تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

معاونـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
معاونت کل سایت
Jun
16,971
59,546
298
33
gilan
وضعیت پروفایل
چو خدا بُوَد پناهت ، چه خطر بُوَد زِ راهت
@نینــوش


هیچ چیز در زندگی شیرین‌تر از این نیست که کسی انسان را دوست بدارد.
من هر وقت فهمیده‌ام که مورد محبت کسی هستم،
مثل این بوده است که دست خداوند را بر شانه خویش احساس کرده‌ام ......
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده رسمی
Oct
705
38
103
?
وضعیت پروفایل
زیاد دوست داشتن یه سمیه که باعث میشه به هم کلی بدی کنیم??›
میدونی؟ اصلا گور بابای هر چی غم و غصه
هر وقت به تهش رسیدی، به این فکر کن
که هنوز کلی راهِ نرفته داری..
هنوز کلی کافه نرفتی..
هنوز کلی آدم هست که ندیدی..
نرسیده هنوز اون روزی که از تهِ دل بخندی واسه شادیِ حضور اون کسی که خدا آورده وسط زندگیت تا واسه خودت باشه..
نرسیده هنوز اون روزی که سوار ماشینِ مورد علاقه‌ات بشی!
نیومده هنوز اون روزی که با ذوق تو خیابون شهری که دوست داری قدم بزنی!
اره کلی چیزای خوب هست که واسه خودته و هنوز نرسیده!
اگه رسیدی به تهش یه لبخند بزن و واسه حسایی که هیچ‌وقت تجربه‌اش نکردی، ادامه بده..! برنده کسیه که جا نزده…
@zilan
@|Bubble|
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Nov
115
0
103
وضعیت پروفایل
روزی آید که دلم هیچ تمنا‌ نکند
شاید شماها رو ببخشم اما
خودم از اینکه بهتون اعتماد کردم هرگز نمی‌بخشم!!!!
@ozan
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده رسمی
Feb
216
47
103
وضعیت پروفایل
[فرض کن حرف‌های غمگین زیادی نوشتم]
_‏او پژواک روح من بود، در طبیعتی محزون.
چشمانش انعکاس پنجره های کلبه متروکی بود در میان مه.
برای حرف‌های خنیاگرانه ام پاسخی نداشت.
ستایش‌هایم را با لبخندی کریمانه می‌پذیرفت
و باز سر در گریبان خویش فرو می‌برد.

@نازلـی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیریـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
مدیریت کل سایت
Aug
6,463
12,514
219
- میل به فرار کردن همیشه در وجودم بود؛ از این زندگی گریختن و پناه بردن به جایی که هیچ آدمی، هیچ انتظاری، هیچ غصه‌ای و هیچ شادی‌ای وجود ندارد.
@بریوان
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیریـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
مدیریت کل سایت
Aug
6,463
12,514
219
من می‌بخشم، خیلی زود. همیشه هم به خودم‌ میگم «مگه‌ کی هستی‌ که نبخشی؟» اما کاغذ مچاله مثل روز اولش صاف نمی‌شه. تیکه‌های متصل‌شده‌ی شیشه مثل روز اولش جوش نمی‌خوره. دیگه پارچه‌ای که وصله دار شد مثل روز اولش یک‌دست نمیشه. من می‌بخشم، خیلی زود. اما مگه تیکه‌های شکسته‌ی این شیشه رو چند بار میشه جوش زد؟ چند بار میشه کسی رو مچاله کرد و از نو صافش کرد و ازش انتظار فراموشی داشت؟
@نیـاز
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده رسمی
Feb
216
47
103
وضعیت پروفایل
[فرض کن حرف‌های غمگین زیادی نوشتم]
«من استاد حرف زدن در سکوتم. کل زندگی‌ام در سکوت حرف زده‌ام و در سکوت تراژدی‌های زیادی را با خودم زندگی کرده‌ام. آه که چه قدر بدبخت بوده‌ام. همه طردم کرده بودند. مطرود و فراموش شده و هیچ کس نمی‌داند، احدی خبر ندارد.»

@شرقیِ غمْگـین
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا