با سلام خدمت نویسنده عزیز و گرامی.
تشکر بابت نگاشتن
رمان زیباتون.
اسم رمانتون بیان گر عاشقانه بودن
رمان هست و ژانر عشقانه را پوشش میده اما مشابه همچین اسمهایی رو ما در
رمانهای مختلفی دیدیم. پیشنهاد میشه که کمی روی اسم فکر کنید تا یه اسم خارق العاده رویش بگذارید.
خلاصه
رمان نشان میده که داستان روایت دختری است که زجر میبینه و اون سختی ها تمامش زیر سر مادرش هست.
از همون خلاصه میشد فهمید که این دختر دختر مادرش نیست. و در خلاصه کلیت
رمان لو داده شده بود.
در پارتهای اولیه دیدیم که که مادر و خواهر چه رفتاری داشتند.
و بعد راز خانوادگی را لو دادند.
البته قبل از گفتن اون حرف خواننده حدس میزد که دختر خانواده نباشد.
بعدش شما از یه عدد حرف زدید.
هفت سال... یعنی چی؟ الان دختره هفت سالشه؟ یا مادره در طی هفت سال گذشته موضوع رو فهمیده؟ کمی روی این مسئله بیشتر کار کنید یا عدد رو عوض کنید.
داستان روند سریعی داره و بهتره که شما توضیحات بیشتری به مخاطب اعلام کنید.
دختره بعد از اینکه این راز رو میفهمه تنها یکم غمگین میشه و بعدش با پسر عمهاش میره بیرون و در بیرون هم اصلا به اون فکر نمیکنه.
بیشتر باید به حالاتش بپردازید و تا خواننده فکر نکنه موضوع مصنوعیه.
گذشت و گذشت که دختره به خونهاشون میرسه و یک دفعه حس میکنه که پسر عمهاش رو دیگه نمیبینه.... کات همینجا نگه دارید.
همین جمله اشتباهه و غافلگیری شما در پارتهای بعدی لو میده.
بهتره این جمله در رمانتون نباشه.
صحنهی بعدی...
شما گفتید که آشور مدارک رو با عنوان همسر پر کرده خوب این یکم موضوع رو مصنوعی جلوه کرده چرا چون در زندگی واقعی باید برای بیمارستان اونقدر مدرک ببری تا بفهمند همسرشی مخصوصا برای عمل... ولی نمیدونم چرا این بیمارستان این کارو نکرد کمی به دنیای اطراف نگاه کنید تا داستان حالت مصنوعی نگیرد.
بعدش آشور که همه چیز را محیا کرده بود چرا در کنار ایلناز نبود؟
وقتی کسی این همه هزینه میکنه تا کسی ببره برای درمان حداقل باید خودش حضور داشته باشه یا یکی از اقوام چرا هیچکدوم نبود.
کمی روی موضوعتون ویرایش انجام بدید تا
رمان قشنگتون از روال نیوفته من از موضوع خیلی خوشم اومد اما از وقتی که چشماش رو باز کرد و چند نفر غریبه رو دید که از شانسش همه فارسی بلد بودو تازه یک پسر هم هم اتاقی ایلناز میشود.
موضوع وارد کلیشه شد و میتواند حدس زد که چه در انتظار دخترک قصهاس.
از نظر من این کار رو نکنید چون باعث کم کیفیت شدن رمانتون میشه. به جای اون پسر که هم اتاقیش میشه یه دختر رو بیارید و موضوع رو حول عشق آشور بپردازید چون اینجوری به واقعیت نزدیک تره و خواننده با خوندن
رمان حس واقعیت رو احساس میکنه.
باز هم میگم من در سر نویسنده نیستم و و هر سری یک فکری داره و تنها برای کمک به تو دوست عزیزم دارم از نظر خواننده نقد میکنم برات.
از قضیه بیمارستان رو ویرایش کن تا
رمان با کیفیت و عالی بشه چون همچین چیزهایی رو زیاد دیدم و میدونم تهش به چی ختم میشه ...
اوم تازه صفحه ی آخر همش سفیده نمیدونم چرا...
با امید موفقیتت.?
ما دور هم دیگه جمع شدیم تا مشکلات هم دیگر رو رفع کنیم و لحظات خوبی در کنار هم و رمانی با کیفیت داشته باشیم.
دوست عزیز لطفا یه پیشنهادم گوش بده اگه حرفی چیزی داشتی به پیوی من مراجعه کن.
دوست دار تو فاطمه عطایی
? امیدوارم نقد من باعث رشد شما بشه و ناراحتتون نکنه ?