تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

آموزشی رویکرد های شعر معاصر عرب

مدیر تالار ترجمه
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار
گرافیست انجمن
Nov
2,379
20,201
193
20
خم یک کوچه?
وضعیت پروفایل
-پس زخم‌هامان چه؟ - نور از محل این زخم‌ها وارد می‌شود!
دوستان، این تاپیک با بارگذاری لینک بعضی از شاعران نامبرده، آپ خواهد شد.

نویسنده

  • رسول حیدری
چکیده

چکیده
امروزه، شعر معاصر عرب چهرة جدیدی از خود به جهانیان عرضه کرده است. از نظر ساختاری علاوه بر قالب شکنی- که یکی دو دهة بعد از شعر فارسی رخ داد- نحوة کاربرد تعابیر و واژگان، وسعت خیال، مهارت شعرای عرب در تصویر آفرینی و مسائلی از این دست، شعر معاصر عرب را به کلی متفاوت از گذشته خویش کرده است. از نظر محتوایی نیز شعر معاصر عرب چهرة جدیدی به خود گرفته است؛ علاوه بر توصیفات طبیعی و عاشقانه سرایی و توجه خاص به جنس زن، که تقریباً از مضامین رایج شعر عرب است، بروز برخی مسائل جدید نیز باعث تغییر شعر عرب در ساحت اندیشه شده است؛ جنگ جهانی اول و دوم، نهضت مقاومت فلسطین، جنگ شش روزة اعراب، استعمار و همچنین آشنایی جهان عرب با دنیای غرب و به تبع آن تغییرات بنیادین در نوع زندگی و نحوة نگاه اعراب به جهان پیرامون، همه عواملی هستند که شعر امروز عرب را دستخوش تغییر کرده‌اند. اصلی‌ترین نتیجة عوامل فوق در شعر امروز عرب، ایجاد روح ناامیدی و یأسی است که بر شعر این دوره سایه افکنده است، تا جایی که از این اشعار، با عنوان خاص «عبیثیه» یاد می‌شود. بدر شاکرسیاب، نازک الملائکه، نزار قبانی، عبدالوهاب بیاتی، آدونیس، بلند الحیدری و محمد مفتاح الفیتوری، شعرایی هستند که نمونه اشعارشان در نوشتار حاضر بررسی شده است.
 
آخرین ویرایش:
مدیر تالار ترجمه
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار
گرافیست انجمن
Nov
2,379
20,201
193
20
خم یک کوچه?
وضعیت پروفایل
-پس زخم‌هامان چه؟ - نور از محل این زخم‌ها وارد می‌شود!
مقدمه

بیش از شش دهه پیش شعر عرب، همانند شعر فارسی دچار تحولاتی شد و گروهی از ادیبان جوان زمزمه تحوّل در شعر را سر دادند و با مطرح کردن قالب نو و زبان نو، شعر عرب را دستخوش تحولی شگرف کردند. تقریباً اکثر عواملی که در شکل گیری شعر نو فارسی دخیل بود، نظیر دست و پا گیر بودن شعر موزون و مقفّا، پاسخگو نبودن مضامین رایج شعر کهن به نیاز جامعه و مسائلی از این دست، در شکل‌گیری شعر نو عرب نیز دخالت داشت. از طرف دیگر با توجه به اتفاقاتی که در قرن نوزدهم رخ داد، سمت و سوی شعر عرب نیز تغییر کرد؛ محمد علی پاشا (مؤسس آخرین سلسله پادشاهی در مصر) تنها برای استفاده از صنعت جدید اروپا، آن هم به قصد تقویت سپاه خود و تحقق بخشیدن به مقاصد نظامی خویش، اقدامات چشمگیری انجام داد که به طور غیر مستقیم موجب تحولات اجتماعی- فرهنگی شد که هنوز هم تاریخ این تحولات با نام او همراه است.(شفیعی کدکنی، 1359: 9-38) حمله ناپلئون به مصر نیز نقطه تحولی است در بسیاری از زمینه‌های سیاسی و اجتماعی مصر و در نتیجه بسیاری از سرزمینهای عربی. (همان، 67) عوامل مهم دیگری نیز همچون: ارتباط با مغرب زمین، نفوذ مبلّغان اروپایی و آمریکایی به لبنان، رشد آموزش و همگانی شدن آن، فراگیر شدن نهضت ترجمه و بسیاری عوامل دیگر دست به دست هم دادند تا مسیر شعر عرب را تغییر دهند.

شاعران عرب نیز مانند شعرای ایرانی، در نخستین برخورد با تمدن و فرهنگ غرب چنین تصور می‌کردند که تجدد فقط در حوزة معانی و اندیشه‌ها امکان پذیر است و ضرورت دارد، چرا که حرمت سنّت‌های شعری و سرمشق‌های کلاسیک به حدی بود که کسی جرأت تغییر آنها را نداشت، لذا فقط مضامین غربی را در قوالب محترم قدمایی وارد می‌کردند اما در عرصة شعر فارسی، تقی رفعت، شمس کسمایی، میرزاده عشقی، جعفر خامنه‌ای و ابوالقاسم لاهوتی به طور جدی در شکستن قداست قالب شعر کهن گامهایی برداشتند و سرانجام نیما به سال 1301 با انتشار شعر افسانه، شعر را وارد مرحله تازه‌ای کرد. این رخداد در شعر عرب، توسط دو شاعر پیشگام عراقی، بدرشاکرالسّیاب و نازِک الملائکه شکل و بنیاد گرفت. البته در باب فضل تقدّم بدرشاکرالسّیاب یا نازِک الملائکه در بنیانگذاری شعر آزاد، بسیار سخن رفته است؛ نازِک الملائکه خود معتقد است که شعر «وبا»ی او که آن را در 1947 در بیست و چهار سالگی سروده و در دومین دفترش «شراره و خاکستر» (1949) آمده، نخستین شعر آزاد در مجموعة شعر امروز است، هر چند بسیاری بر خلاف این نظر معتقدند که اولین شعر آزاد شعری است که سّیاب به نام «آیا عشق بود آن»، در نخستین دفتر خود، «گلهای پژمرده» آورده است. صرف نظر از این مطلب، بدر شاکر از این حیث شاخص‌تر است که بینش او در نوگرایی همه جانبه‌تر بود و علاوه بر تحوّل در فرم و قالب شعر، بر یکپارچگی شعر و ارتباط درونی و اندام‌وار عناصر آن در ساختاری هماهنگ ناظر بود (اسوار، 1381، 169). «مشهور است که پیشگاهنگان عراقی شعر نو، نازک، اسّیاب و البیاتی، با تأثیرپذیری از شعر انگلیسی، پیامبران این نهضت بودند». (عباس، 1384، 59). به هر حال این جریان با پیشقدمی این دو شاعر آغاز شد و به دنبال این دو، شعرای نوپرداز دیگری پا به عرصه گذاشتند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر تالار ترجمه
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار
گرافیست انجمن
Nov
2,379
20,201
193
20
خم یک کوچه?
وضعیت پروفایل
-پس زخم‌هامان چه؟ - نور از محل این زخم‌ها وارد می‌شود!
درست همان واکنشهایی که در برابر شعر نو فارسی به‌ وجود آمد، در برابر شعر نو عرب نیز شکل گرفت؛ شعر نو آماج حمله کهن گرایان قرار گرفت؛ عدّه‌ای شاعرانِ نوگرا را به ناتوانی در خلقِ دشوارترین صورت شعر که همان نظم کهن باشد، متّهم کردند و گروهی حرکت شعر آزاد را توطئه‌ای بر ضد اصالت شعر عرب دانستند؛ و البته این اعتراض طبیعی می‌نماید؛ «قرنهاست اوزان عروضی شعر عربی که»«خلیل بن احمد فراهیدی» واضع علم عروض عربی کشف و استنباط نمود، بی منازع و بی رقیب بر شعر عربی حکم رانده و هنوز نیز سنگینی این سلطه احساس می‌شود» (رجایی، 1378، 559). اما با وجود تمام این مخالفتها، شعر نو با قدرت تمام پیش رفت و پیوسته بر وسعت مضامینش افزوده شد. «نخستین گامی که برای دگرگون ساختن اوزان عروضی قدیم برداشته شد، تجدید و نوآوری در وزنهای معهود و آشنای شعر بود. گونه گون کردن قافیه و تنوع در طول مصراعها به شیوه‌ موشّح عربی یا فنّ مستزاد فارسی و تصرّف در عروض و ضرب مصراعها و ابیات و به کارگیری تدویر و زحافات نادر- که در مجموع از سنگینی وزن و غلبه یکنواختی آن بر شعر می‌کاهد- از جمله تمهیداتی بود که در این مرحله از تحول شعری به کار رفت» (رجایی، 1376، 410). پس از آن محتوای اشعار نیز همگام با رخدادهای نوظهور تغییر کرد و امروزه، پس از گذشت چندین سال از ظهور شعر نو، شعر نو در پی یافتن افقهای جدید و طرح نیازهای بشر است. در مجال حاضر به بررسی اشعاری از چند شاعر پیشرو در جریان شعر نو عرب می‌پردازیم. اگرچه با بررسی چند نمونه شعر نمی‌توان داوری صائبی دربارة شعر نو عرب داشت، با این حال به نظر می‌رسد تا حدّی بتوان به مشخصه‌های شعر نو عرب نزدیک شد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر تالار ترجمه
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار
گرافیست انجمن
Nov
2,379
20,201
193
20
خم یک کوچه?
وضعیت پروفایل
-پس زخم‌هامان چه؟ - نور از محل این زخم‌ها وارد می‌شود!
«بدرشاکرالسّیاب»

سیاب، به عنوان بنیانگذار شعر نو عرب و مبدع شعر آزاد از معروف‌ترین شعرای نو پرداز است و همانطور که در مقدمه گذشت، اولین شاعریست که بنیان وزن و قافیه را در هم ریخت. سیاب علاوه بر تجدید نظر در مبانی عروض و ایجاد زبانی پویا و رها، توجه خاصّی به هماهنگی و وحدت موضوع شعر داشت، همچنین با زبانی جدید وارد عرصه شد و کلمات و تعابیری به کار برد که کلمات خاص قاموسها نبود یا اگر بود مفهوم و مقصودی دیگر از آن برداشت می‌شد.

لِاَنِّی غَریب

(زان رو که من غریبم)



لِاَنِّی غَریبْ زان رو که من غریبم

لِاَنَّ العراقَ الحَبِیبْ بدان سبب که محبوبم، عراق

بَعیدٌ، و اَنِّی هُنا فی اشتیاقْ دور است و من اینجا

اِلَیهِ، اِلَیها... اُنادِی: عراقْ در اشتیاق آنم و در اشتیاق او... فریاد بر می آورم: عراق!

فَیرْجِعُ لی مِنْ نِدائی نَحِیبْ از بانگِ من آن مویه بر می گردد

تَفَجَّرَ عَنْهُ الصَّدی که پژواک از آن در انفجار است

اُحِسُّ بِاَنِّی عَبَرْتُ المَدی احساس می کنم که از کران

اِلی عالَم مِنْ رَدی لا یجِیبْ تا به جهانی از مرگ در گذشته ام

نِدائِی؛ که فریادم را پاسخ نمی خواهد گفت؛

و اِمّا هَزَرْتُ الغُصونْ و چون شاخه ها را می تکانم

فَما یتَساقَطُ غَیرُ الرَّدی: جز مرگ فرو نمی افتد:

حِجارْ سنگ است

حِجارٌ و ما مِنْ ثِمارْ، سنگ است و میوه ای هیچ در کار نیست

و حتّی العُیون حتی چشمانْ

حِجارٌ، و حتی الهواءُ الرَّطِیبْ همه سنگ است، حتی هوای ژاله بار

حِجارٌ ینَدِّیهِ بَعْضُ الدَّمِ. سنگی است که پاره ای خونش نمناک می کند

حِجارٌ نِدائِی، و صَخْرٌ فَمِی فریاد من سنگ است، دهانم صخره

و رِجْلای رِیحٌ تَجُوبُ القِفارْ پاهای من باد است و بیابان می پیماید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر تالار ترجمه
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار
گرافیست انجمن
Nov
2,379
20,201
193
20
خم یک کوچه?
وضعیت پروفایل
-پس زخم‌هامان چه؟ - نور از محل این زخم‌ها وارد می‌شود!
زان رو که من غریبم

سیّاب به عنوان شاعری رمز پرداز در شعر نو عرب، در شعر حاضر نیز در کاربرد واژگان هم از نظر فردی و هم از نظر نحوة ترکیب و جمله سازی، شیوه‌ای بدیع آفریده است و باطبع شعر وی از نظر نحوة تأثیرگذاری و بازنمایاندن مضمون شعری متفاوت ظاهر شده است. در شعر «لانّی غریب»، سیاب غم غربت و دوری از عراق را به تصویر کشیده است. شعر در عین حالی که رمزآمیز و پر استعاره است، از جنبه رمانتیکی، شعری قوی است؛ دوری از وطن و غربت، درونمایه‌ای است که در اشعار شعرای متأخر، مضمونی رایج به شمار می‌رود و سیاب نیز در شعر حاضر با استفاده از ترکیبات و واژگان خاص این غربت را به خوبی تصویر کرده است:

لانّی غریبْ

لانَّ العراق الحبیبْ

بعَیدٌ ، وَ انّی هنا فی الشتیاق

الیه، الیها... اُنادی: عراق

شاعر حس دوری از وطن و نشنیدن پاسخ وطن را با پیش کشیدن جهان بی روح و پر از سکوت مرگ، دو چندان می‌کند، بخصوص با تعبیری بدیع، تسلط مرگ را تا به حدی می‌داند که از شاخه‌‌ها نیز مرگ می‌ریزد؛

اُحس بانّی عَبرْتُ المَدی

الی عالم من رُدی لا یجیب

ندائی

واما هَززتُ العضونْ

فما یتساقطُ غیر الرَّدی

در جملات پایانی شعر نیز نحوة کاربرد واژگان و به طورکلی رنگ و نوع واژگان در القای این حس، تأثیری بسزا دارند واژگانی چون خون، صخره، بیابان:

و حتی الهوا الرّطیب

حجارٌ و حتی الهوا الرّطیب

حجارٌ یندّیه بَعضُ الدَّمِ.

حجارٌ ندائی و صَخْرٌ فَمی

و رِجلای ریحٌ تجوبُ القفار

ناگفته نماند که مرگ و غربت و مفاهیمی از این دست تنها مشخصه شعر سیاب نیست بلکه توصیفات طبیعی و عاشقانه نیز در شعر سیاب فراوان است، اما در شعر حاضر، حزن و اندوه و بیگانگی و غربت بیشتر نمود دارد. حزنی که شاید متأثر از فضای حاکم بر عصر سیاب باشد، عصری که جنگ جهانی دوم، مرگ و بیگانگی و حزن و اندوه را در زندگی عرب و غیر عرب وارد کرده بود و شاعران این دوره را به سمت اندوه سرایی کشانده بود.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر تالار ترجمه
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار
گرافیست انجمن
Nov
2,379
20,201
193
20
خم یک کوچه?
وضعیت پروفایل
-پس زخم‌هامان چه؟ - نور از محل این زخم‌ها وارد می‌شود!
«نازِک الملائکه»

نازک الملائکه بانویی است که در تحقیقات خود در باب شعر نو عرب از او ناگزیریم. نازک الملائکه مدعی است نخستین کسی است که قالب عروض کلاسیک را در هم شکسته و در قالب آزاد شعر سروده است. وی تمام مسائل مربوط به شعر آزاد را در کتاب جامع «قضایا الشعر المعاصر» به تفصیل بیان کرده است. اشعار نازک الملائکه، اشعاری است رقیق و رمانتیک، همچنین ساده و روان. عواملی چون روح زنانة وی، پرورش در خانواده‌ای مرفه و شیفتگی وی به آثار رمانتیک‌های انگلیسی، اشعار وی را به، اشعاری احساسی و رمانتیک تبدیل کرده است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر تالار ترجمه
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار
گرافیست انجمن
Nov
2,379
20,201
193
20
خم یک کوچه?
وضعیت پروفایل
-پس زخم‌هامان چه؟ - نور از محل این زخم‌ها وارد می‌شود!
نِهایهُ السُّلَّم

(انتهای پلکان)



مَرَّتْ اَیامٌ مُنْطَفِئاتْ روزهایی خاموش گذشتند

لَمْ نَلْتَقِ لَمْ یجْمَعْنا حتّی طیفُ سَرابْ هیچ دیدار نکردیم نه حتی رؤیای سرابی ما را گرد آورد

و اَنا وَحْدِی، اَقْتاتُ بِوَقْعِ خُطی الظُّلُماتْ و منم تنها، از صدای گامهای تاریکی توشه می گیرم

خَلْفَ زُجاجِ النّافِذَهِ الفَظَّهِ، خَلْفَ البابْ در پس شیشة ناهنجار، پس پشت در

و اَنا وَحْدِی... و من تنها تن...

مَرَّتْ اَیاْم روزهایی گذشتند

بارِدَهً تَزْحَفُ ساحِبَهُ ضَجَرِی المُرْتابْ سرد می‌خزیدند و ملال گمان آلودم را با خود می‌کشیدند

و اَنَا اُصْغِی و اَعُدُّ دَقائِقَها القَلِقاتْ و من گوش می‌سپردم و دقایق مضطربشان را می‌شمردم

هَلْ مَرَّ بِنا زَمَنٌ؟ اَمْ خُضْنا اللّازَمَنا؟ آیا زمان بر ما گذشته است؟ یا در بی زمانی رفته ایم؟

مَرَّتْ اَیامْ روزهایی گذشتند

اَیامٌ تُثْقِلُها اَشْواقی. اَینَ اَنا؟ روزهایی گرانبار از دلتنگیهای من. کجایم من؟

ما زِلْتُ اُحَدِّقُ فی السُّلَّمْ همچنانم خیره در پلکان

و السُّلَّمُ یبْدَأُ لکِنْ اَینَ نِهایتُهُ؟ پلکان آغاز می‌شود اما پایانش کجاست؟

یبْدَأُ فی قلبی حیثُ التِّیهُ و ظُلْمَتُهُ در دلم آغاز دارد، جای سرگردانی و تاریکی اش

یبْدَأُ. اَینَ البابُ المُبهَمْ؟ آن در مبهم کجاست؟

بابُ السُّلَّمْ؟ در پلکان کجاست؟

٭٭٭

مَرَّتْ اَیامْ روزهایی گذشتند

لَمْ نَلْتَقِ، اَنْتَ هُناکَ وراءَ مَدی الاَحْلامْ هیچ دیدار نکردیم، تو در پس کرانِ رؤیاهایی

فی اُفْقٍ حَفَّ بهِ المَجهولْ در افقی که ناشناخته‌اش فراگرفته است

و اَنا اَمْشِی، و اَری، و اَنامْ و من ره می‌سپارم و می‌بینم و در خواب می‌شوم

اَسْتَنْفِدُ اَیامِی و اَجُرُّ غَدِی المَعسولْ روزهایم را به سر می‌آرم و فردای شیرینم را برمی‌کشم

فَیفرُّ إلی الماضِی المفقودْ و او به گذشته از کف رها می گریزد

اَیامِی تَأکُلُها الآهاتُ مَتی سَتَعُودْ؟ روزهایم سوده و فرسودة آه کشیدنهاست، تو چه هنگام باز خواهی گشت؟

مَرَّتْ اَیامٌ لَمْ تَتَذَکَّرْ اَنَّ هُناکْ روزهایی گذشتند، هیچ نیاوردی به یاد

فی زاوِیهٍ مِن قَلْبِکَ حُبَّاً مَهجُورا که در گوشه‌ای از قلبت

عَضَّتْ فی قَدمَیهِ الاَشْواکْ عشقی است جدا افتاده که خاربنانش در پای خلیدند

حُبَّاً یتَضَرَّعُ مَذْعُورا و خود بیتاب ترس رو به تضرع می نهد

هَبْهُ النُّورا تو نورش بخش

٭٭٭

عُدْ. بَعْضَ لِقاءْ بازگرد. پاره ای از دیدار

یمْنَحُنا اَجْنِحَهً نَجتازُ اللَّیلَ ما را پر و بالی می بخشد که به آن از شب درمی‌گذریم

فَهُناکَ فَضاءْ که فضایی آنجاست

خَلْفَ الغاباتِ المُلْتَفّاتِ، هُناکَ بُحورْ در پس جنگلهای پیچاپیچ

لا حَدَّ لَها تُرْغِی و تَمُورْ و دریاهای ناپیدا کرانه

اَمْواجٌ مِنْ زَبَدِ الاَحْلامِ تُقَلِّبُها که کف بر می آرند و خیزاب می جهانند

اَیدٍ مِنْ نُورْ و موجهایی از کف مایة رؤیاها

٭٭٭

عُدْ ، اَمْ سَیمُوتْ آیا باز می گردی،

صَوْتِی فی سَمْعِکَ خَلْفَ المُنْعَرَجِ المَمْقُوتْ یا در پس آن خم منفور راه

و اَظَلُّ اَنا شارِدَهً فی قَلْبِ النِّسْیانْ آوای من در گوش تو خاموش خواهد شد

لا شی ءَ سوی الصَّمْتِ المَمْدُودْ وهیچ نخواهد بود

فوقَ الاَحْزانْ جز سکوتی که بر اندوهان گسترده است

لا شیءَ سوی رَجْعٍ نَعْسانْ هیچ جز پژواکی خواب زده

یهْمِسْ فی سَمْعِی لَیسَ یعُودْ که به نجوایم می‌گوید: باز نخواهد گشت

لا لَیسَ یعُودْ نه، باز نخواهد گشت
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر تالار ترجمه
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار
گرافیست انجمن
Nov
2,379
20,201
193
20
خم یک کوچه?
وضعیت پروفایل
-پس زخم‌هامان چه؟ - نور از محل این زخم‌ها وارد می‌شود!
پایان نردبان

این شعر، همچون بسیاری از شعرهای نو عرب، آکنده از یأس و ناامیدی است. پدیده‌ای که شاید بتوان گفت یکی از بارزترین ویژگی‌های شعر معاصر عرب است. به طور کلی عاطفة حزن در شعر عربی نمود خاصی دارد. گاه این حزن و اندوه منجر به احساس بیهودگی می‌شود و لذا اشعار «عبیثیه» پدید می‌آید. عاطفة حزن و اندوه غالباً با تصورات شاعر از مرگ و نیستی و جدایی پیوند دارد. این شعر بیانگر آلام و رنجهای شخصی شاعر است؛ درد فراق. احساسات زنانه شاعر به این یأس و اندوه دامن زده است و نوع بیان نازک الملائکه، شباهت بسیاری به اشعار فروغ دارد؛ تکرار جمله «مرّت ایام» (روزها گذشت) در جای جای شعر، یادآور شعر مشهوری از فروغ است؛ شعرِ «ایمان باوریم به آغاز فصل سرد» که فروغ نیز در این شعر با تکرار «زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت»، گذشت زمان را غمگنانه بیان می‌کند و پس از هر بار تکرار، یأس و ناامیدی خود را با جملاتی گیرا بیان می‌کند. همچنین تکرار «انا وحدی» (من تنها تن) یادآور آغاز همین شعر فروغ است: «و این منم زنی تنها، در آستان‌‌ فصلی سرد» (فرخزاد، 1379: 311). شاعر هر چند در این شعر از دوری یار و نیامدنش اندوهناک است و این دوری و این اندوهناکی را به زیبایی بیان می‌کند، امّا سراسر شعر به طوری ملال آور، تکرار مکررات است، بدین صورت که وی در تمام شعر، از یک شیو‌‌‌ة پیروی می‌کند، یعنی بعد از چند بیت از آغاز شعر، مع*شوق را مخاطب قرار می‌دهد و تا پایان شعر، همین شیوه را دنبال می‌کند، گویی در نقطه‌ای در جا می‌زند و قصد عبور از آن را ندارد، لذا التفات طولانی مدت وی به مخاطب، شعر را به نوعی یکنواخت کرده است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر تالار ترجمه
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار
گرافیست انجمن
Nov
2,379
20,201
193
20
خم یک کوچه?
وضعیت پروفایل
-پس زخم‌هامان چه؟ - نور از محل این زخم‌ها وارد می‌شود!
«نزار قبّانی»

اگر مجموعه شعر خوانان دنیای عرب را در نظر بگیرییم، بی‌هیچ تردیدی، نزار قبانی پر نفوذترین شاعر زبان عرب در عصر جدید است. هیچ شاعر نوپردازی به اندازة نزار قبانی در میان دوستداران شعر نفوذ نداشته و ندارد. وسعت دایرة نشر مجموعه‌های شعری او با هیچ یک از شاعران طراز اول زبان عرب قابل مقایسه نیست. قبانی شاعر محبوب تمام قشرهاست، چون قبانی بهترین عاشقانه سرای عرب است و عشق عمومی‌ترین مرز مشترک عواطف انسانهاست. با اینکه شعر عاشقانه تقریباً عام‌ترین نوعِ شعر است و انبوهی از اشعار عاشقانه در زبان عرب موجود است، زبان و بیان قبانی به گونه‌ای نیست که در میان این عاشقانه‌ها گم شود یا حتی کمرنگ شود.

نزار را به عنوان شاعر زن و شر*اب می‌شناسند، شاعری که آشوبها و بحرانهای سیاسی، تأثیری در عاشقانه سرایی او ندارد. نزار همه چیز را در زن می‌بیند و نزار در سالهای بعد از جنگ ژوئن اعراب و اسرائیل، به شعر سیاسی روی آورد و این کار اعتراضات گسترده‌ای را برانگیخت، از جمله اینکه: «تو شاعری هستی که روح خود را به شی*طان و زن و غزل برای روسپیان فروخته‌ای و حق نداری در باب وطن شعر بگویی، تو مسئول اصلی شکست هستی، زیرا اخلاق جامعه را فاسد کردی، تولد تو بعد از ژوئن به عنوان یک شاعر اجتماعی، تولد طبیعی نیست». وقتی از او می‌پرسند که چرا زن را موضوع اصلی شعرت قرار داده‌ای و وطن را فراموش کرده‌ای، اعتقادش را اینگونه بیان می‌کند: «وطن در نظر من، یک مفهوم ترکیبی است از میلیونها چیز، از قطره باران تا برگ درخت تا قرص نان و ناودان و نامه‌های عاشقانه و بوی کتابها و شانه‌ای که در گیسوان معشوقم سفر می‌کند و سجاده نماز مادرم و زمانی که بر چهره پدرم شیار افکنده است (شفیعی، 1359، 104).
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر تالار ترجمه
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار
گرافیست انجمن
Nov
2,379
20,201
193
20
خم یک کوچه?
وضعیت پروفایل
-پس زخم‌هامان چه؟ - نور از محل این زخم‌ها وارد می‌شود!
المَجْدُ لِلضَّفائِرِ الطَّوِیلَه

(شکوه و افتخار از آنِ بافه های بلند است)

.. و کانَ فی بغدادَ یا حَبیبتی، فی سالِفِ الزَّمانْ ... و در روزگاران گذشته ای محبوبم

خلیفهٌ لَهُ ابْنَهٌ جَمِیلَهْ... خلیفه‌ای بود در بغداد که دختری زیبا داشت...

عُیونُها چشمانش

طَیرانِ اَخْضَرانْ... دو پرنده سبز بودند

و شَعْرُها قصیدهٌ طویلَهْ... و گیسوانش سرودی بلند...

سَعی لَها المُلوکُ و القَیاصِرَهْ... پادشاهان و سزارها راه او در پیش گرفتند...

و قَدَّمُوا مَهْراً لَها... و کاروانهای بردگان و زر و زیور را

قَوافِلَ العَبِیدِ و الذَّهَبْ کابین او خواستند داد

و قَدَّمُوا تِیجانَهُمْ و دیهیم خود را

علی صِحافٍ مِنْ ذَهَبْ.. بر تَشتْ خوانی از زر فراپیش آوردند...

و مِنْ بِلادِ الهِنْدِ جاءَها اَمیرْ.. از سرزمین هند شهرزادی رسید

و مِنْ بِلادِ الصِّینِ جاءَها الحَرِیرْ... از سرزمین چین ابریشم رسید..

لکِنَّما الاَمِیرَهُ الجَمیلَهْ شهزادة زیبا، اما

لَمْ تَقْبَلِ المُلوکَ و القُصورَ و الجَواهِرا... نه شاهان را پذیرفت و نه قصرها را نه جواهر را...

کانَتْ تُحِبُّ شاعِرا... او دل به شاعری باخته بود

یلْقِی علی شُرْفَتِها که همه شب

کُلَّ مَساءٍ وَرْدَهً جَمیلَهْ بر مهتابی‌اش گُلِ سرخی زیبا

و کِلْمَهً جَمیلَهْ... کلمه‌ای زیبا پرتاب می کرد...

٭

تَقُولُ شَهْرَزادْ: شهرزاد چنین گوید:

«و انْتَقَمَ الخلیفهُ السَّفّاحُ مِنْ ضَفائِرِ الاَمِیرَهْ «خلیفة خونریز از بافته‌های شهزاده انتقام گرفت

فَقَصَّها ضَفِیرَهً .. ضَفِیرَهْ» و بافه بافه‌اش چید»

و اَعْلَنَتْ بغدادُ- یا حبیبتی- الحِدادْ بغداد- ای محبوبم- دو سال عزا اعلام کرد

عامَینِ..

اَعْلَنَتْ بغدادُ- یا حبیبتی- الحِدادْ بغداد- ای محبوبم- دو سال عزا اعلام کرد

حُزْناً علی السَّنابِلِ الصَّفْراءِ کَالذَّهَبْ در سوگ آن خوشه‌های زردوش چون زر

و جاعَتِ البِلادْ... و آن سرزمین در قحط شد...

فَلَمْ تَعُدْ تَهْتَزُّ فی البَیادِرِ دیگر در گند مزارها

سُنْبُلَهٌ واحِدَهٌ... هیچ خوشه‌ای نمی‌جنبید...

اَوْ حَبَّهٌ مِنَ العِنَبْ... یا هیچ دانه‌ای انگور....

و اَعْلَنَ الخلیفهُ الحَقُودْ و آن خلیفة کین توز

هذا الَّذِی اَفْکارُهُ مِنَ الخَشَبْ که فکرش همه چوبین بود

و قَلْبُهُ مِنَ الخَشَبْ و دلش چوبین نیز

عَنْ اَلْفِ دِینارٍ لِمَنْ یأْتِی بِرَأْسِ الشّاعِرِ هزار دینار ناز شست اعلام کرد، هر که را بتواند
سر شاعر را تقدیم کند

و اَطْلَقَ الجُنودْ... و سربازان را برانگیخت

لِیحْرِقُوا... تا در آتش گیرند

جمیعَ ما فی القَصْرِ مِنْ وُرودْ... هر چه را از گل سرخ است در قصر

وکُلَّ ما فی مُدُنِ العراقِ مِنْ ضَفائِرِ... و هرچه را از بافه‌های گیسوان است در شهرهای عراق

٭

سَیمْسَحُ الزَّمانُ، یا حبیبتی... زمان ای محبوبم!...

خلیفهُ الزَّمانْ... خلیفة زمان را محو خواهد کرد

و تَنْتَهِی حُیاتُهُ چون هر معرکه گیر دیگری

کَاَی بَهْلَوانْ... حیات او نیز، خاتمه خواهد گرفت...

فَالْمَجْدُ.. یا اَمِیرَتی الجَمیلَهْ... اما شکوه و افتخار... ای شهزادة زیبای من...

یا مَنْ بِعَینَیها، غَفا طَیرانِ اَخْضَرانْ ای که در چشمانت دو پرندة سبز خفته است!

یظَلُّ لِلضَّفائِرِالطَّویلَهْ... بافته‌های بلند را خواهد بود...

و الکِلْمَهِ الجَمیلَهْ... و کلمه زیبا را...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا