تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

نقد شورا نقد شورای رمان سخت اما شیرین | آیناز نعمت زاده کاربر انجمن کافه نویسندگان

وضعیت
موضوع بسته شده است.
نویسنده رسمی
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
Jun
2,053
3,774
148
18

51839_45fd456b7e49602592b0fbe2461f9a99.png

با سلام و عرض وقت بخیری
نویسنده عزیز اثر شما طبق اصول و چهارچوب اصلی رمان‌ و داستان‌نویسی نقد گردیده است.
?منتقد اثر شما: @ماه نــاز و @آلـبـالــو

* لطفا پیش از قرارگیری نقدنامه توسط منتقد در این تاپیک پستی ارسال نکنید!

* این تاپیک پس از قرارگیری نقد به مدت سه روز باز خواهد بود تا شما نظر شما ثبت شود، سپس قفل خواهد شد.

* اثر شما پس از ارسال نقدنامه تحت نظارت منتقدتان قرار خواهد گرفت؛ درصورتی که نسبت به نکات منتقد بی‌توجه باشید، دیگر هیچ نقدی از شما پذیرفته نخواهد شد.

با توجه به این‌که نقد شورا تاثیر مستقیمی بر تگ‌دهی و سطح‌بندی اثر شما دارد، درصورتی که هرگونه شکایت، انتقاد یا پیشنهادی در ارتباط با تالار نقد و نقد اثر خود دارید؛ به تاپیک زیر مراجعه کنید.
?تاپیک جامع شکایات و پیشنهادات تالار نقد

به امید موفقیت روز افزون شما
مدیریت تالار نقد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده رسمی
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
Jun
2,053
3,774
148
18
بسم‌ تعالی
عنوان رمان: سخت اما شیرین
نویسنده: آیناز نعمت زاده
ژانر: تراژدی، عاشقانه
خلاصه:
داستان در مورد دختری هستش‌ که خانوادش دور از چشم پدر اون‌رو قاچاقی از کشور خارج می‌کنن و می‌فرستن انگلستان، دخترک اون‌جا در یک اتاقی مراقبت می‌شه، تا یک روز پسری رو هم اتاق ایلناز می‌کنن، بعد از اون روز اتفاقاتی میفته، اتفاق خوب و بد یا... .

برای مطالعه رمان کلیک کنید!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده رسمی
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
Jun
2,053
3,774
148
18
بسم‌تعالی
نقد رمان "سخت اما شیرین"
منتقد "آلبالو"
نوع نقد "نقد حرفه‌ای شورا"
تاریخ تحویل "۱۰ آذر ۱۴۰۰"


⭕نقد شماره 1⭕

?ارکان‌های میانی?
۱. زاویه‌دید
زاویه‌دید رمان ابتدا اول شخص بود. یعنی داستان از زبان ایلناز شخصیت اصلی رمان نگشاته می‌شد. اما بعد چرخش زوایه دید در رمان باعث بهم ریختن سبک نگارش شد! زاویه‌دید از زبان آروین آغاز شد و همچنان این چرخش زوایه دید ادامه داشت و از زبان دانای کل و دوست آروین هم به نگارش در آمد. چرخش زاویه‌دید رمان مناسب نیست! چراکه باعث دفع مخاطب می‌شود و برای خواننده خسته کننده می‌شود؛ خصوصاً وقتی که از زبان شخص اول نگاشته شده باشد. این چرخش باور پذیری رمان را پائین می‌آورد، و باعث گیج شدن و سردرگمی خواننده‌ی رمان می‌شود.
ابتدا که داستان از زبان شخص ایلناز بود همه‌ی اتفاقات خیلی حول و محور رخ می‌دادند و بدون هیچ‌گونه توضیح و یا توصیفی جا و مکان کاراکتر عوض می‌شد و خواننده قادر به هیچ‌گونه تصوری از مکانی که کاراکتر در آن‌جا اقامت داشت نبود. و همچنان وقتی از زبان کاراکتر‌های دیگر بیان می‌شد بازهم فاقد توصیف و احساسات کاراکترها بود.
از آن‌جایی که زاویه‌دید از زبان دانای کل هم روایت شده است، بهتر است زاویه‌دید دانای کل باشد که هم عینی و هم ذهنی کاراکترهارا پوشش دهد.

۲. سیر داستان
رمان از سیر بسیار تندی بر خوردار بود و پشت سرهم اتفاقات و واقع‌ها رخ می‌دادند. شروع رمان از سیر مناسبی برخوردار بود اما پس از مسافرت رفتن شخصیت ایمان سیر رمان تند شد و بدون هیچ‌گونه درنگی پیشامد‌های اصلی رمان آغاز شد. بعد از آشنایی ایلناز و آروین سیر از آنچه که بود تندتر شد و از باور پذریری کاسته شد. این‌که ماه‌ها و روزها مشغول سبقت گرفتن از یک‌دیگر بودند. و بدون توضیحی یا توصیف از حالات کاراکتر آروین و ایلناز عاشق یک‌دیگر شدند و در آخر خودکشی ناگهانی ایلناز! بیشتر باعث گیج شدن خواننده‌ی رمان می‌شود. برای هر اتفاقی از قبل باید توضیح مبهمی یا اشاره‌ی غیر صریحی داشته باشید.

۳. بافت متن
بافت رمان شما معیار است و در بافت رمان ایرادی دیده نشد؛ این لحن کاملاً برای رمان درست و به‌جا بود چرا که چون ضمیر من در آن به کار رفته این لحن باعث راحتی خواننده با رمان می‌شود.
نویسنده نکات لازم برای بهم ریخته نشدن لحن‌ها را رعایت کرده بود.
لحن‌ها آمیختگی نداشتند و همه درست بودند.
اگر از بافت ادبی استفاده می‌شد بهتر بود؛ اما معیار انتخاب شده است.


۴. دیالوگ‌هاو‌مونولوگ‌ها
باور پذیری دیالوگ‌ها: میزان باور پذیری دیالوگ‌های رمان مطلوب بود اما بعد از پدید آمدن کاراکتر آروین و شروع کل‌کل‌های این دو نفر، رفته رفته از میزان باور پذیری دیالوگ‌ها کاسته شد و برای خواننده هضم واقعیت پذیری دیالوگ‌ها دشوار شد، به طوری که خواننده خود را در فضایی تخیلی ببیند و همه‌ی اتفاقات را همراه این ژانر هضم کند.
اندازه‌ی دیالوگ‌ها نسبت به مونولوگ‌ها: اندازه‌ی دیالوگ ها نسبت به مونولوگ‌ها یک‌سان نبود و بعضی از پارت‌ها بدون هیچ وقفه‌ای یا مونولوگی دیالوگ بود. باید اندازه‌ی دیالوگ‌ها و مونولوگ‌ها را رعایت کنید و کمتر در پارت رمان دیالوگ اضافه کنید و بیشتر مونولوگ باشد چرا که استفاده زیاد از دیالوگ در پارت رمان باعث دل‌زدگی خواننده می‌شود. و این‌گونه خواننده از خواندن رمان منصرف می‌شود.
یک‌نواختی دیالوگ‌ها: دیالوگ‌ها محاوره‌ای بود اما از حالتی یک‌نواخت برخوردار بود.
چرا که لازم به ذکر است بگویم نویسنده همه‌ی دیالوگ‌ها را از دید خود نوشته است. و خود را جای تک‌تک کاراکتر‌های رمان قرار نداده است. برای هریک از کاراکتر‌های رمان تیکه کلامی یا لحن متفاوتی بسازید این‌گونه نه تنها دیالوگ‌ها از حالت یک‌نواخت در می‌آید بلکه تفاوت‌ لحن‌های کاراکترهای رمان باعث مجذوب کردن خواننده‌ی رمان می‌شود و خواننده را مشتاق‌تر می‌کند برای خواندن دیالوگ‌ها و ادامه‌ی رمان.
هم‌خوانی با رمان: دیالوگ‌های به‌کار گرفته شده در رمان به خوبی با رمان هم‌خوانی دارد. و همان‌طور که در خلاصه‌ی رمان اشاره شده است ایلناز با آروین در یک اتاق مستقر هستند و بیشتر دیالوگ‌ها صحبت‌های این دو هستند و نحوی آشنایی و کل‌کل‌های طنزگونه‌ی هردو را روایت می‌کنند.

?ساختمان ایده?
۱. بررسی ایده اصلی:
ایده‌ی اصلی رمان، همان‌طور که در خلاصه ایده‌ی رمان را افشا کرده‌اند مربوط به دختری می‌شود که خانواده‌اش بعد از مسافرت رفتن پدرش. او را به خارج از کشور قاچاقی می‌فرستند. و در آن‌جا با پسری به نام آروین آشنا می‌شود همان‌طور که گفتم ایده‌ی اصلی را در خلاصه‌ی آن افشا کردند و جای ابهامات یا تعلیقی را نگذاشته است. و این از جذابیت رمان کاسته است و خیلی کم خواننده را مجذوب خود می‌کند.
ایده‌ی اصلی می‌تواند جذاب شود اما با اضافه کردن جزئیات لازم و حذف جزئیات اضافه و افزودن ابهامات و تعلیق در رمان.
و این‌که ایده‌ی رمان جزو ایده‌های کلیشه‌ای به حساب می‌آید و از سطح باور پذیری پائینی برخوردار است.
مثال درمورد کلیشه بودن ایده:
خب امروزه رمان‌های زیادی را با این موضوع و ایده دیده‌ایم این‌که دختر و پسر در طی کل‌کل‌هایشان عاشق یک‌دیگر شوند یا دختری را قاچاقی بفرستند خارج از کشور اما اگر اندکی خلاقیت صرف ایده‌ی تان کنید و به ایده‌ی اصلی شاخ و برگ دهید می‌توان از دسته‌ی ایده‌های کلیشه‌ای مانند جدایش کرد.
و روی سطح باور پذیری ایده نیز باید کار شود.

۲. بررسی پیام‌ رمان
در رساندن پیام رمان خیلی ضعیف عمل شده است و رمان فاقد پیام خاصی بود. چراکه بیشتر بر روی کل‌کل دو کاراکتر سعی شده است و بهایی به پیام رمان داده نشده است. رمان فاقد پیامی بود و فقط روایت می‌شد. روایتی ابکم و نامفهوم... .


۳. ایده‌دهی و باورپذیری
ایده‌ی رمان از دسته ایده‌های کلیشه‌ای به حساب می‌آید. از سطح باورپذیری پائینی برخوردار است. چرا که این روزها همچون ایده‌هایی تراکم هستند. و باید در انتخاب ایده‌ی رمان تمام سعی و کوشش خود به‌کار گیرید تا ایده‌ای که بر‌می‌گزینید ایده‌ای به‌ دور از هرنوع کلیشه‌ای باشد. در گوشه‌به‌گوشه‌ زندگی‌مان همچون ایده‌هایی زیادی دست‌نخورده و انبوه شدند کافیست با چشم باز بنگرید. و اما همان ایده را اگر کمی با ظرافت و خلاقیت رویش کار شود می‌تواند ایده‌ی جذابی به بار آید.
باورپذیری ایده‌ی رمان، این‌که دختری را بفرستند یک کشور دیگر و آن‌هم تا بعد از رسیدن و اقامت در آن‌جا هرگز متوجه‌ی اتفاقی که برایش رخ داده‌است نشود.
از باورپذیری رمان کاسته‌است. یقیناً در این بخش ایده و باورپذیری بسیار کم کارشده‌است و هیچ‌گونه کوششی روی سطح باورپذیری رمان نشده است. این‌که دختری را بفرستند در یک جای دیگر و در کوچه‌ پس کوچه‌های آن شهر رهایش کنند و کاراکتر ابداً متوجه‌ی چیزی نشود عادی نیست.


?ارکان‌های اصلی?
۱‌. توصیفات
توصیفات از هر لحاظ ناقص بود و می‌شد وقت بیشتری را صرف پرداختن به توصیفات کنید .
?توصیفات احساسات
در این قسمت توصیف احساسات بازهم کم‌کاری شده است توصیفات احساسات مطلوب بود اما بسیار جای کار دارد و بیشتر باید به توصیف احساسات پرداخته شود. دائماً که نباید در دیالوگ یا مونولوگ احساسات سر سری توصیف شوند. مثال وقتی کاراکتر بغض می‌کند نباید فقط به نوشتن این‌که فقط بغض کرده است قانع شد باید با جزئیات بیشتری بپردازید به توصیف احساسات.
و غیر صریح آن را بیان کنید این‌گونه به رمان خود زینت بخشیده‌اید.
می‌توانید به‌جای گفتن این‌که مثال:
کاراکتر آروین عصبی شده است. به قرمزی گوش‌هایش و نفس‌های تند و پی‌در‌پی‌اش اشاره کرد. یا وقتی خوش‌حال است به برق چشم‌هایش و لبخند کنج لبش و دیگر موارد اشاره کنید.
?توصیف حالات
توصیف حالت کاراکتر مطلوب بود و در دیالوگ‌های مربوطه حالات کاراکتر آمده‌است. این‌که از زبان ایلناز گفته شده که آروین ناراحت یا خوش‌حال است. و یا دیگر کاراکترهای رمان. در این قسمت توصیفات مطلوب بود اما بازهم جای کار دارد. می‌توان غیر صریح به توصیف حالات کاراکترها پرداخت و دلنشین‌تر بیان کرد حالت کاراکتر را. و در این قسمت از توصیف حالات اشکال وجود دارد. مثال:
صدای در میاد، انگار بابا اومده. صدای نیکا رو می‌شنوم که می‌پره ب*غل بابا.
کاراکتر در اتاق خود نشسته است پس چگونه می‌بیند که کاراکتر نیکا در آغو*ش پدرش می‌رود؟
توصیف این قسمت ناقص است و از سطح باور پذیری پائینی برخوردار است.
?توصیف زمان
در این قسمت از توصیفات ضعیف عمل شده است. بیشتر قسمت‌های رمان اندکی به توصیف زمان پرداخته شده است و خیلی زود صحنه را عوض کرده‌است و خواننده گیج و گنگ می‌ماند. چرا که پرش‌های زمانی زیادی وجود داشت. باید در توصیف زمان بیشتر دقت و سعی به خرج دهید.
?توصیف چهره:
در زمینه‌ی توصیف چهره خیلی صریح و مستقیم کار شده است و اصلاً به توصیف چهره‌های دیگر کاراکترها پرداخته نشده است. می‌توان به‌جای صریح پرداختن به توصیف چهره‌ی کاراکترهای اصلی رمان غیر صریح در لابه‌لای صحنه‌های رمان به آن پرداخت و توضیح داد. روی توصیف چهره کاراکترها باید کار شود و چهره‌های هرکدام از کاراکترها را توصیف کرد. چرا که این‌گونه خواننده هیچ تصویری از چهره‌های کاراکترها در ذهنش ندارد و این سطح رمان را پائین میاورد و مخاطب را گیج و گنگ می‌کند. و همین‌طور ممکن است خواننده راضی به ادامه ندادن رمان شود.
جدا از این‌که خیلی کم به توصیفات چهره‌ی دو کاراکتر اصلی پرداخته شدت است و اصلاً توصیفی از شخصیت‌های فرعی رمان نشده است. باید از پرداختن توصیف مستقیم اجتناب کنید و با توصیف غیر صریح سطح و کیفیت رمان را بالا ببرید.
و همچنان سعی نکنید چهره‌های کلیشه‌ای برای کاراکترهای رمان بسازید. هیچ‌کس زیبا و بی‌عیب نیست هریک از انسان‌ها عیبی پیدا یا نهان دارد پس سعی نکنید با زیبایی بیش‌از حد نشان دادن کاراکتر از باور پذیری آن بکاهید.
?توصیف مکان
صحنه‌های رمان به توصیف وسیعی‌‌‌ نیاز دارد همچو خانه‌ی کاراکتر و صحنه‌ی آن‌ مکانی که از ایلناز و آروین مراقبت می‌شود و یا شهر بازی که رفته‌اند و یا بیمارستانی که کاراکتر ایلناز را پس از زدن رگش برده‌اند و دیگر صحنه‌ها... .
البته برای دل‌زده نشدن مخاطب لازم نیست صحنه‌های رمان را مستقیم توصیف کنید. می‌توان غیر صریح به مکان مورد نظر اشاره کرد. مثال لازم نیست بگویید یک اتاق کوچک با پرده‌های سفید و فرش قرمز رنگ... می‌توان غیر صریح اشاره کرد به جزئیات مکان.
مثال به‌جای توضیح دادن همه‌ی جزئیات مکان می‌توانید کم‌کم درحین نوشتن و حالات کاراکتر یا وقتی مشغول کاری است به جزئیات بپردازید. مثال:
آروین:
- ناخدآگاه چشمانم قفل نگاه سیه‌فامش شد! با پرده‌های سفید رنگ اتاق تضاد زیبایی پیداکرده بود؛

۲. شخصیت‌پردازی
در این مورد نیز خیلی ضعیف پرداخته شده است و به جزئیات هیچ اشاره‌ای نشده است و فقط گاهی از چهره‌ی کاراکترها گفته شده است و روی شخصیت آن‌ها آن‌طور که باید کار شود نشده است و شخصیت پردازی کاراکترها نیز جای کار دارد. باید به جزئیات بیشتری از شخصیت های رمان پرداخته شود.
و همچنین کاراکتر نباید وجدان داشته باشد چرا که این روش جزو کلشه‌ به حساب می‌آید و به کار گیری آن در رمان فقط باعث کاهش سطح رمان می‌شود.
شخصیت‌های اصلی رمان ایلناز و آروین هستند و فاقد فاکتور می‌باشند، یعنی این‌که هدفی ندارند.
نوع شخصیت پردازی صریح بود و اگر غیر صریح می‌بود بهتر بود چرا که شخصیت‌های صریح باعث دل‌زدگی مخاطب می‌شوند خیلی کم خواننده را مجذوب خود می‌کند. نوع شخصیت‌ها قالبی بودند و خیلی راحت می‌شد رفتار آن‌هارا پیش‌ بینی کرد.

۳. فضاسازی
به جزئیات فضای رمان و تصویرپردازی آن هیچ‌گونه اشاره‌ای نشده است همان‌طور که بالا تر گفتم به مکان هایی که در رمان آمده است هیچ پرداخته نشده و فضایی گنگ و نامفهومی ایجاد شده است. در این مورد باید سعی و کوشش فراوانی را صرف مصرف فضاسازی رمان به کار گیرید. چرا که بدون فضاسازی رمان ناقص می‌ماند و فقط یک روایت ساده بیان می‌شود.
فضای رمان محدود است و فاقد تصویرپردازی می‌باشد و ضعف‌های زیادی وجود دارد در فضاسازی رمان بیشتر روی کل‌کل‌ها کاراکتر‌ها کار شده است. اما فضاسازی رمان مورد مهمی به حساب می‌آید و آن را باید رعایت کنید چرا که رمان بدون تصویر پردازی سطح باور پذیری و کیفیت‌اش را از دست می‌دهد. تنش‌های بین کاراکترها مکانی که اقامت دارند همه‌ی این‌ها نیاز به تصویرپردازی دارند. فضاسازی ضعیفی که در رمان به کار رفته است سطح باورپذیری پائینی دارد. و خیلی کم سعی شده است موقعیت کاراکتر را به خواننده بفهماند. و از لحاظ توصیف هم جای کار دارد و باید روی همه‌ی این‌ها کارشود. در این زمینه می‌توان فضایی بدور از هرنوع کلیشه‌ای ساخت فقط کافیست کمی خلاقیت به خرج دهید.

۴. کشمکش‌ها
رمان دارای نقاط کشمکش‌های زیادی بود؛ شروع کشمکش‌ها از همان اول رمان اتفاق افتاد و بعد جروبحث‌های خانواده و فرستادن کاراکتر خارج از کشور اندکی میزان اوج کشمکش‌ها فرود آمد اما همچنان دو کاراکتر اصلی، دختر و پسر کشمکش‌های درونی خودشان را داشتند و در پایان میزان اوج کشمکش‌ها شروع شد و کاراکترها جدا از کشمکش‌های درونی که داشتند کشمکش‌های بیرونی با سیر تندی را حمل می‌کردند و خودکشی کاراکتر دختر کشمکش‌هارا به اوج رساند.
مثال کشمکش‌های درونی کاراکتر ایلناز، یا کشمکش‌های جدالش با خانواده و رها کردنش در کشوری غریب. اما به درستی به آن‌ها پرداخته نشده است. مثال بعدی: کشمکش‌های مادر ایلناز با وی یا کشمکش‌های بیرونی همچو صحنه‌ی خودکشی و دیگر موارد که باید با جزئیات بیشتری پرداخته شود.

۵. پیرنگ
پیرنگ رمان‌تان شروع نسبتاً مطلوبی داشت اما خوب جای کار زیادی دارد و باید با ظریف‌کاری‌ به پیرنگ بال و پر دهید و هرچه کلیشه به حساب می‌آید را از رمان دور کنید تا پیرنگ رمان‌تان از آغشته شدن به این دسته از کلیشه و غیره جلوگیری کند.
شروع رمان از جر و بحث‌ها و ظلم ستم‌های کاراکتر مادر شروع می‌شود که خوب اگر کمی خلاقیت بیشتری صرف شروع آن می‌کردید مطلوب تر بود چرا که همچو شروع‌هایی بارها و بارها به قلم در‌آمدن و نگاشته شده است. و اما بعد از آن قاچاقی فرستادن کاراکتر اصلی به یک کشور دیگر باوجود باورپذیری کم‌رنگ آن ولی بازهم شروع خوبی بود برای شروع کشمش‌ها. اما متاسفانه جزئیات بسیار کمی داده شده است و خیلی کم به توصیف اتفاقی که برای کاراکتر افتاده است پرداخته شده و باید با حوصله و دقت و تلاش وسیع‌تری به آن پرداخت. و با اضافه کردن جزئیات به رمان خود زینت بدهید. همه‌چیز با شتاب و حول محور اتفاق می‌افتد و جای خالی توصیفات را می‌توان به خوبی حس کرد. تا این‌جا پیرنگ رمان مطلوب بود اما اگر در خلاصه‌ی رمان ایده‌ی اصلی افشا نمی‌شد می‌توانست ابهام و تعلیق به رمان اضافه کرد. بعد از هوشیاری کاراکتر در شهری غریب و آشنایی آن با کاراکتر آروین نشان می‌دهد که پیرنگ رمان درون خلاصه است و همه چیز از روی آن پیش می‌رود خوب این ایرادی ندارد اما برای جذابیت اثر خود وقت بیشتری را باید صرف جزئیات آن کنید نباید خواننده با خواندن خلاصه و یا قسمتی از رمان پی ببرد به پایان آن و مجذوب‌اش نشود. تا این‌جا پیرنگ هم‌خوانی داشت و هیچ ناهماهنگی رخ نداد. اما بعد از آن آشنایی و دلداگی این دو کاراکتر و رفتن به شهر بازی و مریضی کاراکتر آروین و بعد رفتن شان به مرکز خرید خب این‌ها خواننده را از پیرنگ دور می‌کنند و رمان برایش مبهم می‌شود؛ سعی داشته باشید همانطور که پیرنگ رمان را در نظر گرفته‌اید پیش بروید به بی‌راهه نزنید. نقطه فرود داستان بعد از کل‌کل‌ها و تنش‌های بین کاراکترها بیماری آروین و روز بعدش رفتن به مرکز خرید بود. و پس از این نقطه دوباره رمان اوج می‌گیرد شخصیت ایلناز بدون توضیح غیرصریحی دست به خودکشی می‌زند، و می‌رود کما. خب در این‌جا هیچ خبری از گره‌گشایی برای رمان نیست. و رمان با نقطه‌ای پر از ابهام و تعلیق پایان یافت. باید پیرنگ اثر را برسی کنید و نقاط اوج و فرود گره‌گشایی... و دیگر موارد را جای درست استفاده کنید.

?ارکان‌های پایانی?
۱. ایرادات نگارشی
ایرادات زیادی وجود دارد گاهی نیم‌فاصله رعایت نشده است و گاهی شکسته نویسی شده است و همچنان در بعضی از جاها از ویرگول یا سه نقطه استفاده‌ی نادرستی شده است و در قسمتی‌هم-استفاده شده است به‌جای نیم‌فاصله. توضیح می‌دهم تا خواننده درک بهتری داشته باشد. مثال:
اونا(اشتباه است و باید جای «ا» از «ها» استفاده کنید)
اون‌ها✅
اونم❌
اون‌هم✅
صدفعه❌
صد دفعه✅
بخوای❌
به‌خوای✅
پایین❌
پائین✅
نگام❌
نگاهم✅
یه عالمه❌
یک عالمه✅
دوستم داری❌
دوستم‌داری✅
بالوسی می‌گم❌
با لحن لوسی می‌گم✅
اینم❌
این‌هم✅
وایی، ❌
وایی‌! ✅
کم-کم❌
کم‌کم✅
اینارم❌
این‌هاروهم✅
قلبم رو❌
قلبم‌رو✅
بازم❌
بازهم✅
حتما❌
حتماً ✅
مشکل رو❌
مشکل‌رو✅
کوفتیم❌
کوفتی‌ام✅
دستم رو❌
دستم‌رو✅
پلاکش رو❌
پلاکش‌رو✅
نیم‌ستم❌
نیم‌ست‌ام✅
سرم و❌
سرم‌رو✅
ذوق‌زده✅
ذوق زده❌
درم❌
در روهم✅
سِی❌
سیر✅
چی‌‌و❌
چی‌رو✅
بابات‌و❌
بابات‌رو✅

مشکل فعل وجود دارد:
دستش میارم بیرون و می‌ذارم گوشه اتاق.❌
دستش بیرون میارم و می‌ذارم گوشه اتاق.✅

از فکر و خیال میاد بیرون❌
از فکر و خیال بیرون میاد✅
گذاشتن روی میز❌
روی میز گذاشتن✅
روی صندلی که کنار میزِ می‌شینم ❌
روی صندلی کنار میز می‌شینم ✅
در بشقاب برام آوردن.❌
بافت متن محاوره است و « در» برای بافت ادبی به‌کار گرفته می‌شود «داخل» ویا «تو» جایگزین «در» شوند چرا که این‌گونه لحن‌ها و بافت متن بهم‌می‌خورد.

این قسمت خط آخر پارت هشتم هست و اعلائم اشتباه استفاده شدت است:
به قول نقی، هی خدا حِکمتت رو شکر.
ولی عجب دم...
-...
برای نقل قول کردن بهتر است از«استفاده شود»
و هما‌ن‌طور که توضیح دادم استفاده سه نقطه در مونولوگ اشتباه هست. و در آخر دیالوگی که فقط سه نقطه آمده و دیگر هیچ! پاک شود بهتر است.
اعلائم اشتباه به‌کار گرفته شده است:
ولی من که گردنبند دا...❌
ولی من‌که گردنبند دا... . ✅
مگه این گردنبند برای خودم نی...❌
مگه این گردنبند برای خودم نی... . ✅

