تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

[فاطمه عطایی] دومین دوره کارگاه آموزشی دلنوشته نویسی

وضعیت
موضوع بسته شده است.
مدیر ارشد بازنشسته + نویسنده ادبی
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
May
3,702
9,681
193
رَهـایـی
36075_23f2d9c9593884231706184a4a045ed3.jpg

با سلام
کاربر گرامی @فاطمه عطایی


با شرکت در کارگاه آموزش دلنوشته نویسی می بایست تمرینات محوله به خود را در این تاپیک قرار دهید.


_ مدرس @ARAWMIXIA


_ دوره ی آموزشی زمستان 99 _
❄لطفا از ارسال هرزنامه خودداری کنید❄
با پایان دوره تاپیک بسته خواهد شد.


°|با تشکر، مدیریت تالار ادبیات|°
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Jun
459
1,137
118
ورامین
در انتظار باران

کاش می‌شد همانند باران باشیم.
همانند آن روزهای کودکی که کودکی نکردیم.
آه ، کاش نبودند کسانی همچون آنان
که بسوازند اندام کودکی را
می‌خواهم باران باشم که همین آتش‌ها را خاموش کنم اما افسوس که گذشت آن روز‌ها!

_ تمرین_
۹۹/۱۱/۲۶
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Jun
459
1,137
118
ورامین
___.jpg


دیبای آتش‌زده

این جهان را می‌بینی؟
نیمش پر شور و شوق، نیمی دگر آرام و سکون!
به راستی که من تو از کدامیم؟
از کدام نیمه‌ی این جهان فانی؟
راست می‌گویند هر نیمی، نیمی دگر را کامل می‌کند؟
به من بگو، تو همان تکه‌ای هستی که در کنارم تار و پودم را نوازش می‌کنی؟
نه! تو تکه‌ای هستی که با اندک نگاهی به آتش می‌کشد این دیبای رنگین را
ولی این را بدان از هر کدام نیمه باشی، باز کامل می‌کنی منِ غرقه سکون را

۱۳۹۹/۱۱/۲۸
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Jun
459
1,137
118
ورامین
دستانم راکه می‌گیری من را دور می‌کنی از آدم‌های اطرافم!

با نگاهت هم مرا به کلبه‌ای می‌بری که جز صدای نفس‌هایت و پیانو چیزی به گوش نمی‌رسد.

با تکان دادن لب‌هایت، مرا وادار به رقص دونفره‌ای می‌کنی که کسی جز کلبه تماشاگر آن نیست.

با نوازش موهایم ، مرا از خواب بیدار می‌کنی و از رویا بیرون می‌آوری و از دیده پنهان می‌شوی!

آه، کاش این کار را نمی‌کردی تا من می‌ماندم در آن رویا...

تمرین
۹۹/۱۲/۲
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Jun
459
1,137
118
ورامین
تو مانند شکلات می‌مانی.
گاهی تلخ، گاهی شیرین.
ولی این را می‌دانی که لیوانی که سرد ‌و گرم شود، در جا می‌شکند؟
چه رسد به دل من که گاهی تلخ و سردی،
گاهی شیرین و گرم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Jun
459
1,137
118
ورامین
خسته‌ام!
خسته‌از این سختی‌ها و رنجش‌ها!
تا به کی باید همچون فرهاد این کوه‌ها بکنم تا شاید...
تا شاید برسم به شیرینم!
شیرینی که همچون لیلی، فرسنگ‌ها دور است.
شاید هم دور نیست؟!
آری، آری او در این‌جاست...
در جای جای ذهن و روحم!
اما من مثل مجنون نمی‌شوم!
نمی‌گذارم لیلی شیرینم را به تاراج ببرند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Jun
459
1,137
118
ورامین
43419_8f15c32b1eea2e86300796bdad2b66cd.jpg


در میان این همه آدم سنگ‌دل جای من کجاست؟
آیا اصلاً جایی هم هست؟
ناگهان ندایی در گفت:
آری، جای تو همانند چتر رنگارنگی است که در میان امواجی از چتر‌های سیاه‌ست!
اندوهگین مباش
همین تفاوت‌ها و متمایز‌هاست که دنیا را زیبا می‌کند!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Jun
459
1,137
118
ورامین
خودکار آبی
این خودکاری که می‌نویسد را می‌بینی؟
می‌بینی با چه اشتیاقی می‌نویسد؟
ببین حتی خود‌کار هم به شوق آمدن تو می‌نویسد.
دیگر چه رسد به این دل‌، که در غاشیه‌ی چهره‌اش می‌گرید!
برگرد
حداقل به خاطر این خود‌کار آبی!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Jun
459
1,137
118
ورامین
آخر تا به کی نفس کشیدن‌های اجباری؟
تا به کی زنده ماندن؟
مگر زندگی به زنده ماندن است؟
تا قبل‌ها فکر می‌کردم زندگی مانند خاله بازیست!
اما...
اما اشتباه کردم!
زندگی برای من بازی گل‌ یا پوچ بود
و من هم کسی بودم که هر مشتی را انتخاب می‌کرد،
پوچ بود!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
L

Lidiya

مهمان
[پایان دوره آموزشی دلنوشته نویسی اسفند ماه]
99/12/26
"شما با موفقیت دوره را به اتمام رساندید. "
?خسته نباشید.?
 
آخرین ویرایش:
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا