با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن میگذرد.در کوچه پس کوچههای هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید
با سلام و عرض وقت بخیری
نویسنده عزیز اثر شما طبق اصول و چهارچوب اصلی رمان و داستاننویسی نقد گردیده است.
?منتقد اثر شما: @HILDA@ناسـور
* لطفا پیش از قرارگیری نقدنامه توسط منتقد در این تاپیک پستی ارسال نکنید!
* این تاپیک پس از قرارگیری نقد به مدت سه روز باز خواهد بود تا شما نظر شما ثبت شود، سپس قفل خواهد شد.
* اثر شما پس از ارسال نقدنامه تحت نظارت منتقدتان قرار خواهد گرفت؛ درصورتی که نسبت به نکات منتقد بیتوجه باشید، دیگر هیچ نقدی از شما پذیرفته نخواهد شد.
با توجه به اینکه نقد شورا تاثیر مستقیمی بر تگدهی و سطحبندی اثر شما دارد، درصورتی که هرگونه شکایت، انتقاد یا پیشنهادی در ارتباط با تالار نقد و نقد اثر خود دارید؛ به تاپیک زیر مراجعه کنید. ?تاپیک جامع شکایات و پیشنهادات تالار نقد
نام رمان: دریای خمود
نام نویسنده: فاطمه یوسفی @تِلـمـآ
ژانر: عاشقانه، تراژدی.
خلاصه رمان:
دختری دورگه از جامعهی عرب و ایران که مظهر سادگی و ظرافت روستایی است، در روزمرگیِ زندگیاش هیبت شی*طان نصیبش میشود، هیبتی که زندگیاش را بهکل متحول میکند.
دختری که تنها دلخوشیاش نور چشمی است که در تکاپوی رشد نموی اوست، تنها دغدغهی خاطر او میشود.
حال چرخ فلک روزگار، ناهمواری دیگری را برایش رقم میزند که او را در مردابی صعب فرو میبرد. برای مطالعه رمان کلیک کنید!
نقد رمان "دریای خمود"
منتقد "ناسور"
نوع نقد "نقد حرفهای شورا"
تاریخ تحویل " 22 آذر 1400"
ارکان میانی
1. زاویه دید:
برای رکن زاویه دید در این رمان، زاویه نگرش اول شخص انتخاب شده بود. که به خوبی تونست احساس و عواطف کاراکتر رو به خواننده منتقل کنه و اون حس همزادپنداری بین کاراکتر و خواننده رو برقرار کنه.
تفکر عموم بر اینه که زاویه دید اول شخص دید خواننده رو محدود میکنه ولی ما تو این رمان مشاهده کردیم که هرجایی نیاز بود خواننده از تعلیقات خبر داشته باشه کاراکتر اصلی حضور داشت و شک و شبههای برای خوانده ایجاد نمیکرد.
انتخاب این زاویه دید کاملا درست و مناسب و برای ارکان وابسته به زاویه دید هم شرایط خوبی فراهم کرده بود که از حداکثر پتانسیل خودشون استفاده کنن.
2. سیر داستان:
وقتی یه سر به ژانر رمانتون میزنیم با دیدن ژانر تراژدیک یک تمپو ملایم ولی پر از تنشهای ریز و درشت و کشمکشهای داخلی کاراکتر با خودش تو ذهنمون میاد. خب این اصول تغریبا در رمانتون رعایت شده. رمان با یک شروع غیر کلیشهای جای پاش رو محکم کرد و کم کم به رکن شخصیتپردازی و توصیفات پرداخت. به تدریج سیر کند داشت شور و شوق اولیه خوانده رو کور میکرد که نویسنده تنش اصلی؛ سوختن خونه کاراکتر و دزدیده شدن بچش؛ رو وارد داستان کرد و دوباره اون حس کنجکاوی رو در خواننده زنده کرد.
در طول بدنه رمان یک جاهایی حس میشد که سیر داستان درحال کند شدنه که نویسنده به خوبی تونست با توصیفات و اطلاعات بیرونی این کند شدن رو مدیریت کنه.
3. بافت متن:
خب طبق انتظار با توجه به انتخاب زاویه نگرش اول شخص، بافت متنتون باید معیار میبود که به درستی انتخاب شده.
با توجه به اینکه رمان پر از کشمکشهای درونی کاراکتر با خودش و حتی کشمکشهای بیرونی با فعل و انفعالات بیرون از ذهن کاراکتر بود، انتخاب بافت به خوبی انجام گرفته بود تا از اون پیچیدگی بدنه متن کم کنه و فهم تنشها رو برای خواننده سهل کنه. از طرفی ارکان بافت معیار به خوبی رعایت شده بود و ما شکسته نویسی یا محاوره نویسی بیش از حدی رو ندیدیم و تسلط نویسنده روی بافت رمان باعث شد که ما بهم ریختگی بافتی رو مشاهده نکنیم.
4. دیالوگ و مونولوگها:
تعادل متناسبی بین اندازه دیالوگها و مونولوگها برقرار بود و نویسنده به خوبی بدنه رمان رو کنترل کرد تا رمان دیالوگمحور نباشه. از مهمترین نکات در رکن دیالوگ و مونولوگ "لحن" هست. اینکه خواننده حس کنه کاراکترها باهم فرق دارن... دغدغه، هدف و خواستههای مختلفی دارن و این تفاوت باید در دیالوگها برای خواننده ملموس باشه.
در این رمان ما به خوبی تفاوت کاراکترها رو حس کردیم. بخش زیادی از توصیفات احساسات و حالات کاراکترها که در دیالوگ پخش شده بود به خوبی تونست این تفاوت بین کاراکترها رو به ما القا کنه. حس استرس، ترس، امید و... به خوبی تونست روی ضمیر ناخودآگاه خواننده تاثیر بذاره تا خواننده به خوبی بتونه با کاراکتر همزادپنداری بکنه.
در طول رمان جای جای مختلف تنشهای مختلفی رو دیدیم و نکته مثبت این رکن این بود که اتفاقات روی کاراکتر تاثیر میذاشت و تاثیرش هم ملموس و قابل فهم بود. جایی که کاراکتر میترسید دست و پاش رو گم میکرد و با توجه به صحنه اکت نشون میداد و یا وقتی عصبی بود لحن خشم به خوبی القا میشد و از حیث باورپذیری بی نقص بودش.
همچنین نویسنده از فرصتهایی در مونولوگها برای توصیفات در دست داشت به خوبی استفاده کرده بود و دیالوگها صرفا نقش مکالمه نداشتن و از لحاظ توصیفی هم غنی بودند.
ارکان ایده رمان:
1. برسی ایده اصلی:
ایده درباره یک دختره که با گیاههای دارویی که به اهالی ده میده و بعضی اوقات هم با جمع کردن خار و خاشاک زندگیشو میگذرونه. خوب بود که نویسنده مثل خیلی از رمانها در غنای کامل کاراکتر رو به تصویر نکشیده بود و از گفتن ضعف کاراکتر ترسی نداشت. رکن شخصیت پردازی کاراکتر رو جلوتر برسی میکنیم.
نقطه عطف ایده وجود بچه چهارده ماهه ولی شیرخواره کاراکتر اصلی هست که تا اینجای رمان به خوبی تونسته تعلیق رو به کمال برسونه و ذهن خواننده رو به چالش بکشه. جمع بندی این بخش اینه که از لحاظ کلیشهای بودن یا نبودن با قطعیت میتونیم بگیم که کلیشه رو دور زدین.
اما بخش باورپذیری؛ خب از نکات قابل ذکر این بخش اونجاست که روستاییها همگی روی یک تفکر اتفاق نظر دارن و این تفکر پاک بودن کاراکتر اصلیه. بارها رو بارها مستقیما شخصیتهای مختلف این نکته رو به کاراکتر اصلی گفتن که تو خوبی و پاکی و اگه نبودی چی میشد و اینها... این بیان مستقیم یکم از حیث باورپذیری مورد داره و نکتهای که به این مشکل دامن میزنه شکستن ناگهانی این بت برای اهالی روستاعه. اول نویسنده مستقیما یا غیر مستقیم مکررا بر اعتماد و اعتقاد روستاییها به شخصیت اصلی اشاره کرد و اینکه یهویی یک شخص غریبه برای ریختن آبروی کاراکتر وارد روستا میشه و این اعتقاد قوی رو یهویی از بین میبره برای من قابل درک نیست.
2. برسی پیام رمان:
از اونجایی که رمان هنوز تموم نشده و ناقصه هنوز از ایده نهایی رمان اطلاعی نداریم ولی تا اینجا استنباط من این بود که خوبی میتونه مطلق نباشه. نه اینکه خود ذات خوبی خر*اب باشه، اینکه میتونه به راحتی لکه دار بشه و صفحه کاغذ سفیدی که با کثیفی و آلودگی لکهدار بشه هر چقدر هم که تلاش کنیم از آلودگیش کم کنیم مثل اول نمیشه و اون لکه ننگ همیشه هست؛ حتی اگه ذات کاغذ سفید باشه.
3. ایده دهی و باور پذیری:
خب در این رکن ما باید دو سرفصل رو مورد برسی قرار بدیم، برای باورپذیری مناسب، شخصیتهای داستان و فضاسازیش باید حقیقی بوده باشن. اشاره کوتاهی به شخصیت داستان کردم؛ شاید کارهایی که کاراکتر تو زندگی حقیقیش انجام میداد برای ما ملموس و قابل درک نبود، اما نکتهای که باعث شد ما کاراکتر و زندگیش رو باور کنیم این بود که شخصیت در کنار نکات مثبتش ضعفهایی هم داره و ما مشاهده کردیم که در طول رمان به مرور زمان رفتار کاراکتر تغییر میکنه و حتی احساسی میشه! این ارکان باعث شد که ما بتونیم بگیم کاراکتر اصلی با این که ساخته ذهن نویسنده هست ولی یک شخصیت حقیقی هستش.
در را*بطه با فضاسازی هم برا خلاف خیلی رمانها ما جایی غلو کردن ندیدم که بشه بهش ایراد گرفت. با اینکه ما تنشهای زیادی رو در طول رمان داشتیم ولی میشد گفت نویسنده روی تنشها و پیاده سازیشون کنترل داشت و این تعدد تنشهای گاه و بیگاه باعث نشد که به باور پذیری رمان آسیبی وارد بشه و فضای رمان حقیق بود و از کلیشه به دور.
ارکان اصلی
1. توصیفات:
توصیفات چهره:
نوع ایدهال توصیف چهره توصیفیه که با پخش شدن در بطن بدنه رمان و در طول مونولوگها و دیالوگها پخش بشه و اینجور نباشه که در چند خظ ابتدایی رمان طوطیوار توصیفات چهره لیست بشه و به خورد خواننده داده بشه؛ در مورد این رمان میتونم بگم که این توصیف به خوبی انجام شد و این تعادل بین توصیف در متن و دیالوگ و مونولوگ به خوبی رعایت شد.
در را*بطه با شخصیت کاراکتر یکم بالاتر گفتم که خیلی خوب بود و ضعفها به بهبود باورپذیری رمان کمک کرد ولی نکته قابل ذکر اینجا اینکه که چند جایی دیدیم "از اونجایی که راوی خود کاراکتر هست" شخصیت از خودش تعریف میکرد. همونطور که تو زندگی واقعی همه آدما ضعف دارن خوب بود که تو این قسمت توصیفات هم کمی از حالت ایدهآل بودن چهره کمتر کنید.
توصیفات مکان:
در این بخش خیلی خوب کار شده. توصیفات تدریجی بود با دوری از هرگونه اضافهگویی تدریجا در طول دیالوگها و بدنه متن مکانها رو توصیف کرده که به بخش فضاسازی کمک زیادی کرده تا خواننده بتونه خودش رو جای شخصیت اصلی بذاره و اتفاقات پیرامون کاراکتر رو به خوبی درک کنه.
توصیفات حالات:
در مونولوگها عمده توصیفات حالات انجام میشد و این توصیفات صورت گرفته از کاراکتر ها و حالات و حرکاتی که از خودشون نشون میدادن در بطن رمان قابل قبول بود و کمک زیادی به تصویر سازی و درک موقعیت کاراکتر در ذهن خواننده میکنه.
این نکته هم قابل ذکر بود که در این رمان توصیفات احساسات وابسته به حالات کاراکترها بوده که جلوتر بهش اشاره میکنم.
توصیفات زمان:
در رمان ما پرش زمانی واضحی رو ندیدم که بخوایم مورد قضاوتش قرار بدیم. اتفاقات و پیرنگ روی یک خط زمانی مشخص اتفاق میافتادن و هرجا هم که سخن از گذشته میشد در دیالوگها بود و نویسنده به خوبی مدیریتشون کرد.
توصیفات احساسات:
شاید بتونم بگم یکی از نقات قوت رمانتون توصیفات قدرتمند عواطف بود. احساسات کاراکتر تحت عنوان یک مادر، یک پرستار، یک طبیب و حتی یک دوست به خوبی توصیف شده بود و با جملات کوتاه، ملموس و قابل درک برای خواننده شیرین شده بود. همچنین ذکر این نکته که توصیفات احساسات کاراکتر رماتون غیر مستقیم بوده و برای مثال نمیگفتید که فلانی ناراحته، تدریجا با استفاده از توصیفات حالات؛ طرز نشستن، محل قرارگیری دست، رنگ نگاه و سلسله اتفاقاتی که در پی تنشهای وارده به کاراکتر برای شخصیت میافتاد؛ توصیف میشد.
پیشنهاد میشه سطح این رکن رو با توصیفات وسیط تر و محدود نکردن احساسات به شخص کاراکتر اصلی به حد عالی برسونین تا بتونیم با قطعیت بگیم که این رکن جذابترین رکن داستان هست.
2. شخصیتپردازی:
یک شخیتپردازی کامل به نحوی هست که خواننده بتونه سه رکن رو متوجه بده و در را*بطه با هر کاراکتر شرحش بده. نیاز، هدف و ضعف.
برای مثال آلا یک شخصیت اصلی و همه جانبه هست. تا اینجای کار شخصیت پردازی برای این کاراکتر کامل هست به طوری که الان خواننده میدونه که تلاش آلا برای گذروندن زندگی و آسایش بیبی و آنیه دخترش هست به طوری که آماده هست تا برای این دو نفر خودش رو به آب و آتش بزنه. از ازدست دادن دخترش و حتی افتادن از چشم بیبی میترسه و دوست داره به نوعی همه رو راضی کنه و نقطه ضعفش هم دخترش هست. به طوری که توی رمان هرکس درباره آنیه و گذشتش میپرسه به شدت گارد دفاعی میگیره و از هرگونه توضیحی دوری میکنه و ما دیدیم که بعدها هاکان با استفاده از همین ضعف آلا رو مجبور به چه کارهایی میکنه.
ولی به غیر از آلا ما باز هم شخصیت اصلی در رمان داریم؛ هاکان. از هاکان هم اطلاعاتی داریم. شخصیتی هست که در برخی رفتارهاش همهجانبه رفتار میکنه و در بعضی دیگه قالبی... ولی ما چیز زیادی تا اینجای داستان از نیازها و ضعف و هدف هاکان نمیدونیم. شخصیتهای اصلی باید عمیق، لایهلایه، پیچیده و به خوبی و درستی شخصتپردازی بشن تا هم داستان و هم کاراکتر پختهتر و باورپذیر باشه.
در ارتباط با بقیه کاراکترهایی که باهاشون برخورد داریم در رکن شخصیتپردازی کمی کم کاری شد. انتظار داریم شخصیتهایی مثل بیبی و عصمت که آلا باهاشون نزدیکه حداقل بصورت دو بعدی برسی بشن چون درسته که خودشون به تنهایی هیچ چیز مهمی رو به ما نشون نمیدن و عمق ندارن ولی در به دست اومدن تصویر نهایی نقش دارند و برای کاراکتر اصلی لازم هستند.
3. فضاسازی: رمان پر از کشمکشها و تنشهایی بود که کاراکتر با خودش یا با محیط بیرون داشت و برای پیاده کردن این تنشها و کشمکشهای کاراکتر، به سلسله توصیفات مکان و حالات و آماده کردن بدنه رمان بود که نویسنده به خوبی از پس این بخش بر اومد. خیلی از رمانها پشت سر هم تنشها رو شرح میدن و به خواننده فرصت نمیدن که در بطن نوشته بره و عمق اون تنش رو درک کنه ولی در این رمان یه خوبی تنشها مدیریت شد و فضای رمان آماده بود. به طوری که نه خواننده از اون تنش غافلگیر میشد و نه اینکه در فضاسازی زیاده روی شد که خواننده همه اتفاقات رو به راحتی پیشبینی کنه.
از طرفی فضای نوشته فقط و فقط تراژدیک بود ولی تو ژانرهای انتخابی شما عاشقانه به عنوان ژانر اصلی انتخاب شده بود و انتظار میرفت که یکم فضای نوشتتون عاشقانه باشه یا حتی براش برنامه ریزی بشه که متاسفانه چیزی ندیدیم.
4. کشمکشها:
به شخصه جذابترین بخش رمانتون رو بخش کشمکشهاش میدونم. خیلی از رمانها از تنش داخلی که کاراکتر با خودش داره و پتانسیلی که برای جذابیت رمان داره غافل میشن. اونجاهایی که کاراکتر از خدا گله میکنه و باهاش حرف میزنه عمق همزاد پنداری و درک خواننده از مشکلات کاراکتر هستش یا وقتی که کاراکتر با گلهاش درباره مشکلاتش حرف میزنه یک پارادوکس قشنگی ایجاد میکنه که هر خواننده رو جذب میکنه.
و کشمکشهای کاراکتر با عوامل بیرونی هم بود که در دیالوگها و مونوگها به خواننده معرفی میشد و باعث القای ژانر تراژدیک به خواننده میشد.
5. پیرنگ:
یک شروع غیر کلیشهای رو شاهد بودیم. خوب بود که شروع رمانتون با یک تنش آغاز شد و شروع شخصیتپردازی درونی کاراکترتون بود. کمکم شغل و موقعیت کاراکتر به خواننده معرفی شد در همون قسمت شروع رمان دومین شخصیت اصلی داستان یعنی هاکان با خواننده آشنا شد به تدریج پیرنگهای اولیه داستان نوشته میشد و ابهامات وارد ذهن مخاطب میشد و باعث میشد که خواننده ادامه رمان رو حدس بزنه و توی ذهنش تجذیه و تحلیل کنه. پارتهای بیست تا چهل رمان صرف نوشتن پیرنگ شروع رابطه بین آلا و هاکان شد و در قسمت پایانی شروع و آتش گرفتن خونه آلا رمان وارد فاز میانه شد که کمکم به رابطه هاکان با شوهر آلا پرداخت و گذشته به تدریج ابهام زدایی میشد.
ولی تا اینجای رمان پینوشت خیلی از پیرنگهای اصلی نوشته شد و هنوز بهشون پرداخته نشده و سوالات زیادی در ذهن خواننده بیجواب مونده که البته هنوز وقت زیادی برای ابهام زدایی هست.
ارکان پایانی:
1.ایرادات نگارشی:
از دیگر نقات قوت رمانتون کم نقص بودن از حیث ایراد نگارشی هست. خواننده در نگاه اول به بدنه رمان بافت بیایرادی رو مشاهده میکنه که خواه ناخواه باعث میشه که دفع مخاطب در این رکن نداشته باشید.
2. سخن منتقد:
از شاخ و بال میزنم و سخن رو کوتاه میکنم. ایده رمانتون به شدت غیر کلیشهای و جذاب هستش و مطمئنا با توصیههایی که شد میتونید حد قلم و رمانتون رو به بهترین نحو بنویسید و حق مطلب رو بجا بیارد.
توصیه هم در پایان هر رکنی که لازم دیدم گفتم و فکر نکنم که چیزی جا مونده باشه.
موفق باشید.
| یا حق |
*** @تِلـمـآ
| به نام اویی که قلم را برای خلق جهانی دیگر آفرید |
نقد رمان "دریای خمود"
منتقد "HILDA"
نوع نقد "نقد حرفهای شورا"
تاریخ تحویل " 22 آذر 1400"
ارکان میانی رمان
1. زاویهدید:
زاویهدید یکی از رکنهایی در رمان است که خوب رعایت شدن آن، ملاکی است برای برای بهتر ارتباط برقرار کردن خواننده با رمان. زاویهدید رمان از دیدگاه اول شخص مفرد بود. زاویهدید به خوبی رعایت شده بود و به صورتی که پرش در آن دیده بشود وجود نداشت. زاویهدید تنها از دیدگاه شخصیت اصلی رمان یعنی "آلا" بیان میشد و سادگی کلمات به کار برده شده در نوع دیدگاه آلا، باعث شده بود که خواننده با رمان ارتباطی خوب برقرار کند. لذا زاویهدید در سطحی خوب قرار داشت.
2.سیر داستان:
سیر رمان متاسفانه نمیتوان به صورت قطعی گفت که در حالت تعادل قرار داشت. بدین دلیل که در برخی موارد از رمان سیر تند و در برخی بخشهای رمان سیر کند دیده میشد، که این یک نکتهی به نسبت منفی را برای رمان به وجود میآورد. برای مثال در قسمتی از رمان که شصخیت آلا که میخواست اون مواد مورد نیاز سنگ کلیه همسایهاش را تحویل بدهد، خیلی سریع رفت و آمد. در حالی که نویسنده گرامی میتوانست از این موقعیت به نحو احسنت استفاده کنند و فضای درونی روستا را توصیف کنند. اینکه دقیق کوچهی آلا چگونه است، درختان در آن روستا به چه صورت هستند و خانهها نیز چگونه ظواهری دارند و... و یا حتی میتوانست در این بین راه که آلا خانهی همسایهشان طی میکند، با دیدن جایی از کوچه و مکانی در آن روستا، به خاطرهای در گذشتهی او اشاره شود تا خواننده بهتر بتواند با شخصیت آلا ارتباط برقرار کند. مثال دیگر که میتوان گفت برای سیر کند رمان وجود دارد، اوایل رمان است که با آتش گرفتن خانهی آلا و بیسرپناهی او، که اصل قضیه و داستان بر روال شروع میافتد، میتوان گفت کند پیش میرفت که گرچه نویسنده در برخی از موارد با زیرکی، توصیفات و اطلاعاتی به جا را میآورد که باعث میشد که خواننده کمتر آن سیر کند را احساس کند.
لذا سیر رمان به پردازش نیاز دارد تا در سطح عالی بتواند بدرخشد.
3.بافت متن:
متن رمان به صورت محاورهای بود و میتوان گفت که بافت متن به خوبی بود و خواننده با سادگی جملات و همچنین به نسبت کوتاهی آنها، میتوانست به خوبی ارتباط برقرار کند. گرچه نکتهی حائز اهمیتی که وجود دارد، آن است که گاهی از کلمات ادبی استفاده میشد که خیلی کم این مورد دیده میشد، اما همین نیز باعث میشود که به بافت آسیب دیده شود. گاهی نیز لحن روایتی رمان به حالت گزارشی تغییر پیدا میکرد که این نکتهی منفی برای رمان است متاسفانه و بهتر آن است که اصلاح شود. "نمونهی آن در پست شماره #7 دیده میشود." لذا بافت به خوبی رعایت شده بود و خواننده با آن ارتباط برقرار میکرد.
4.دیالوگ و مونولوگ:
سطح تعادل دیالوگ و مونولوگها به خوبی رعایت شده بود و نه آنقدر دیالوگ وجود داشت که خواننده از خواندن آنها خسته شود و نه زیاد مونولوگ وجود داشت که خواننده از رمان دلزده شود که این نکتهی مثبتی برای رمان است. مونولوگ به صورت محاورهای بودند و گاهی لغزش واژههای ادبی در آن دیده میشد که بهتر است برای ویرایشات اصلاح شود. اما، نکتهای که وجود دارد آن است که گاهی مونولوگها حالت گزارشی به خود میگرفتند و از قالب داستانی/رمانی یا همان روایت خارج میشد که نکتهای منفی را برای رمان بوجود میآورد. برای مثال این جملات ( به سوی اتاق رفتم، وضو گرفتم و نمازم را خواندم، نون را درست کردم و...) باعث میشد که متن از حالت احساسی و روایتی خود فاصله بگیرد و در قالب گزارشی و خشک فرو برود. برای مثال میتوان در پست #7 این مورد را در انتهای پست مشاهده کرد. بهتر است که این مورد ویرایش شود. "نکته: منظور آن نیست که توصیفاتی همچون ( به سوی اتاق رفتم و...) توصیف نشود، خیر؛ منظور آن است که به اینگونه قالبهای گزارشی با توصیفاتی 5 گانه ( بیشتر احساس، مکان و گاهی حالات) به متن رنگ داده شود." راهی که میتوان از این خشکی گزارشی فاصله گرفت، آن است که در هنگام توصیف اینگونه حالتها، با توصیفات رنگ بخشیده شود به این متنها؛ برای مثال هنگامی که نویسنده توصیف میکند که شخصیت آلا در حال نماز خواندن است، در این لحظه به جای آن که سریعاً به سراغ پاراگراف و جملهی بعدی رفت، میتوان توصیف کرد که جانماز آلا چگونه بود. به چه رنگ بود، چه شکلی بود و ... را میتوان توصیف کرد.
دیالوگها میتوان گفت که عالی بودند و دارای محتوا و اطلاعات زیادی بودند به خوبی مشخص بود که نویسنده با زیرکی تمام دیالوگها را هدفمند نوشته است. دیالوگها همه یکسری اطلاعاتی مفیدی را به خواننده منتقل میکرد که به خوبی قابل مشاهده بود. بافت دیالوگها به صورت محاورهای بود، ولی در اوایل رمان، شخصیت آلا یک دیالوگ را که برگرفته از دل سراسر دردمندش بود به زبان آورده بود که شامل کلمات و توصیفاتی ادبی بود که مناسب نیست. هنگامی که نویسنده بافت یک دیالوگ یا رمان را انتخاب میکند، بهتر آن است که لغزشی در آن دیده نشود. در این دیالوگ آلا، حتی باعث شده که کمی از باورپذیری نیز فاصله گرفته شود، چرا که کسی در دنیای واقعی چنین کلماتی ثقیل را به زبان عامیانه "محاورهای" یا همان روزمره به زبان نمیآورد. بهتر آن است که اصلاح شود. همچنین کلمهی "نان" که با توجه به بافت دیالوگها، باید به صورت "نون" نوشته شود که این شاید بستگی به زبان آن قسمت از روستا یا استان دارد. بهتر آن است که اگر این رعایت نکردن نوشتن این کلمه در رمان دلیلی دارد، برای خواننده در رمان به صورت مستقیم یا غیرمستقیم آورده شود.
لذا دیالوگها از سطحی خوب برخوردار بود و تنها باید روی مونالوگ ویرایشات لازمه صورت بگیرد.
ارکانهای ایدهی رمان
1. بررسی ایده اصلی:
ایدهی رمان در را*بطه با اختری به نام آلا است و در روستایی که هنوز اسمی در آن در رمان به کار برده نشده است، همراه با پیرزنی علیل که مادرشوهرش است، به همراه دختری که نمیتواند هنوز صحبت کند زندگی میکند. زندگی سختی را تحمل میکند و با خار جمع کردن و فروختن آن به شخصی در روستا نون شبی برای خودش در میآورد، همهچیز در آرامشی سیاه فرو رفته است که ناگه با آمدن پسر ناخلف پسر حاجی به نام هاکان، زندگی آلا توسط گذشتهی شوهرش در گیر و دار سیاهیهای پی در پی میشود.
ایدهی اصلی رمان میتوان گفت به نسبت از کلیشه به دور است و با قلم شیوا و خوب نویسنده، رمان از هر گونه کلیشهای دور شده است با توصیفاتی که در خصوص اتفاقات میشود، ایدهی رمان به خوبی برقرار است.
لذا ایدهی اصلی رمان به خوبی است و میتوان به نویسندهی رمان برای نوشتن این رمان زیبا تبریک گفت.
2. بررسی پیام رمان: رمان هنوز شروعی به خود نگرفته است و نمیتوان گفت که تم یا همان پیام رمان در چیست؛ زیرا که تا پایان رمان "در نهایت تا نیمهی دوم الی اول" رمان نمیتوان پیام اصلی رمان به صورت قطعی کشف کرد. امید است که در ادامهی رمان، خواننده شاهد پیامی پر محتوا و عالی باشد.
3. ایدهدهی و باورپذیری:
باورپذیری رمان به نسبت میتوان گفت خوب بود، ولی در سطح متوسط رو به پایین قرار داشت. هر نویسندهای میداند که بخش باورپذیری رمان، بخشی بسیار مهم و حیاتی است که باید با را*بطهی علت و معلولی ارتباط به خوبی برقرار کند، ولی در رمان این نکتهی دیده نمیشد. برای مثال هنگامی که شخصیت حاجی برای بازگشت پسرش هاکان، همه را به مسجد برای نذری دعوت کرده بودند، ابتدا گفته شده است که مردمان درون مسجد نماز مغرب را میخوانند که خوب، خواننده در مییابد که در هنگامهی شب است و این برایش کمی عجیب واقع میگردد، ولی با این حال خود را به اعتماد بر قلم نویسنده میسپارد، ولی توی ادامه، در صحبتهای شخصیت حاجی متوجهی این جمله میشود "امروز همه برای ناهار دعوت خانه هستید" تضاد موقعیت جغرافیایی که اینجا وجود دارد و بهتر آن است که ویرایش شود، زیرا که باعث گیجی خواننده میشود.
نکتهی بعدی که وجود دارد، آن است که در اواسط رمان، خواننده شاهد آن است که در خانهی عصمت مثل آن که بخاری خر*اب شده است و هوای خانه رو به سردی میرود. در این هنگامه شخصیت آلا میگوید که میتوانند از چراغ نفتی که در اختیار دارد استفاده کنند. نکتهی حائز اهمیت آن است که با توجه به آن که پنجرهی خانهی آلا شکسته است، پس هوای خانه طبق گفتهی همسایهشان از بیرون نیز سردتر است، پس در این صورت آلا می توانسته از امکانات "چراغ نفتی" که داشته است برای خودش و بچهاش استفاده کند. که خوب هر منطقی این را میپذیرد که در این سرمای هوا، آلا طبیعتاً باید از چراغ نفتی که داشته است استفاده میکرده. حال دلیل استفاده نکردن آن یا میتواند نداشتن نفت بوده باشد (که با این حال نیز میتوانسته از شخصیت عصمت یا همسایههای دیگرش کمک بگیرد.) یا آن که چراغ خر*اب بوده است و... دلیلی که بر اینجا حکم میکند برای خواننده مبهم است و همین نکتهی کوتاه باعث میشود که سطح باورپذیری متاسفانه پایین بیاید.
لذا باید بر روی باورپذیری کار شود تا خواننده بهتر بتواند با رمان ارتباط برقرار کند.
ارکانهای اصلی
1.توصیفات:
چهره(ظواهر):
در این بخش از رمان، به خوبی شاهد توصیف چهرههای آلا و کمی نیز هاکان بودیم؛ ولی نکتهی مهمی که وجود دارد آن است که نویسنده تنها بخشی از چشمان آلا که به رنگ زیتونی "همان عسلی" و ته ریش قهوهای و چشمان سیاه هاکان پرداخته است. توصیفات ظواهر در رمان از سطح پایینی برخوردار بود و بهتر آن است که کمی بیشتر به آن پرداخته شود. برای مثال موهای آلا به چه رنگ است؟ آیا فر است یا لخت؟ چهرهی عصمت به چه صورت است؟ یا چهرهی حتی دختر آلا نیز توصیف نشده بود. توصیف ظواهر بخشی مهم در ارکان توصیفات است و خواننده برای بهتر ارتباط برقرار کردن با رمان، و همچنین شخصیتها نیازمند آن است که بتواند چهرههای تک به تک افراد را در رمان بداند "نکته: گرچه نمیتوان گفت تک به تک، آن شخصیتهایی که به نسبت نقشی کم را در ایفا میکنند، میتوان خیلی کم به ظواهر آنها پرداخته شود، ولی با این حال نیز باید پرداخته شود." قد آلا نیز تنها خیلی کم به آن اشاره شده بود. لذا نویسنده برای این بخش نیازمند توصیفاتی بیشتر از شخصیتها است.
توصیف مکان:
توصیف مکان به خوبی بود و خواننده با توضیحاتی که نویسنده در رمان میآورد، میتوانست مکان را در ذهنش به خوبی تصور کند، ولی با این حال نیز خواننده تصوری واضح و دقیقی از شکل و شمایل کوچههای روستایی که شخصیت آلا در آن زندگی میکند ندارد و بهتر آن است که این نکته حتما توصیف شود، یا خانهی شخصیت عصمت یا عمارت کاخمانند هاکان نیز خیلی کم به آن اشاره شده بود و تنها خواننده میتوانست مبلها و پردهها را به یاد بیاورد، بهتر آن است که کمی به جزئیات مکانی پرداخته شود تا خواننده با رمان بهتر ارتباط برقرار کند. هر خوانندهای نیازمند آن است که بداند دقیقاً مکانی که شخصیت بر آن قرار دارد و کنشی درونی یا بیرونی انجام میدهد به چه صورت است.
لذا این بخش در سطحی خوب قرار داشت، ولی به پردازش بیشتر نیازمند بود.
توصیف حالات:
حالات شخصیتها به خوبی توصیف میشد و به کوچکترین جزئیات نیز پرداخته شده بود که این یک نکتهی مثبت برای رمان است. خواننده با هر حالات شخصیتها ارتباط برقرار میکرد و میتوانست حتی برخی از حرکات شخصیتها را نیز پیشبینی کند که این نکتهای مثبت برای رمان است. برای مثال حالت به نسبت خاص آلا که در هنگام مغشوشی و کاری بدی که هاکان انجام میداد، ل*ب به زیر دندان میگرفت که این به صورت سه بار در رمان تکرار شده است و نکتهای مثبت برای رمان را تلقی میکند.
لذا نویسنده در این بخش در سطحی عالی رمان را برقرار کرده است.
توصیف زمان:
توصیف زمان نیز به عالی بود و پرشی زمانی را خواننده شاهد نبودیم که دلالت بر ضعف در این بخش باشد. نویسنده به زیرکی در هنگامی که زمان گاهی به گذشته میرفت افعال را تغییر میداد که یک نکتهی خیلی مثبت خوب است.
لذا نویسنده در این بخش به خوبی عملکرد داشته است.
توصیف احساسات:
توصیف احساسات به زیبایی به نثر در آمده بود. نویسنده با بهرهگیری از استعارهها و تشبیهات به جایی که داشتند، باعث شده بودند که خواننده احساسات شخصیت آلا را به خوبی درک کند. فضای تراژدی به خوبی بر فضا حاکم بود و میشد اون مقدار حس غم را به خوبی دریافت کرد.
نویسنده در این بخش عملکرد خوبی داشتند.
2.شخصیتپردازی:
سطح شخصیتپردازی رمان در سطحی خوب قرار داشت و شخصیتها همگی به صورتی پردازش شده بودند که خواننده به خوبی با هر کدام از آنها، به خصوص شخصیت اصلی رمان، یعنی آلا ارتباط برقرار میکرد. در اصل بهتر آن است که کمی نیز به شخصیتهای فرعی و نیمه اصلی نیز پرداخته شود؛ گرچه تا به اینجای رمان، تمامی شخصیتها نقشی فرعی و غیرمهن را به عهده داشتند و نقشی خاص را در رمان ایفا نکردند (نکته: چون تازه آغازی از رمان را مشاهده کردیم، شاید در ادامه در پر رنگ شدند آن افراد فرعی را شاهد باشیم.).
شخصیت آلا: او شخصیتی صبور و مهربان بود و به اهالی روستایی که در آن زندگی میکرد، با دستورات گیاهی که بلد بود یاری میرساند. او عاشق فرزند خود بود و این حس مادری به زیبایی در رمان نقش ایفا میکند. او شخصیتی درونگرا بود و از رنجاندن دیگران، با اینکه گاهی حق نیز است دچار عداب وجدان میشود و ناراحتی سراسر وجودش را فرا میگیرد. با رفتارهایی که در مقابل هاکان دیده میشده، میتوان گفت که او شخصیتی سر به زیر است؛ ولیک یا پرخاشگری که از او در مقابل رفتار هاکان مشاهده شد، میتوان نتیجه گرفت که رفتاری طبیعی را دارا بوده و این باعث نمیشده است که به ابعاد شخصیتی او آسیب رسانده شود. نویسنده گرامی به خوبی، تک به تک ویژگیهای شخصیت آلا را نمایان کرده است به صورت غیرمستقیم، خواننده به خوبی شخصیت آلا را میشناسد. او از حالتی خاص برای ماندگاری برخوردار است و آن نیز آن است که گاهی در موقعیتهای حساس زندگی خود و گاهی نیز حتی در حالت عادی، ل*ب را با زیر دندان میبرد. نویسنده به خوبی موفق شده است که شخصیت او را به نمایش بگذارد و میتوان در این موفقیت به ایشان آفرین گفت.
ماباقی شخصیتها همچون عصمت و حاجی و گلی خانم و... تمامی نقشی فرعی را بازی میکنند و میتوان گفت به شخصیت عصمت که گاهی نقش شخصیت همراه را بازی میکند، به کمیت پرداخت شده است. توصیه میشود که کمی نیز به ابعاد شخصیت او نیز پرداخته شود.
و اما شخصیت هاکان به تازگی وارد پیرنگ رمان شده است، به نظر میرسد که شخصیتی به نسبت اساسی را دارا است و کمی به ویژگیهای شخصیتی او یعنی رک بودن، خشمگین و پرخاشگر بودن او به خوبی در رمان دیده میشود. امید است که در آینده ویژگیهای بیشتری در رمان را خواننده شاهد باشد.
لذا بخش شخصیتپردازی در سطحی عالی قرار داشت و تنها میبایست کمی به دیگر شخصیتها نیز پرداخته شود.
3. فضاسازی:
فضاسازی رمان متاسفانه در سطحی پایین برخوردار بود. اینکه شخصیت آلا دقیقا در کجای کشور ایران زندگی میکند به خوبی و واضحی مشخص نبود. تنها میتوان به گویش عربمانند آلا اشاره کرد که به نظر نمیرسید که موقعیت جغرافیایی آلا، در اطراف خوزستان و... باشد. نویسنده باید هر طور که شده است، حال یا به صورت مستقیم یا غیرمستقیم فضای درونی رمان را برای خواننده توصیف کند. تنها چیزی که مشخص بود، آن بود که آلا بهسوی شیراز میرود و حال در خانهی هاکان در شیراز فعلاً ساکن است. این به تنهایی کافی نیست. شاید بتوان از گویش نابهنگام برخی از شخصیتهای فرعی و هوای سردی که گاهاً در رمان توصیف میشد، بشود حدیثهایی زد؛ لذا این کافی نیست و نویسنده باید فضای موردنظر را برای خواننده شرح دهد تا خواننده بهتر بتواند با رمان ارتباط برقرار کند. هنگامی که فضاسازی کافه نویسندگان در سطحی پایین قرار دارد، باعث میشود که خواننده متاسفانه به خوبی تواند در ذهن خودش مشخص کند که شخصیت اصلی یا فرعی یا همراه، الان دقیقاً در کجا هستند، حتی در کدام کشور هستند؟ بهتر آن است که نویسنده گرامی حتماً به این بخش مهم بپردازند.
لذا فضاسازی در سطحی پایین قرار داشت و بهتر آن است که بیشتر به آن پرداخته شود.
4. کشمکشها:
بخشی که اتفاقاتی مهم را در رمان رقم میزند، حتم به یقین این بخش است. رمان دریای خمود این ویژگی را هم به صورت بیرونی و به صورت درونی (شصخیتی) دارا بود و میتوان به نویسنده برای خلق چنین آثار ارزندهای تبریک گفت. از کشمکشهای درونی میتوان به صحبت بین شخصیت آلا و خدا اشاره کرد که به راحتی میشد آن فضای تراژدی و گلایهمند بودن را به خوبی مشاهده کرد. آن که گاهاً شخصیت آلا خود را سرزنشگرانه خطاب می کرد و سعی بر آن داشت که زندگی را بگذارند بدون آن که شاکی باشد، و گاهاً که ناگه این قانون را برای خود میشکست و این به خوبی و زیبایی بیان شده بود. از کشمکشهای بیرونی میتوان به مکالمات بین آلا و عصمت اشاره کرد که آلا در بعضی مواقع در حال سرزنش کردن عصمت یا روحیه دادن به بود.
لذا این بخش به خوبی و قدرتمندی ظاهر گشته بود.
5.پیرنگ:
بخش مهم و اساسی رمان، پیرنگ آن رمان است. پیرنگ رمان دریای خمود به خوبی بر روی ریل قطار و سیر حوادث قرار گرفته بود، گرچه که گاهی سیر کند و تندی که داشت، باعث میشد که به این بخش آسیب وارد شود. اما به واضحی روز مشخص بود که نویسنده، تک به تک اتفاقات را با هدفی خاص و علت و معلولی قرار داده است و چیزی بی دلیل رخ نداده است که این یک نکتهی مثبت برای رمان است. رمان در اصل درمورد آلا است. در حالی که فکر میکند زندگیاش از این نیز سیاهتر نمیشود،با آمدن پسر حاجی که در زندان بود، زندگیاش دستخوش تغییراتی عجیب و غیرقابل پیشبینی میشود. پیرنگ حول محور زندگی آلا میچرخد؛ ولی نکتهی حائز اهمیتی که وجود دارد و باعث ضربه دیدن پیرنگ و همچین باورپذیری رمان شده است، آن است که چگونه ممکن است آلا با شنیدن آن پاپوشی که شخصیت هاکان برای او ساخته است، تنها کمی کشمکشی درونی داشته باشد و سپس برود سر میز ناهار؟ این بسیار غیرطبیعی است و همچنین برای شخصیتی مثل آلا، که بسیار قانونمند و آبرودار بوده است، چنین چیزی در حد تصورات او است و همین یک نکتهی کوتاه، باعث شده است که به ریل حوادث و همچین باورپذیری آسیب وارد شود. بهتر آن است که کمی این بخش از رمان اصلاح شود تا خواننده شکی از این بخش نبرد.
لذا بخش پیرنگ به خوبی بود، ولی اطلاح کمی را میطلبد.
ارکان پایانی
1. ایرادات نگارشی:
در رمان ایراداتی نگارشی جزئی دیده نمیشود و این یک نکتهی بسیار مثبت برای رمان است. رمان به خوبی نگاشته شده بود و چیزی بر پرش وزن افعال و استعارهها دیده نمیشد و میتوان از این بابت به نویسنده آفرین گفت.
2. توصیههای منتقد (سخن پایانی):
نویسنده عزیز و گرامی، رمان از سطحی بسیار بالا برخوردار بود و میتوان گفت حجم عظیمی از استعداد در تک به تک کلماتی شما نهفته شده است که خواننده با خواندن یک پارگراف از رمان شما، به آن پی میبرد.
امید است از نقدم ناراحتی پیش نیامده باشد و توانسته باشم در راه پیشرفت قلم شما راهی برداشته باشم.
قطعاً با تلاشهای بیپایان و ارادهی راسخی که دارید، میتوانید این رمان را به مرحلهای از بهترین در مراحل فضاسازی و سیر ببرید.
| در پناه حق | *** @تِلـمـآ