تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

همگانی نشست کتابخوانی | کوچکترین چیزها را می‌دیدم از ریموند کارور

  • شروع کننده موضوع TELMA
  • تاریخ شروع
  • بازدیدها 546
  • پاسخ ها 27

ساعت برگزاری نشست دوم

  • شنبه، ساعت ۱۹

    رای: 6 46.2%
  • یکشنبه ساعت ۱۷

    رای: 1 7.7%
  • دوشنبه ساعت ۹

    رای: 4 30.8%
  • سه شنبه ساعت ۱۸

    رای: 2 15.4%

  • مجموع رای دهندگان
    13
  • نظرسنجی بسته .
نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
مدیر بازنشسته
Jun
9,053
24,689
238
وضعیت پروفایل
مَن؛ نقآشِ بومِ کوچَک 🎨
سلام بچه‌ها شبتون بخیر?
امیدوارم حالتون خوب باشه
آنچنان نشست هماهنگ و آنلاینی از جلسه قبل نبود و راضی نبودم. وقتی برای یه کار همگانی اعلام امادگی می‌کنیم و مهم‌تر از اون نظرسنجی هم جواب می‌دیم باید حداقل برای ساعتی که خودمون گفتیم حاضر بشیم.
نشست دوم ما داستان کوچیکترین چیزها را می‌دیدم از ریموند کارور هست.
ریمورد کارور شاعر و یکی از برترین داستان‌ کوتاه نویسان هستش و نویسنده مطرح قرن بیستم بوده.
مطمعنم از خوندن این داستان هم لذ*ت می‌برید?
فایلش رو می‌فرستم، بهم بگید هرکسی که مشتاق بود این داستان رو با من بخونه.
اگه چند نفر بودید که میگم شما بخونید و تحلیلش با من باشه?❤
نظرسنحی شرکت کنید، فردا شب لینک دانلود رو میزارم.?
 
آخرین ویرایش:
نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
مدیر بازنشسته
Jun
9,053
24,689
238
وضعیت پروفایل
مَن؛ نقآشِ بومِ کوچَک 🎨
فایل ترجمه کوچک‌ترین چیزها را می‌دیدم:
کلیک

برگزاری نشست:
امشب ساعت ۱۹

لطفاً فراموش نکنید❤?
 

پیوست ها

  • 3_ترجمه_داستان_کوچکترین_چیز_ها_را_میدیدم_ریموند_کارور_شادی_شریفیان.pdf
    372.1 کیلوبایت · بازدیدها: 0
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
مدیر بازنشسته
Jun
9,053
24,689
238
وضعیت پروفایل
مَن؛ نقآشِ بومِ کوچَک 🎨
سلام عزیزان
امیدوارم امشب حداکثرتون بیاید برای نشست
من کامل خوندم ولی یکی از دوستان هم لطف کردن و نصفش رو خوندن، چون من وسط داستان مکث کردم برا تحلیل و مثال و... حتما ویس دوستمون هم گوش بدید تا بهتر متوجه روند داستان بشید
??
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیریـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
مدیریت کل سایت
Aug
6,470
12,496
219
سلام به همه
مرسی تلما جانم
وویس رو گوش دادم
اولین چیزی که به ذهنم اومد در پایان داستان، اختلاف بین نانسی و کلیف بود
و تنهایی هر سه فردی که تو داستان اسمشون اومد
اشاره داره به تنها بودن آدما تو زندگی امروزی
نرده ها
م.ش.ر.و.ب.خوری
ازدواج مجدد
خواب بودن خانواده ی سام و همسر نانسی و هم صحبتی این دو نفر
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
مدیر بازنشسته
Jun
9,053
24,689
238
وضعیت پروفایل
مَن؛ نقآشِ بومِ کوچَک 🎨
سلام به همه
مرسی تلما جانم
وویس رو گوش دادم
اولین چیزی که به ذهنم اومد در پایان داستان، اختلاف بین نانسی و کلیف بود
و تنهایی هر سه فردی که تو داستان اسمشون اومد
اشاره داره به تنها بودن آدما تو زندگی امروزی
نرده ها
م.ش.ر.و.ب.خوری
ازدواج مجدد
خواب بودن خانواده ی سام و همسر نانسی و هم صحبتی این دو نفر
دقیقاً همینه
عالی گفتی، اختلافی که هیچ کدوم هم تلاشی برای ترمیم کردنش نمی‌کنن
انگار داره زندگی امروزی رو میگه، همسایه‌هایی که شاید دیگه اصلا همدیگه رو نشناسن
وقتی داره سام از حلزونا میگه، نانسی داره به یه چیز دیگه فکر میکنه و بحث رو میکشه طرف خانواده سام یعنی اصلا اهمیت نمیده
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیریـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
مدیریت کل سایت
Aug
6,470
12,496
219
دقیقاً همینه
عالی گفتی، اختلافی که هیچ کدوم هم تلاشی برای ترمیم کردنش نمی‌کنن
انگار داره زندگی امروزی رو میگه، همسایه‌هایی که شاید دیگه اصلا همدیگه رو نشناسن
وقتی داره سام از حلزونا میگه، نانسی داره به یه چیز دیگه فکر میکنه و بحث رو میکشه طرف خانواده سام یعنی اصلا اهمیت نمیده
و اینکه بنظرم نانسی اونقدر در را*بطه با کلیف مشکل داره و عذاب کشیده که حتی به نبودن کلیف و مردنش هم فکر میکنه .

اینکه شب از شنیدن صدای در میترسه و هرچی سعی میکنه که کلیف رو بیدار کنه و نتیجه ای نمیگیره نشون دهنده ی را*بطه ی سرد این دو تاست

استعاره هایی که توی داستان بود باعث میشد ادم خودشو اونجا حس کنه .. برای من ک اینطور بود
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
سرپرست بازنشسته
مدیر بازنشسته
Jul
3,528
676
158
سلام عزیزدلم،‌ خسته نباشی.
منم با نظرت موافق هستم.‌ اینکه هیچ‌کدوم راهی رو برای ترمیم روابط پیدا نمی‌کنن و فقط درموردش صحبت می‌کنند.‌ درمورد اختلالی که تام داشت و از رفتارهای عجیبش مشخص بود...‌ آره،‌ انگار دچار یه آشفتگی ذهنی شده بود. یعنی ذهنش روی یه چیز متمرکز شده بود و اونم جنگ و جدل بود.‌
از رفتارهایی مثل گرده پاشیدن روی حلزون‌ها و دور ننداختنشون،‌ یا حتی از حرصی که توی دیالوگ‌های سام مشخص بود،‌ انگار داره حرصش رو روی یک موجود خالی می‌کنه.‌ همه‌ی این‌ها باعث شده که خواننده به واضحی متوجه بشه که این سام یه مشکلی داره.‌
و عنوان که این بود "کوچکترین چیزها را می‌دیدم" نمی‌دونم درست گفتم یا خیر...‌ به نظرم این عنوان مثل این می‌مونست که همه‌چیزهای ظاهری رو می‌دیدم.‌ مثل چین و چروک شکستگی روی صورت تام،‌ توصیف حیاط و...‌ درحالی که شخصیت اصلی ما.. یعنی نانسی چیزهایی درونی رو نمی‌دید و این رو نمی‌تونیم شامل "کوچکترین چیزها" قرار بدیم.‌
اگر نانسی قرار بود کوچکترین چیزها رو ببینه،‌ پس باید به رفتار عجیب و مشکوک سام هم دقت می‌کرد.‌ اما هیچ ری‌اکشنی نشون نداد. و دقیقا عزیزم...‌ انگار می‌خواست با گفتن دیالوگ‌های بی‌ربط بحث رو عوض کنه.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا