سوم شخص ذهنی
سوم شخص ذهنی یا سابجکتیو، موقعی به کار میآید که راوی بخواهد افکار، احساسات، نظرات و... یک یا چند شخصیت را انتقال بدهد.
اگر تنها ذهنیات یک شخصیت توصیف شود میتوان نام آن را
سوم شخص محدود گذاشت. در این حالت خواننده محدود به دانستن افکار یک شخصیت (که معمولاً قهرمان اصلی است) میشود، مانند حالت اول شخص.
مانند گابریل در مرگ اثر جیمز جویس، گودمن براون جوان اثر ناتانیل هاوثورن، سانتیاگو در پیرمرد و دریا اثر ارنست همینگوی.
برخی سوم شخصهای دانای کل میتوانند زیرمجموعه سوم شخص ذهنی قرار بگیرند که توصیفات آن بین افکار و احساسات شخصیتهای متفاوت در رفتوآمد است. در قرن بیستم این سبک، چه محدود چه دانای کل، از محبوبترین زاویه دیدها بودند.
به علاوه در بسیاری از
رمانهای قرن نوزدهم نیز دیده میشود. این نوع برخی اوقات زاویه دید «بر روی شانه» نیز نامیده میشود. راوی فقط در این حالت افکار و اطلاعاتی که توسط شخصیت درک میشود را توصیف میکند. در کمترین حالت و بیشترین دخالت سوم شخص ذهنی، راوی افکار قهرمان اصلی را نیز بیان مینماید که این حالت بسیار شبیه اول شخص است. در این حالت راوی به عمیقترین روابط شخصی قهرمان اصلی نفوذ دارد، اما از لحاظ دستوری از سوم شخص استفاده میکند. برخی نویسندگان زاویه دید را از شخصیتی به شخصیت دیگر تغییر میدهند، مثل ترانه یخ و آتش اثر جرج. آر.آر. مارتین. افکار شخصیت کانونی، قهرمان اصلی، شخصیت مقابل و برخی دیگر از شخصیتها در خلال روایت داستان آشکار میشود. خواننده رویدادها را از طریق ادراک شخصیت منتخب میخواند.