامل از ریاکاریست!
همسانِ ابلیس انسان نمای که
در خلأای مجزا از عالم دنیا تشنه‌ی دیناریست!
و من چو طفل گم گشته‌ی آهو اشک ریزان
چنگ زنم بر دامنه‌ ایزدمنان ...

#اوزان_نویس
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Nov
115
0
103
وضعیت پروفایل
روزی آید که دلم هیچ تمنا‌ نکند
کشیدن قلم با جوهر اشك بر روی دل تمام تمنایِ دلم با ذکر توست...
می‌خواهم تمام رمق های لئیم، که درونت لباب شده را در خود ببینم
می‌خواهم بار دیگر گیتی را به رنگ مهتابی و دریا را صاف و مه آبی ببینم
می‌خواهم بر بامِ خورشید نوید نقش ببندم
تا برق نگاهت را با خود ببینم.
آری...
من سرشارم از تهی...
با روحی تشنه و به دنبالِ چشمه...

#اوزان_نویس
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Nov
115
0
103
وضعیت پروفایل
روزی آید که دلم هیچ تمنا‌ نکند
می‌سازم آهی از عمق وجود رها..
در خلأ ای بی‌انتها...
پا‌برهنه همچو فقیری گشنه به دنبال راهی برای رهایی از گرسنگی...
طاقتم طاق شده شادی ها تبدیل شدند به شنیده های شمارشی و دروغین...
آری من تنها زیر حجم خروار ها حس درون خفته و پژمرده...
ببارد کاش بارانی نه از آب بلکه از امیدواری در سرزمین خشک و پاییزی دلم تا سبز شود بار دیگر...
#اوزان_نویس
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Nov
115
0
103
وضعیت پروفایل
روزی آید که دلم هیچ تمنا‌ نکند
می‌زنم چنگ با دلی همچو سنگ بر گنگ
می‌نویسم بی‌درنگ که رها یافته ام از منگ
از آن سراب، از آن فریب، از آن آیینه ننگ…
قلم کهنه ام را با جوهر امید پر می‌کنم
تا که انگیزه‌ام جوانه‌ زند…
می‌نویسم از روزهای دیرین و میبینم خاطره های شیرین…
آری دگر بار می‌گیرم در دست، نخ نوید بخش حیاتش را
تا که کامی دهم به روزگار تار و پودم…
لیکن سوزش نخ می‌سوزاند انگشتانم را
و می‌‌پندارم سیگار بدتر است از نیش مار!
بایستی که تکیه داد به ثبات و یک انرژی پاک
که آن نیز در همین حوالیست…
اوزان نویس
 
آخرین ویرایش:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Nov
115
0
103
وضعیت پروفایل
روزی آید که دلم هیچ تمنا‌ نکند
می‌خواهم روی دل بذر صداقت بپاشم تا که یک رنگی درو کنم..
نمی‌خواهم گره های ذهنم را دوباره باز کنم و جهان را خاکستری ببینم
می‌خواهم به روح تجلی دست پیدا کنم تا که از ذات خویش آرامش بگیرم…
می‌خواهم دوباره بال هایم را بگشایم و بر فراز خواسته هایم پرواز کنم…
اوزان_نویس
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا