با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن میگذرد.در کوچه پس کوچههای هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید
انتخاب اوریگان به عنوان محل وقوع داستان به دلایل منطقی
ورژن داستانی “کورالاین” در بریتانیا اتفاق میفتد نه مانند آنچه در فیلم میبینیم در آمریکا. بنابراین تولید کنندگان باید برای باور پذیری لوکیشن قصر صورتی، آن را بر طبق محلی واقعی طراحی میکردند. آپارتمان قصر صورتی در واقع در شهرستان کوچکی به نام اشلند (Ashland) در شهر اوریگان (Oregon) واقع شده است. اشلند شهری واقعی است که 20 هزار نفر جمعیت دارد. در این شهر همانطور که در فیلم نشان داده شده همه ساله جشنواره شکسپیر اجرا میشود.
استودیوی لایکا در شهری بزرگتر، هیلزبورو (Hillsboro) در اوریگان واقع شده که حدود صدهزار نفر جمعیت دارد. این دو شهر، یعنی اشلند و هیلزبورو زیاد به هم نزدیک نیستند. اما میتوان گفت تولید کنندگان فیلم، به صورت اتفاقی شهر اشلند را برای لوکیشن فیلم انتخاب نکردهاند. هنری سلیک هم اذعان کرده است که پس از معرفی این شهر از سوی تیم تولید کننده، این شهر را به عنوان لوکیشن اصلی فیلم انتخاب کرده است.
دلیل این که چرا کورالاین و خانواده اش اهل میشیگان بودند هم همانطور که قبلا گفتیم، تولید کننده اصلی فیلم، “بیل مکانیک” است که اصالتا اهل میشیگان است. میشیگان کاملا با اشلند متفاوت است و همین موضوع، یعنی تفاوت فاحش دو شهر، کنتراست زیبایی به داستان زندگی کورالاین میدهد.
کارگردان هم میداند که آقای بوبینسکی چیزی به نام سیرک موش ندارد!
آقای بوبینسکی (Mr. Bobinsky) مردی است غمگین اهل اروپای شرقی، که در طبقه بالایی آپارتمان قصر صورتی زندگی میکند. او ادعا میکند که سیرکی از موشهای بازیگر دارد. البته در دنیای خواب کورالاین، این کار را انجام میدهد ولی در دنیای واقعی خبری از سیرک موشها نیست.
در واقع هرگز مشخص نمیشود که بالاخره آقای بوبینسکی در دنیای واقعا سیرک موش دارد یا نه. البته او هیچ وقت در دنیای واقعی فرصتی برای انجام این نمایش پیدا نمیکند، ولی بینندگان مشاهده میکنند که او حداقل تلاشش را میکند.
هنری سلیک در مصاحبه ای گفته است که اقای بوبینسکی را میتوان به راحتی دیوانه دانست. او توانایی و مهارت اداره یک سیرک موش ها را ندارد و همه این ها را در ذهن خود ساخته است. به علاوه او در گذشته به خاطر داشتن شغلی سطح پایین که در شانش نبوده، دچار تروما و آسیب شده است.
صحنههای دنیای واقعی بصورت تخت و صحنه های دنیای خواب با عمق بیشتری طراحی شده اند
برای این که بیننده بتواند متوجه تفاوت بین این دو دنیای واقعی و خیال شود، و همچنین برای افزایش تنش در دنیای خیال، تولید کنندگان مجبور بودند کمی خلاقیت به خرج دهند.
کورالاین خیلی عادی و معمولی از در کوچک وارد تونل میشود و از آن پایین میرود و سپس وقتی به آن طرف میرسد، محیط اطراف کمی سه بعدی تر و پر نور تر به نظر میرسد. تولیدکنندگان به خاطر کسل بودن زندگی واقعی کورالاین آن را کمی تخت و کسل کننده ترسیم کردهاند، در حالیکه دنیای خواب او را به خاطر درگیر کردن ذهن بیننده، پرنورتر، سه بعدی تر و واقعی تر طراحی کردهاند.
توجه داشته باشید، از آنجا که پروسه تولید، مدت زمان خیلی زیادی به طول انجامیده است، یک عده متخصص کارشان طراحی پس زمینه فیلم در راستای خواست و نظر کارگردان و ایجاد این گونه تغییرات در فیلم است که نشان دهند دنیای خیال بسیار واقعی تر از دنیای بیرون است.
کورالاین نامزد دریافت اسکار بهترین فیلم بلند انیمیشن شد
کورالاین در همان آغاز انتشار، موفقیتهای زیادی کسب کرد. البته این موفقیتها برای استودیوی تولید کننده به هیچ وجه تعجب آور نبود. چون زحمت و هزینه زیادی را متحمل شده بودند. این فیلم در هفته اول انتشار خود 16 میلیون دلار فروش داشت که برای لایکا که در آن زمان استودیویی ناشناخته بود، موفقیت بزرگی به حساب میآمد. این فیلم به طور کلی 125 میلیون دلار فروش داشته است.
کورالاین طرفداران سرسخت خود را در جهان پیدا کرد و در همان سال برای دریافت جایزه اسکار هم نامزد شد. ولی از بخت بد، در آن سال رقبای سرسختی برای دریافت جایزه اسکار نامزد شده بودند. از بین نامزدهای دریافت اسکار سال 2010 میتوان به “آقای روباه شگفت انگیز” (Fantastic Mr. Fox) شاهکار “وس اندرسون” (Wes Anderson) ، “پرنسس و قورباغه” (The Princess and the Frog) از والت دیزنی (Disney)، و فیلم دوست داشتنی “رازهای خانواده کلز” (The Secret of Kells) اشاره کرد.
به هر حال هیچکدام از فیلمهایی که در بالا اشاره شد موفق به دریافت اسکار نشدند، بلکه فیلم فوق العاده شگفت انگیز بالا (Up) از استودیوی پیکسار این جایزه را برد. واقعا نمیتوان آکادمی اسکار را در ناکامی فیلم کورالاین مقصر دانست. زیرا تصادفا در آن سال لیست نامزدهای آکادمی پر از فیلمهای عالی و با کیفیت بود.
گویندگان نقش های روح بچه و دوست کورالاین در میشیگان، پسران هنری سیلک کارگردان فیلم بودند
در طول فیلم چندان کاراکتر کودکی وجود نداشت و فقط دو تای آنها از کورالاین کوچکتر بودند. یکی دوست کورالاین بود که در دنیای خواب با او از طریق یک عکس گفتگو میکرد و دیگری نقش روح بچه بود که به دست جادوگر زندگیش را از دست داده بود.
پسر “هنری سلیک” یعنی “هری سلیک” در نقش دوست کورالاین و پسر دیگر او “جورج سلیک” در نقش روح بچه گویندگی کردند.
از آنجا که این فیلم محبوبترین پروژه هنری سلیک است، او تصمیم گرفت فقط برای تفریح و نه به قصد وارد کردن پسرانش به صنعت سینما، از آنها خود برای گویندگی این دو نقش استفاده کند.
تک آهنگ شنیده شده در فیلم، کاری از گروه موسیقی " They Might Be Giants" بود
در ابتدا ساخت موسیقی متن کل فیلم به این گروه موسیقی سپرده شده بود. اما داستان فیلم در ادامه به سمت فضایی ترسناک و غمناک پیش رفت و سازندگان فیلم به این نتیجه رسیدند که موسیقی ای که این گروه ساخته، با فضای تاریک فیلم تناسبی ندارد.
تنها تک آهنگی که از این گروه موسیقی در فیلم نگه داشته شد، همان آهنگی بود که “پدر دیگر” کورالاین برایش خواند. نکته جالب دیگری که نمیدانستید این است که، “پدر دیگر” این آهنگ را برای کورالاین خواند تا در خلال آن در مورد خطرات دنیای خیالش به او هشدار دهد.
از آنجا که این گروه موسیقی دیگر با این فیلم قراردادی نداشتند، آهنگهای ساخته شده برای این فیلم را به عنوان اثری مجزا و مستقل پخش کردند.
سازندگان انیمیشن کورالاین در طول مدت زمان فیلم برای موسیقی متن ، به جای تک آهنگهای موسیقی، از همخوانی گروه کر استفاده کردند که در طول فیلم به گوش میرسد.