تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

متون و دلنوشته [ سید علی صالحی ]

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

من
برای همین آمده ام
تا نور
سر م**س.تِ امکانِ وزیدن شود،
تا سنگ
آهسته از اذانِ اسمِ تو بگذرد.
تا تو از آنِ من باشی
تا من از آنِ علاقه،از آنِ آدمی،از آنِ امید...!

من
برای همین آمده ام
تا عین از حروفِ الفباء بگذرد به عشق تو
تا شین از تولدِ نوشتن بگذرد به عشق تو
تا قاف از قوسِ آسمان بگذرد به عشق تو
هی دخترِ دلنشینِ حوّاها!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

خسته ام. خسته ری را.
از خانه که می آیی
یک دستمال سفید
پاکتی سیگار
گزینه شعر فروغ
و تحملی طولانی بیاور.
احتمالِ گریستنِ ما بسیار است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

شما سرتان سلامت!
شما چه می‌دانید در این مَعبرِ بی‌چراغ
بر من چه رفته است.

شما چه می‌پرسید
من از تنفسِ ممنوعِ کلمات،
چگونه
در کالبدِ کُشته شدگانِ آزادی
دمیده‌ام!

بعد از این...باری
به چه کارِ من می‌آید
که در غیابِ من چه می‌گویید!

شما باز هم فراموش خواهید کرد
در معرضِ این ظلمتِ موْحِش
بر من چه رفته است.

زهی...زهی... زهی بی‌حیا!
آن سَرِ بُریده‌ای
که برای ترساندنِ من آورده‌اید،
سَرِ خودِ من است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

خرابم
ویرانم
واژه برایم بیاور بی‌انصاف
چه تند می‌زند این نبض بی‌قرار
باید برای عبور از اینهمه بی‌هودگی
بهانه بیاورم
بحث دیگری هم هست
یک شب
یک نفر شبیه تو
از چشمه انار
برایم پیاله آبی آورد
گفت
تشنگی‌های تو را
آسمان هزار اردیبهشت هم
تحمل نخواهد کرد...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

به تو فکر می کنم....
مثل مسافر به راه
مثل علف به ابر
مثل شکوفه به صبح وُ
مثل واژه به شعر .
به تو فکر می کنم
مثل خسته به خواب و نرگس به اردیبهشت ،
به تو فکر می کنم
مثل کوچه به روز
مثل نوشتن به نی
مثل خدا به کافر خویش و
مثل زندان به زندگی.

به تو فکر می کنم
مثل برهنگی به لم*س وُ تن به شست و شو .
به تو فکر می کنم
مثل کلید به قفل
مثل قصه به کودک
مثل پری به چشمه وُ پسین به پروانه .
به تو فکر می کنم
مثل آسمان به ستاره وُ ستاره به شب .

به تو فکر می کنم
مثل اَبونواس به می
مثل نقطه به خط
مثل حروف الفباء به عین
مثل حروف الفباء به شین
مثل حروف الفباء به قاف .

همین !
هر چه گفتم
انگار انتظار ِ آسان رسیدن به همین سه حرف ِ آخر بود .
حالا باید بخوابم
فردا باز هم به تو فکر خواهم کرد
مثل دریا به ادامه ی خویش .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

نگاه کن
دارد یک چیزی
آرام آرام
از پشتِ پلک‌های خستهٔ دنیا
به دنیا می‌آید.

حق با مردم است،
ما برای ابرازِ لکنتِ امید
نیازی به واژه نداریم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

یاوه مگو دیکتاتور!
این‌جا ایران است.
نبین اگر گاهی گرسنه می‌خوابیم.
نبین اگر گاهی
یکی به زندان وُ دیگری درمانده‌ی زندگی‌ست.

امتحان کنید!
ما دوباره بر خواهیم خاست،
ما دل و دستِ خسته‌ی خویش را
در خونِ سیاوش خَضاب بسته‌ایم.

امتحان کنید!
او که باد می‌کارد
تنها توفانِ تشنه درو خواهد کرد.

با این همه
زنهار!
ما کبوترزادگانِ زیتون‌پَرَست
قرن‌هاست
کینه خود را
به هفت آبِ زمزم وُ
جنگ را
به رؤیای زندگی شُسته‌ایم!

مجبورمان نکنید!
ما
صلح می‌خواهیم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا