انجمن
رمان نویسی کافه نویسندگان
یاوه مگو دیکتاتور!
اینجا ایران است.
نبین اگر گاهی گرسنه میخوابیم.
نبین اگر گاهی
یکی به زندان وُ دیگری درماندهی زندگیست.
امتحان کنید!
ما دوباره بر خواهیم خاست،
ما دل و دستِ خستهی خویش را
در خونِ سیاوش خَضاب بستهایم.
امتحان کنید!
او که باد میکارد
تنها توفانِ تشنه درو خواهد کرد.
با این همه
زنهار!
ما کبوترزادگانِ زیتونپَرَست
قرنهاست
کینه خود را
به هفت آبِ زمزم وُ
جنگ را
به رؤیای زندگی شُستهایم!
مجبورمان نکنید!
ما
صلح میخواهیم.