تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

آموزشی رویکرد های شعر معاصر عرب

مدیر تالار ترجمه
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار
گرافیست انجمن
Nov
2,379
20,202
193
20
خم یک کوچه?
وضعیت پروفایل
-پس زخم‌هامان چه؟ - نور از محل این زخم‌ها وارد می‌شود!
شکوه و افتخار از آن بافه‌های بلند است

این شعر همان شعری است که نزار قبّانی در برابر شعر عبدالوهاب بیاتی سرود؛ «وقتی عبدالوهاب بیاتی مجموعه شعر «شکوه از آن کودکان و زیتون باد» را منتشر کرد، نزار شعر «شکوه از آن گیسوان دراز باد» را سرود و این در دنیای عرب شهامت بسیاری می‌خواهد» (شفیعی کدکنی، 1359: 98).

در شعر حاضر، نزار با پیش کشیدن داستانی عاشقانه، اعتقاد و باور همیشگی خود را دربارة عشق مطرح کرده است و آن «اصالت عشق و ماندگاری آن» است. به‌راستی که زندگی و شعر نزار جز بر این نکته تأکید نمی‌کند. مردی که سالهای بودنش را با عشق سپری کرده است و زن محور شعر او بوده است. البته نزار معتقد است که عشق او صرفاً در پیکر زن محدود نمی‌شود: «عشقی که مرا بدان مربوط می‌دانند عشقی نیست که جغرافیای پیکر زن محدودش سازد. من نمی‌پذیرم که خودم را در چنین گور تنگ و مرمرینی پنهان سازم، زیرا زن قارّه‌ای از قاره‌هاست که به آن سفر کرده‌‌ام و البته همه جهان نیست. عشقی که مدنظر من است با تمامی هستی معانقه می‌کند» (قبّانی، 1364: 46).

از بهترین علل زیبایی شعر نزار، علاوه بر مضامین خاص شعر وی، نوع کاربرد واژگان و تعابیر و تشبیهات خاصیست که مختص زبان نزار است. در این شعر چشمان زیباروی قصه را به دو پرندة سبز و گیسوانش را به قصیده‌ای بلند تشبیه کرده است:



عیونها

طیرانِ اخضرانْ

و شعرهای قصیدهٌ طویلَهْ

در ضمن این داستان، نزار با توصیف قساوتهای خلیفه‌ای در شهر بغداد نظیر آتش زدن گلهای سرخ قصر و گیسوان بلند، نشان می‌دهد که زر و زور از عالمی دیگر و عشق از جهانی دیگر و اگر عشق رخصت ندهد، ثروت و زور نمی‌تواند کاری از پیش ببرد و در نهایت عشق و زیبایی است که اصالت دارد و ماندگار است:

فالمجد...یا امیرتی الجمیله

یا من بِعَینَیها، غفا طیران اخضران

یظلُّ للضّفائِر الطویله

واللکلمه الجمیلَهْ.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر تالار ترجمه
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار
گرافیست انجمن
Nov
2,379
20,202
193
20
خم یک کوچه?
وضعیت پروفایل
-پس زخم‌هامان چه؟ - نور از محل این زخم‌ها وارد می‌شود!
أدونیس»

علی احمد سعید با اسم مستعار «ادونیس» از بنام‌ترین شعرای پیشرو و از ژرف اندیش‌ترین شعر شناسان معاصر است. از وی به عنوان یکی از معروف شعرای شیوه رمزآمیز یاد می‌شود. (بدوی، 1369: 1479)شاعری که علاقه و اشتیاقی شدید به نوگرایی دارد و بدین سبب مطالعات فراوانی در شعر شعرای معاصر غرب کرده تا جائی که شیفته غرب شده است. به گفته دکتر شفیعی کدکنی: «ادونیس- در معنی خوب کلمه- غربزده‌ترین شاعر عرب است؛ متجددترین آنها و در زمینه شعر و نقد شعر- بخصوص با معیارهای مدرنیسم غرب- امروز یکتا و بی همتاست. یکی از با فرهنگ‌ترین ادیبانی است که من در حوزة ادبیات شرق میانه می‌شناسم» (شفیعی کدکنی، 1359، 169).

گرایش ادونیس به غرب و بیزاری از سنن عربی، موجب خشم و اعتراض عرب زبانان شد. وی آنچنان به غرب تمایل داشت که معتقد بود، دنیای عرب باید در خود تغییرات اساسی دهد و حتی باید ساختمان خانواده را در هم شکند! وی معتقد بود که اسلام ضد شعر و هنر است و از دین مبین اسلام نیز جدا شده و مسیحی شد و این کار بیشتر خشم اعراب را برانگیخت. ادونیس با وجود داشتن مخالفان زیاد، به عنوان شاعری برجسته و منتقدی هوشیار است. شاعر معاصر ایرانی که بتوان او را با ادونیس مقایسه کرد، احمد شاملو است البته نه از همه جهات بلکه از نظر نوع و کاربرد زبان. شاملو نیز چون ادونیس کلمات و تعبیرات را به نوعی غیر معمول و فراتر از عادت به کار می‌بندد؛ در واقع خروج از نرم و هنجار و سخن گفتن برخلاف سیاق مرسوم یکی از بارزترین ویژگیهای شعر ادونیس است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر تالار ترجمه
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار
گرافیست انجمن
Nov
2,379
20,202
193
20
خم یک کوچه?
وضعیت پروفایل
-پس زخم‌هامان چه؟ - نور از محل این زخم‌ها وارد می‌شود!
اوَّلُ السُّؤال

(آغاز پرسش)



اُفُقٌ یتَوَرَّدُ،- لکِنَّ وَجْهَ المَطَرْ افقی گلگون می شود- اما رخسار باران

یائِسٌ. نومید است.

اُفُقٌ یتَکَسَّرُ،-لکِنَّ وَجْهَ المَطَرْ افقی می‌شکند- اما رخسار باران

عاشِقٌ. عاشق است.

مَطَرٌ عاشِقٌ یائِسٌ- خُطانا بارانی است عاشق و نومید- گامهایمان

وَرَقٌ یرْتَمی فی حُفَرْ برگی است که در مغاکها فرو می افتد

کَیفَ لا یغْمُرُ الماءُ هذی الحُفَرْ؟ چگونه آب از این مغاکها سرریز نمی‌کند؟

مَطَرٌ عاشِقٌ.- لَوْ سَأَلْنا: بارانی عاشق- اگر پرسیم:

کَیفَ لا یغْسِلُ الماءُ هذا الثَّمَرْ- چگونه آب این باروبر را نمی‌شوید؟-

اَتُراهُ یجیبُ الشَّجُرْ؟ آیا درخت پاسخ خواهد گفت؟

رُبَّما، رُبَّما... شاید، شاید...

و اَکُونُ النَّزیفَ، و اَمْضی خونفشانی می‌شوم و می‌روم

راسِماً شَریانی سُؤالاً علی دَفْتَرِ المَطَرْ... شریان خود را در هیأت پرسشی بر دفتر باران نقش می‌زنم...



آغاز پرسش
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر تالار ترجمه
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار
گرافیست انجمن
Nov
2,379
20,202
193
20
خم یک کوچه?
وضعیت پروفایل
-پس زخم‌هامان چه؟ - نور از محل این زخم‌ها وارد می‌شود!
آغاز پرسش

ادونیس به عنوان یکی از معروف‌ترین شعرای رمز پرداز شعر معاصر عرب شناخته شده است. همانطور که در معرفی ادونیس گفته شد، شعر او، خارج از سیاق مرسوم است و سرشار از ترکیبات و جملات گنگِ و نا مفهوم و در عین حال زیباست. در شعر «آغاز پرسش» نیز تصویری که می‌آفریند، نامفهوم به نظر می‌رسد و البته این ویژگی شعری اوست. در سطرهای آغازین شعر، سرخی افق را با نومیدی باران و شکستن افق را با عاشق بودن باران پیوند می‌زند؛ پیوندی که ذهن خواننده را درگیر می‌کند:

اُفُقٌ یتورَّدُ- لکنَّ وجه المَطَرْ

یائسٌ

افقٌ یتکسَّرُ- لکنَّ وجه المَطَرْ

عاشقٌ

در اواسط شعر نیز از باران می‌پرسد که چرا با وجود بارش، برگ و بارها را نمی‌شوید. ظاهراً در این شعر نیز ادونیس همچون بسیاری از شعرای دیگر عرب از یأس سخن می‌راند. انتهای شعر هم با جملاتی که حاکی از نشنیدن جواب از باران است تمام می‌شود، جملاتی که مثل زبان همیشگی ادونیس از تصاویر گنگ و مبهم سرشار است:

و اکون النَّزیف و امضی

راسماً شریانی سؤالاً علی دفْترِ المَطَرْ
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر تالار ترجمه
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار
گرافیست انجمن
Nov
2,379
20,202
193
20
خم یک کوچه?
وضعیت پروفایل
-پس زخم‌هامان چه؟ - نور از محل این زخم‌ها وارد می‌شود!
«عبدالوهاب بیاتی»

وی از شاعرانی است که شهرت جهانی دارد و شعر او به زبانهای مختلف از جمله انگلیسی فرانسوی، آلمانی، روسی و اسپانیایی ترجمه شده است. بیاتی را جزء پیروان واقع گرایی سوسیالیستی می‌دانند. زبان شعری بیاتی هیچ مرزی را نمی‌شناسد، حتی می‌توان گفت که در استعمال کلماتی که بعضی از محافظه کاران آن را غیر شعری می‌دانند وی افراط می‌کند. از اینکه کلمات عامیانه یا غیر معمول در شعر خود بیاورد ابایی ندارد. از زمرة شعرایی نیست که شعر می‌گویند که شعر گفته باشند، شعر می‌گوید که کاری کرده باشد، اثری گذاشته باشد، مرهمی بر زخمی باشد، شعر سلاح اوست؛ «حربه تهیدستان». دکتر شفیعی کدکنی در مورد بیاتی چنین می‌گوید: «من او را یکی از متواضع‌ترین کسانی یافتم که در زندگی با آنان برخورد داشته ام. از او پرسیدم: آیا تو عضو حزب کمونیست نیستی؟ گفت: نه. من با هرگونه حرکت پیشروی که در جهان باشد، همدل و همراهم و نمی‌توانم در یک حزب فعالیت داشته باشم» (شفیعی کدکنی، 1359: 152).

اِلی خورخی لویس بورخیس

به خورخه لویس بورخس



اَعْمی، لکنَّکَ تُبْصِرُ فی عَینِ الکلماتْ نابینا هستی، اما با چشمان کلمات می‌بینی

تَتَقَرّی بِاللَّمْسِ المِرْآهْ به دست سودن آینه را می‌جویی

و رُفوفَ الکُتُبِ الغَرْقی بِالنُّورِ و رفهای کتابهای غرقه در نور را

و نارَ اللَّوْحاتْ. و آتش پرده‌های نقاشی را.

تُبْصِرُ- ما خَلْفَ البابْ می بینی- هر چه را در پس در

و وراءَ قِناعِ الاُسطورهْ- و آن سوی نقاب اسطوره است-

: مُدُناً تحتَ الشَّمْسِ تَمُوتْ : شهرهایی را که در زیر آقتاب می‌میرند

فَرَساً فی غابَهِ عَبّادِ الشَّمْسِ جَمُوحْ توسنی سرکش را در بیشة آفتابگرادان

نَهْراً ینْبَعُ مِنْ جَبَلٍ مَسحورْ رودی را که از کوهی سحر زده سرچشمه می‌گیرد

بَدَوِیاً یصْطادُ غَزالهْ و بیابانگردی را که غزالی را صید می‌کند

کانَتْ جارِیهً فی قَصْرِ الواثِقِ بالله. که در کاخ الواثق بالله کنیزک بود

کانَتْ نافُورَهْ و در روزگاران دیگر

فی اَزْمانٍ اُخْری، فی قَصْرِ الحَمْراء. فوّاره‌ای در قصر الحمراء.

اَعْمی لکنَّکَ تُبْصِر نابینا هستی اما می‌بینی

وَجْهِی الآخَرَ تحتَ قِناعِ الموتْ روی دیگرم را زیر نقاب مرگ

و ضَیاعِی فی مَلَکوتِ المَنْفی: و گمگشتگی ام را در ملکوت تبعید:

مَنْ مِنّا الاَعْمی کدام ما نابیناست

فی سِجْنِ الحُرِّیهْ؟ در زندان آزادی؟

یبْکِی تحتَ الاَسْوارِ الحَجَرِیهْ در پای حصارهای سنگی می‌موید

و یموتُ وحِیداً فی الغُرْبَهْ و به تنهایی در غربت می‌میرد

مَحکوماً بِشُروطِ اللُّعْبَهْ محکوم قواعد بازی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر تالار ترجمه
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار
گرافیست انجمن
Nov
2,379
20,202
193
20
خم یک کوچه?
وضعیت پروفایل
-پس زخم‌هامان چه؟ - نور از محل این زخم‌ها وارد می‌شود!
به خورخه لویس بورخس

بیاتی شعر حاضر را به نویسنده و ادیب آرژانتینی و استاد دانشگاه بوئنوس آیرس، خورخه لویس بورخس (1986- 1889م) تقدیم کرده است؛ بیاتی بصیرت بورخس را ستوده است و از این رو نابینایی ظاهری او را در برابر روشنایی دل و بصیرت درونی‌اش، هیچ می‌انگارد.کسی که توان دیدن اشیاء اطراف را ندارد اما از آن سوی نقاب اسطوره آگاه است و حقایق را از درون اسطوره‌ها بیرون می‌کشد.

اَعْمی، لکنّک تُبصِرُ فی عین الکلمات

...

تبجیرُ ما خلف الباب

و وراءَ قناع السطوره

در سطرهای بعدی ظاهراً با الهام از داستانهای بورخس، از سرنوشت کنیزکی در کاخ الواثق بالله، نهمین خلیفة عباسی و داستانهای کاخ الحمرا در اسپانیا سخن می‌راند و دانایی و هوش بورخس را می‌ستاید. و در نهایت اعتراف می‌کند که این خود اوست که نابینای واقعی است نه بورخس:

اعمی لکنّک تُبصر

وجهی الآخر تحتَ قناع الموت

و ضیاعی فی ملکوت المَنْفی

مَنْ منّا اَعمی ؟!

شعر پیچیدگی و ابهامی خاص ندارد آنچه باعث زیبایی شعر شده است، مفهوم درونی آن و بیان صادقانة اعتقادی راستین است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر تالار ترجمه
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار
گرافیست انجمن
Nov
2,379
20,202
193
20
خم یک کوچه?
وضعیت پروفایل
-پس زخم‌هامان چه؟ - نور از محل این زخم‌ها وارد می‌شود!
«بلند الحیدری»

وی نیز از پیشگامان شعر آزاد و از نخستین گروه شاعران امروز است که مانند بیشتر شعرای نو پرداز و آزادة عراق به سبب گرایشها، عقاید و فعالیتهای سیاسی، رنجهای بسیاری را تحمل کرد. بلند الحیدری در شعر از واقع گرایان سوسیاسیت بود. شعر او جلوگاه سیر در عوالم درون و تمثیل وجدان بیدار اجتماعی است (اسوار، 1381: 247).



خُطُواتٌ فی الغُرْبَه

(گامهایی در غربت)

هذا اینک

انا منم

-مُلْقَی- هُناکَ حَقِیبَتانْ - افتاده- آنجا دو جامه‌دان است

و خُطَی تَجُوسُ علی رَصِیفٍ لا یعُودُ الی مَکانْ و گامهایی آزمند بر اسکله‌ای که به هیچ جای راه نمی‌برد

مِنْ اَلْفِ مِیناءٍ اَتَیتْ از هزار بندرگاه آمده‌ام

و لِاَلْفِ مِیناءٍ اُصارْ به هزار بندرگاه می‌شوم

و بِناظِرِی اَلْفُ انْتظارْ و در دیده‌ام هزار انتظار است

لا... نه

ما انْتَهَیتْ هنوز به پایان نرسیده‌ام

لا... ما انْتَهَیتُ فَلَمْ تَزَلْ نه، هنوز به پایان نرسیده‌ام

حُبْلی کُرومُکَ یا طریقُ و لَمْ تَزَلْ که تاکهای تو ای راه هنوز آبستن است

عَطْشی الدِّنانْ و خمها هنوز تشنه

و اَنَا اَخافُ و من ترسانم

اَخافُ اَنْ تَصْحُو لَیالِِی الصَّمُوتاتِ بیم از آن دارم که شبهای خاموش

الحِزانْ و اندوهناک من بیدار شوند

فَاِذا الحَیاهُ و ناگاه زندگی

کَما تَقُولُ لَنا الحَیاهُ: آن سان شود که خود به ما گفته است:

یدٌ تُلَوِّحُ فی رَصِیفٍ لا یعُودُ اِلی مَکانْ دستی که تکان می‌دهند بر اسکله‌ای که به هیچ
جای راه نمی‌برد

٭

لا... نه...

ما انْتَهَیتْ هنوز به پایان نرسیده‌ام

فَوَراءَ کُلِّ لَیالِی هذِی الاَرْضِ لِی حُبٌّ که در پس همه شبهای این خاک مرا عشقی

و بَیتْ و خانه ای است

و یظَلُّ لِی حُبٌّ و بَیتْ و همچنان عشقی و خانه ای مرا خواهد بود

و بِرَغْمِ کُلِّ سُکُونِها القَلِقِ المُمِضِّ و با آن همه سکونِ پر تشویش و دردآلودشان

و بِرَغْمِ ما فی الجُرْحِ مِنْ حِقدٍ با آن همه کین توزی و بغضی که در زخم است

و بُغْضِ

سَیظَلُّ لی حُبٌ و بَیتْ همچنان عشقی و خانه‌ای مرا خواهد بود

و قَدْ یعُودُ بِی الزَّمانْ و شاید روزگارم بازگرداند

٭

لَوْ عادَ بِی اگر بازم گرداند

لَوْ ضَمَّ صَحْوَ سَمائِی الزَّرْقاءِ هُدْبِی اگر چشم بر صفای سپهر آبی‌ام بگشایم

اَتُری سَیخْفِقُ لی بِذاکَ البَیتِ آیا در آن خانه برای من دلی خواهد تپید

قَلْبُ دل

اَتُری سَیذْکُرُ اِبنَ ذاکَ الاَمْسِ فرزند دیروزین را آیا عشق در یاد خواهد آورد

حُبُّ عشق

اَتُری سَتَبْسِمُ مُقْلَتانْ آیا دو چشمْ لبخند خواهند زد

اَمْ تَسْخَرانْ یا آنکه تَسْخَر زنان خواهند پرسید:

و تَسْأَلانْ

- اَوَ ما انْتَهَیتْ - آیا تو را بس نیست...!

ماذا تُرِیدُ و لِم اَتَیتْ چه می خواهی و چرا آمده ای..؟

اِنِّی اَری فی ناظِرَیکَ حِکایهً عَنْ اَلْفِ مَیتْ که در چشمانت داستانِ هزار مرده می‌خوانم

و سَتَصْرُخانْ: و بانگ بر خواهند کشید:

لا تَقْرَبُوهُ فَفِی یدَیهِ... غَداً - مباد نزدیکش روید

سَینْتَحِرُ الصَّباحُ فَلا طریقَ و لا سَنی بامدادْ هلاکِ خود خواهد خواست، نه راهی
خواهد بود نه فروغی

لا... نه ....

اُطْرُدوهُ فَما بِخَطْوَتِهِ لَنا او را برانید که ما را در گامهایش

غَیمٌ لِتَخْضَرَّ المُنی هیچ ابری نیست تا آرزوها سبز شود.

و سَتَعْبُرانْ و خواهند گذشت

٭

هذا... اَنا اینک... منم

-مُلْقی– هُناکَ... حَقِیبَتانْ - افتاده- آنجا دو جامه دان است

و اِذا الحَیاهُ ناگاه زندگی

کَما تَقولُ لَنا الحَیاهُ: آن سان شده است که خود به ما گفته است:

یدٌ تُلَوِّحُ فی رَصِیفٍ لا یعُودُ اِلی مَکانْ دستی که تکان می‌دهند بر اسکله‌ای که به هیچ
جای راه نمی‌برد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر تالار ترجمه
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار
گرافیست انجمن
Nov
2,379
20,202
193
20
خم یک کوچه?
وضعیت پروفایل
-پس زخم‌هامان چه؟ - نور از محل این زخم‌ها وارد می‌شود!
گامهایی در غربت

یکی از ویژگی‌های شعر حیدری، احساس ملال و دلتنگی و احساس بیهودگی است. این شعر سرشار از احساس نگرانی و خستگی از زندگی است. این شعر نه شعر خود شاعر بلکه شعر تمام آوارگان فلسطین است. آوارگانی که نمی‌دانند مقصدشان کجاست:

مِن اَلْفِ میناء اتیتْ

و لالف میناء اُصار

و بناظری اَلفُ انتظار

شاعر با وجودی که تلاش می‌کند بارقة امید و انتظار پیروزی و بازگشت به وطن اشغالی را زنده نگهدارد. اما موفق نمی‌شود؛ از این رو که تصویر این امید نیز در غبار سؤالاتی پر از تردید و نگرانی کمرنگ می‌گردد:

لوعادَبی

لوضمَّ صَحوَ سمائی الزّرقاأ هُدبی

اَتُری سیخفقُ لی بذاک البیت، قلبُ

اَتُری سیذکُرُ ابن ذاکَ الامْسِ، حبُّ

این تجسم نگرانیهای آوارگان پناهنده فلسطینی است که نه تنها آوارگی که اندیشه پیروزی و بازگشت به وطن هم آشفته شان می‌سازد. بینش خاص شاعر دربارة اینکه زندگی پس از بازگشت به راستی چه معنایی خواهد داشت پریشانیهای آواره فلسطینی را رنگ می‌‌زند (رجایی، 1384: 120).
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر تالار ترجمه
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار
گرافیست انجمن
Nov
2,379
20,202
193
20
خم یک کوچه?
وضعیت پروفایل
-پس زخم‌هامان چه؟ - نور از محل این زخم‌ها وارد می‌شود!
«محمد مفتاح الفیتوری»

این شاعر سودانی نخستین شاعری است که به عنوان شاعر برجستة عرب زبان، مسألة آفریقا را در شعر خود تصویر کرده است. در شعر وی رنج و حرمان نژاد سیاه را در بیانی صمیمی و مؤثر می‌توان دید و از سوی دیگر مشکلات زندگی اقوام عرب را در آسیا و خاورمیانه نیز می‌توان ملاحظه کرد. او شاعری است که مشکلات آفریقا و مشکلات اعراب را با هم احساس کرده و به تصویر آن پرداخته است و در مرحلة نهایی: مشکل انسان رنجدیدة عصر ما را در تمام جهان.



تحتَ الاَمْطار

(زیر بارانها)



«اَیها السّائِقُ «ای ارابه ران

رِفْقاً بِالخُیولِ المُتْعَبَه! به اسبهای خسته رحم کن!

قِفْ.. ایست...

فَقَدْ اَدْمی حَدیدُ السَّرْجِ لَحْمَ الرَّقَبَه که آهن لگام و زین از گوشت گردن خون جاری کرده است

قِفْ.. ایست...

فَاِنِّ الدَّرْبَ فی ناظِرَهِ الخَیلِ اشْتَبَه» که راه به چشم اسبان گم شده است»

هکَذا کانَ یغَنِّی المَوْتُ حَوْلَ العَرَبَه و بدین سان مرگ پیرامون ارابه آواز سر می داد

و هُی تَهْوِی تحتَ اَمْطارِ الدُّجی مُضْطَرِبَه! و ارابه زیر بارانهای تاریکی مضطرب بر می افتاد!

٭٭٭

غَیرَ اَنَّ السّائِقَ الاَسْوَدَ ذا الوَجْهِ النَّحِیلْ اما ارابه ران سیاهپوست لاغرلقا

جَذَبَ المَعْطِفَ فی یأْسٍ نومیدوار زیر پوش را

علی الوَجْهِ العَلِیلْ.. بر صورت بیمارگونه کشید...

و رَمی الدَّرْبَ بِما یشْبِهُ اَنْوارَ الاُفُولْ و چیزی شبیه روشنای غروب بر راه انداخت

ثُمَّ غَنّی سَوْطُهُ الباکِی و سپس تازیانة گریان او

علی ظَهْرِ الخُیولْ.. بر پشت اسبها آهنگ خواندن گرفت...

فَتَلَوَّتْ.. اسبها بر خود پیچیدند...

و تَهاوَتْ.. و به روی افتادند...

ثُمَّ سارَتْ فی ذُهولْ! و سپس بهت زده راه سپردند!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر تالار ترجمه
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار
گرافیست انجمن
Nov
2,379
20,202
193
20
خم یک کوچه?
وضعیت پروفایل
-پس زخم‌هامان چه؟ - نور از محل این زخم‌ها وارد می‌شود!
زیر باران

صحنه‌ای که شاعر در این شعر ترسیم کرده، صحنه‌ای است که استفادة بجا از کلمات و استعمال کلمات تأثیر گذار مثل: اسبهای خسته، صدای مرگ، باران تاریکی، چهرة سیاه و تکیده، تازیانه گریان، فضا را عینی و ملموس کرده است؛ مردی سیاه(از جنس خود شاعر) در تاریکی وحشتزای شب و در زیر باران به مقصدی نا معلوم در حرکت است. این راه نامعلوم، نماد زندگی نافرجام و نامعلومی است که سیاهان در آن به سر می‌برند و شب سیاه بارانی، ترسیم کنندة محیطی است که سیاهان در آن به سر می‌برند، شب ظلم و ستم، شب تبعیض، خفقان، استثمار و استعمار و...

هکذا کان لغنی الموت حول العَرَبَه

وهْی تهوی تحت اسطار الدجّی مضظربَه

و در این راه لغزان و خوفناک، با بیماری و بدبختی راه می سپارند راهی که همواره مرگ در اطراف آن راه منتظر مسافران خود است و گاه مسافران بیشتر از مرگ منتظرند تا جایی که که در گذر از این راه پر مشقّت، آنگاه که مرگ آنها را مخاطب قرار می‌دهد؛ امید ندارند که مرگ به سراغ آنها بیاید و از این جای رعب انگیز و وحشت‌زای زندگی نجاتشان دهد و به همین دلیل، سیاه پوست، بی هیچ امیدی اسبان را می‌راند و به راه خود ادامه می‌دهد:

غیرَ انَّ السائِق الوسوَدَ ذا الوجهِ النحیلْ

جذبَ المعطفَ فی یأسٍ

علی الوجه العلیل

...

ثمَّ غنّی سَوطُهُ الباکی

علی ظهر الخُیول
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا