تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

کاربر انجمن
کاربر انجمن
Apr
842
1,212
103
32
اصفهان
وضعیت پروفایل
پر تلاش
همسر:
در دل هوایت دارم جانا
مس*تی قلبم صدایت جانا
پائیز من خزان نباشد هرگز
فصل تو بهار من بماند جانا
پائیز و زمستان بهانه تو بهاری عشقم

سارا:
عشق قشنگم
همیشگی هستی برایم
در کنارت آرامم
در آغوشت می‌بالیم
زندگی با تو
بیشتر از این زیبا نخواهد شد!
تو همان رویایی
همان که انتظار با او بودن را
هر روز و هر شب می‌کشیدم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Apr
842
1,212
103
32
اصفهان
وضعیت پروفایل
پر تلاش
سارا:
سخن عشق
شاید راحت
گاهی سخت اما
برای من!
حرف از عاشقی
یعنی تو
گرمای آغو*ش
عشق یعنی تو.


همسرم:
از سخن عشق گفتی
مرا سخت تو آشفتی
عشق تو در دل من آتش بود
لحظه ای در بغلت دل آسود
تو ای معنی زیبای سخن
سخنم عشق تو بود و همین هم بس بود
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Apr
842
1,212
103
32
اصفهان
وضعیت پروفایل
پر تلاش
سارا:
عشق جانم!
یک نفس دم می‌زنم
روی ماهت را
در جگر هک کرده‌ام
بسوزان قلب مرا
با آتش سوزان وجودت

همسر:
تو را خواهم
چون باد بهاری
گویند سوز دارد پائیز
سوزش چه زیباست
چون زاده شدی در این ماه
تو را خواهم
تو در دل فردا جانی
تو را خواهم
تو عشقی
نفسم هایم برایت میسراید
نفسم هایم به قلبت میگشاید
همی عشق و همی پرواز پر احساس
فدای خنده هایت
نفس جانم
پریزاد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Apr
842
1,212
103
32
اصفهان
وضعیت پروفایل
پر تلاش
همسر:
آشوبم
چون گداخته آتش
که هر لحظه در تب و تاب است
به راستی تلاطمش از برای چیست
خود را میسوزاند یا در طلب سوزاندن
کس چه میداند که آتش سوزان چه میخواهد
میسوزد
و میسوزد
و میسوزد
و آتشش همه جا را فرامیگیرد
و همه اورا ملامت میکنند
کسی نپرسید از او که چرا میسوزی
و چرا گر گرفته ای
روزی در تلاطم رسیدن به الله
روز دگر طوفانی و ساحلم در راه
گشتم به نام اقدسش رسم و ماندم زراه
کس نپرسید از بحر چه بحرها شده تباه
دریای غم سپری کردم و طوفان اضطراب
رفتم و پیمودم و راهی بحر ماه
جوینده کنز جهانی عرش و زمین
افتاد در کناری و خسته عالم را ببین
نادان زآنچه در برش نجوا زاستجاب
ادعونی ز او به گریه و استجب لکم
سالک در مانده زسوالات بیشمار
م*ست و دیوانه و هشیار و خسته زراه رق*ص سما کنند و درویشی ز بحر یار
درویش معنایش بریده زعالم به جای راه
هو هو کنان به دورش حلقه معنا زنند
گویا ندانند که راه گم کرده را هست قعر چاه
ابلیس جهان هم حلقه معنا گرفت
عاقبت چمبرک زنان گشت بی پناه
ای که همه هو کنان در طلبت دیوانه اند
عاقلی و هشیاریشان ده که بی ساحلند
خوانند تو را و پناه ای ساحل بی انتها
غرق جهنم شده ایم و دریا فقط تباه
آغو*ش خود بگستر به روی ما
جا مانده ایم و نداریم جز تو پناه
اشعار همه در راه عشق خدا
اویی که داد فرشته اش را به ماه
دیدم و نظاره و در طلب ماه گفتمش
ماه تو خدای من فرشته اش از آن من
روز ها گذشت و شب ها سپری از طلب
آن فرشته زیبا سرشت آمد کنار من
نامش زیبا و ماه گونه چون صورتش
سارای من زیبا بود از هر لحاظ سیرتش
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Apr
842
1,212
103
32
اصفهان
وضعیت پروفایل
پر تلاش
همسر:
تو را خواهم نوشت همچون بهار زندگانی
توئی معنای عشقم در صدای آسمانی
تو را در دل صدا کردم هزاران بو*سه عشق
صدایت میزنم با تو صدایی چون رها عشق

سارا:
باران پاییز چو تو
شیرین است برای من
مهرت افزون
رویایت شیرین
عشق من بمان
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Apr
842
1,212
103
32
اصفهان
وضعیت پروفایل
پر تلاش
همسر:
بودنت عطر بهارست جانم
دیدنت هر دم مرا عشق جانم
فدای چشم زیبای تو و موهایت
تو عروسک شده ای قلبم فدایت جانم

سارا:
عاشقی را در آغوشت
محبت را در نگاهت
عطوفت را در وجودت
شدی جانم ای بهترینم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا