یک روز از خواب بیدار میشوی نگاهی به تقویم میاندازی، نگاهی به ساعتت و نگاهی به خود خودت در آینه... .
و میبینی هیچ چیز و هیچ کس جز خودت حیف نیست.
لباسهای اتو کشیده غبار گرفته مهمانیات را از کمد بیرون میآوری.
گرانترین عطرت را از جعبه بیرون میآوری و به سر و روی خودت میپاشی.
ته مانده حساب بانکیات را میتکانی و خرج خودت میکنی!