اشتباه تایپی:
یک‌تار ابروش رو❌
یک‌تای ابروش‌رو✅
و در این قسمت‌هم اشتباه تایپی وجود دارد مثال:
بلند شدم به اینا کمک کنم❌
منظور کاراکتر خواهرش نیکا است دیگر؟!
بلند شدم به نیکا کمک‌ کنم✅
دوئیدم ❌
دوییدم ❌
دوئیدم و همچنین دوییدم هر دو واژه‌های اشتباهی هستند و باید ویرایش شود.
هرکجای پارت‌های رمان دوئیدم یا دوییدم بود باید آن را ویرایش کنید و جایگزین‌ آن‌ها واژه‌ی درست دویدم را قرار دهید.
بافت متن محاوره‌ایه پس باید «زبون» جایگزین «زبان» کنید تا به بافت متن لطمه وارد نشود.
اسم من آنل‌، ❌
جمله ناقصه:
اسم من آنل هستش✅
در این قسمت اعلائم مربوط استفاده نشده‌است:
یکم فکر می‌کنه و با عصبانیت بلند می‌شه، می‌خواد بره که دستش رو می‌گیرم، برمی‌گرده سمتم.❌
یکم فکر می‌کنه، باعصابیت بلند می‌شه و می‌خواد بره که دستش‌رو می‌گیرم. برمی‌گرده سمتم. ✅

برای توضیح دادن نقطه‌ها و ویرگول‌های اضافی پارت اول رمان را مثال می‌زنم:
توی ( داخل را جایگزین توی کنید، جمله مفهوم بهتری می‌گیرد) اتاقم نشستم و به یک گوشه خیره شدم. در خانواده(خانواده‌ی) متوسط رو به بالا به دنیا اومدم، ولی اونا دوسم ندارن، («ندارن،» در این‌جا جمله تمام شده‌است نیازی به ویرگول نیست نقطه گذاشته شود.) نمی‌دونم گناهم چیه که اصلاً انگار با من دشمنن، ( جمله درست نیست! نمی‌دونم گناهم چیه که انگار با من دشمنن. مناسب‌تر است چرا که اصلاً و انگار تکرار قید دارند. آخر جمله ویرگول نباید گذاشته شود و چرا که جمله کامل است و وابسته و پایه نیست و حروف ربط یک‌دیگر ندارند.) ولی آبجیم همیشه توی همه حال هوام رو داشته. اما اونم (اون‌هم✅ شکسته نویسی اشتباه است و باید ویرایش شود.) چند وقتی هست که مثل مامان شده و داره اذیتم می‌کنه. صدای در میاد، انگار بابا اومده. صدای نیکا رو می‌شنوم که می‌پره ب*غل بابا.
- به‌به ببین کی این‌جاست گل دختر بابا، نیکا عزیزم خواهرت کجاست؟!
ذوق می‌کنم، بالاخره بابا حال من رو پرسید و مامان هیچی نگ...(در مونولوگ‌ها گذاشتن سه نقطه اشتباه است و نباید بگذارید. سه نقطه اگر در دیالوگ آمد بعد از گذاشتن دو فاصله و در آخر یک نقطه بگذارید درست است اما در غیر این‌صورت اشتباه می‌باشد)
و در بعضی از قسمت‌ها نیز از و زیاد استفاده شده که پیشنهاد می‌کنم از ویرگول استفاده کنید و زیبایی متن خود را حفظ کنید.
و ایراد نگارشی بسیاری وجود دارد.

۲. سخن منتقد
رمان زیبایی بود اما جای کار زیادی دارد و نویسنده می‌تواند باز نویسی رمان را شروع کند و هر چه کلیشه و موارد اضافه در رمان وجود دارد را حذف کند و به جزئیات اصلی آن بپردازد. زمان بیشتری را صرف توصیفات و شخصیت پردازی رمان کند و می‌توان گفت نویسنده بعد از رعایت کردن مواردی که ذکر شده است و ویرایش و بازنویسی رمان یک اثر جذاب و زیبایی را خلق می‌کند.

۳. توصیه‌های منتقد
۱_ کلیشه‌ها را از رمان دور کنید و آن‌هارا حذف کنید چرا که از جذابیت رمان کاسته است.
۲_ علائم نگارشی را رعایت کنید و اشتباه تایپی و فعل هارا پیداکنید و آن‌هارا ویرایش بزنید.
۳_ به جزئیات بهای بیشتری بدهید.
۴_ روی لحن شخصیت ها بیشتر کار کنید.
۵_ ابهامات و تعلیق‌هارا به رمان خود اضافه کنید.
۶_ روی توصیف زمان و مکان حتماً کار کنید.
۷_ و همین‌طور روی باور پذیری صحنه‌ها و دیالوگ‌ها و باقی موارد کار کنید.
۸_توصیف چهره‌های کاراکترها ناقص هستند و باید روی این مورد کارشود.
موفق باشید، یا حق.
آلبالو

***
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده رسمی
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
Jun
2,053
3,774
148
18
بسم‌تعالی
نقد رمان "سخت اما شیرین"
منتقد "ماه ناز"
نوع نقد "نقد حرفه‌ای شورا"
تاریخ تحویل "۱۰ آذر ۱۴۰۰"

⭕نقد شماره 2⭕

?ارکان‌های میانی?
۱. زاویه‌دید
در ابتدای رمان شخصیت اصلی «ایلناز» راوی داستان بود و داستان حوله محور ایلناز می‌چرخید اما در ادامه زاویه دید دوگانه شد به صورتی که ما شاهد بودیم که زاویه دید به سرعت تغییر می‌کنه و یک قسمت از زبان ایلناز شرح داده می‌شه و یک قسمت از زبان آروین، عوض شدن زود به زود زاویه دید باعث گیجی خواننده می‌شه و اجازه نمی‌ده خواننده با شخصیت‌ها ارتباط برقرار کنه به طور مثال اوایل رمان ما تازه با ایلناز و سبک رفتار و اخلاقش آشنا می‌شدیم که به یک باره زاویه دید سمت آروین رفت و ما در حالی که هیچ اطلاعی از آروین و شخصیتش و پررنگ یا کم‌رنگ بودن شخصیتش داشته باشیم شاهد شرح دادن داستان از سمت این شخصیت بودیم و بعد خیلی سریع زاویه دید دوباره به سمت ایلناز برمی‌گشت. این کار باعث می‌شود خواننده نتونه با شخصیت‌ها ارتباط برقرار بکنه و در نهایت رمان رو نصفه و نیمه رها کنه.

۲. سیر داستان
سیر داستان به شدت سریع بود! از شروع که ایلناز توی همون پنج خط اول تعریف کرد که با خانواده‌اش را*بطه خوبی ندارد، بهتر بود توی این قسمت اول با شخصیت و خصوصیات فردیش آشنا می‌شدیم و بعد کم‌کم با زندگی کارکتر آشنا می‌شدیم اون هم نه به صورت تیتر‌وار و پشت سر هم! نویسنده توی پارت اول واضح تعریف کرد که خانواده ایلناز، ایلناز رو دوست ندارن در صورتی که روش صحیح اینه که این موضوع رو نشون بدن، با رفتار خانواده ایلناز با شخصیت؛ اینجوری خواننده راحت‌تر می‌تونه ارتباط برقرار بکنه، در ادامه خیلی سریع ما شاهد این بودیم که به صورت خیلی گُنگ و بدونه هیچ مقدمه‌ و توضیحی مکان ایلناز تغییر کرد و یکهو از انگلیس سر در آورد! این‌جا برای خواننده سوال‌های زیادی به وجود می‌آید که بی‌جواب می‌مونه و باعث می‌شه رمان دیگه باور پذیر نباشه و همینطور شکل‌گیری عشق بین دو شخصیت آروین و ایلناز به شدت سریع بود! ما توی نهایتا سه برخورد که این شخصیت‌ها با هم داشتند شاهد این بودیم که چقدر این دو به هم وابسته شدند و ابراز علاقه کردند! همان‌طور که خواننده باید با شخصیت آشنا بشه باید شاهد آشنا شدن شخصیت‌ها با هم، هم باشه! قطعا تو چند برخورد اول اون حس و حال و عاشقی بین دو انسان به وجود نمی‌آید پس سعی کنید به شخصیت‌هاتون بها و وقت بدید تا خواننده راحت‌تر بتواند با رمان و کارکتر‌ها ارتباط برقرار بکنه.

۳. بافت متن
زبانی که نویسنده برای رمان انتخاب کرده بودند معیار بود و بافت توی هر دو زاویه دید رعایت شده بود و هر دو شخصیت که داستان رو شرح می‌دادن به زبان معیار با هم صحبت می‌کردند، هم دیالوگ‌ها معیار بود و هم مونولوگ‌ها. از این نظر نویسنده خوب عمل کرده بود و باعث دوگانگی خواننده نشده بود و تناقضی بین بافت دیده نمی‌شد و لحن و زبان آمیختگی نداشت و این مورد به خوبی رعایت شده بود اما نکته خیلی مهم اینه‌که توی این سبک رمان که زبان انتخابی معیار هست صحیح‌تره که خلاصه و مقدمه هم به زبان معیار نوشته بشه، مورد بعدی این بود که در خیلی قسمت‌ها ما شاهدِ به هم ریختگی جمله و جمله بندی اشتباه و جا به جایی فعل بودیم که در ادامه به اون می‌پردازیم.

۴. دیالوگ‌هاو‌مونولوگ‌ها
۱.باورپذیری دیالوگ‌ها: این فاکتور در رویاروی با تنش‌های مختلف برسی می‌شود. این‌که کاراکترها در رویارویی با تنش‌ها و کشمکش‌ها چه رفتاری از خودشان نشان می‌دهند. در این بخش رمانتان یک حالت یکنواخت داشت. ابراز حالات کاراکتر‌ها، عصبانیت، ترس و... . یعنی توی تمامی حالات ما شاهد یک لحن بودیم و نویسنده اصلا لحن‌ها رو توصیف نمی‌کرد و این باعث باورناپذیری دیالوگ‌ها می‌شد... روی باورپذیری دیالوگ‌ها باید کار بکنید.
۲. اندازه‌ی دیالوگ‌ها نسبت به مونولوگ‌ها: رمان به شدت دیالوگ محور بود و نسبت دیالوگ‌ها نسبت به مونولوگ‌ها خیلی زیاد‌تر بود توی بسیاری از پارت‌ها مشاهده می‌کردیم که دیالوگ‌ها پشت سر هم و بدون هیچ مونولوگی اومدند؛ توی مونولوگ نویسنده می‌تونه از احساسات، حالات و... شخصیت‌ها و مکان بنویسه اما ما توی این رمان به ندرت شاهد مونولوگ بین دیالوگ بودیم و این باعث می‌شد که خواننده نتونه شخصیت‌ها رو درک بکند.
۳.یکنواخت بودن دیالوگ‌ها: لحن محاوره در دیالوگ‌ها محسوس بود ولی روند دیالوگ‌ها یکنواخت بود. کاراکتر‌های مختلف باید در دیالوگ لحن و تیکه کلام‌های متفاوتی داشته باشند. ولی ما اینجا همچین چیزی رو مشاهده نکردیم. دیالوگ‌ها بدون پیچیدگی و ساده نوشته‌شده بودن و توصیفاتی درونشون نبود و ما احساسات و حالات کارکتر را توی اون دیالوگ نمی‌تونستیم درک کنیم. توی هر حالتی باید دیالوگ‌ها نشان دهنده اون حالت باشن و شخصیت‌ها طرز حرف زدن، لحن، تیکه کلام و... مختص به خودشون رو داشته باشن. نکته بعدی رمان به شدت دیالوگ محور بود و توی یک پارت ما کم شاهد مونولوگ بودیم و بیشتر شاهد این بودیم که دیالوگ‌ها بدون مونولوگ به صورت تیتروار پشت سر هم بیایند که این باعث میشد خواننده حس و حال کارکتر رو درک نکند.
۴. هم‌خوانی دیالوگ‌ها با رمان: بدنه رمان به سبک معیار نوشته شده بوپ و نویسنده هم‌خوانی بین دیالوگ‌‌ها و رمان رو رعایت کرده بود و دیالوگ‌ها رو هم به زبان معیار نوشته بود که در این قسمت مشکل هم‌خوانی وجود نداشت و داستان طبق اتفاق‌هایی که توی خلاصه به اون اشاره شده بود پیش می‌رفت.

?ساختمان ایده?
۱. بررسی ایده اصلی
ایده شما در مورد دختری بود که از بدو تولد شاهد بی‌محلی و خشونت از سمت خانواده‌اش بوده ‌و این مشکلات باعث می‌شه که خانواده‌اش اون رو توی یک کشور دیگه رها بکنن و ایلناز توی اون کشور با پسری به اسم آروین آشنا می‌شه و کم‌کم با هم صمیمی می‌شن... می‌شه گفت ایده کلیشه‌ای بود ما توی بسیاری از رمان‌ها شاهد این هستیم که دختر بی‌سرپرست یا بد سرپرست باشه و آخرش به یک پسر پناه ببره و این موضوع کلیشه‌ای شده اما قسمت رها شدن ایلناز توی انگلیس می‌تونه رمان رو کمی به دور از کلیشه بکنه ولیکن باز هم رفتار آروین و ایلناز با هم کلیشه‌ایه چون توی خیلی از رمان‌ها داریم که دختر و پسر اول با هم کل‌کل می‌کنن و بعد عاشق و صمیمی می‌شن، سعی کنید توی بعضی‌ از قسمت‌های ایده تجدید نظر بکنید و تا حدالامکان کلیشه رو از بین ببرید چون خواننده‌ها در حال حاضر دنبال ایده و شخصیت‌های جدید هستند.

۲. بررسی پیام‌ رمان
متاسفانه رمان هیچ پیامی نداشت ما دختری رو مشاهده می‌کردیم که از سمت خانواده به صورت خیلی مبهم و باورناپذیری طرد میشود و سر انجام سر از کشور دیگری در می‌آورد و با پسری هم اتاقی میشود و در ادامه شاهد کل‌کل‌های این دو با هم هستیم و نویسنده هیچ پیامی در طول رمان به خواننده نمی‌دهد و این رکن در بین نکات منفی هست، اگر در کنار سیر رمان خواننده از رمان نتیجه مفیدی هم بگیره به جذابیت رمان بی‌شک اضافه می‌شود.

۳. ایده‌دهی و باورپذیری
توی این قسمت می‌تونستید خیلی کامل‌تر موضوع رو جلوه بدید. مثلا این‌جا دلیل این‌‌که خانواده ایلناز باهاش بد هستند چیه؟ شما رمان رو جوری نوشتید که انگار پدر و مادر ایلناز هیچ حس و احساسی نسبت بهش ندارن! قطعا یه عشق و علاقه هر چند کم باید باشه که به باورپذیری داستان کمک کنه، و توی ادامه ما شاهد هم اتاقی شدن ایلناز با پسری به اسم آروین شدیم که خیلی سریع بین این دو شخصیت علاقه به وجود اومد که این سیر سریع باعث می‌شه باور پذیری رمان کم بشه و خواننده از رمان زده بشه.

?ارکان‌های اصلی?
۱‌. توصیفات:
توصیفات خیلی کم بود و نیاز هست که روی این مورد خیلی کار بشه.
?توصیفات احساسات
احساسات به صورت صریح توی رمان اومده بودند یا در بسیاری از قسمت‌ها نویسنده اصلا احساسات رو توصیف نکرده بود! بیشتر تعریف کرده بود، در حالی که روش صحیح اینه‌که برای مثال حس غمگین به جای اینکه خیلی صریح بگیم (خیلی ناراحت بودم) بهتره این ناراحتی رو نشون بدیم که خواننده بتونه احساس شخصیت رو درک بکنه. حالا چطوری احساسات رو نشون بدیم؟ با توصیف! شما به جای این‌که بیای بنویسی (خیلی ناراحت بودم) بنویسی (بدنم کرخت شده بود و چشمه اشک چشم‌هام خشک نمی‌شد و...) «به عنوان مثال» و در کل بهتره به جای تعریف کردن توصیف کنید. به عنوان مثال فقط نوشتن یک حالت کافی نیست، مثلا نوشتن تنها این جمله (از خوشحالی لبخند زدم) کافی نیست و باید اون حس خوشحالی رو توصیف بکنید تا خواننده بتونه حس بکنه و به‌طور مستقیم به احساسات اشاره نکنید یا تعریف نکنید بلکه اون‌رو توصیف بکنید.
?توصیفات حالات
توصیف حالت کاراکتر بخشی از شخصیت پردازی کاراکتر‌ها هست. ولی ما بین صحبت کارکتر‌ها هیچ اثری از توصیف حالات اون‌ها نمی‌دیدیم، به عنوان مثال وقتی که آروین برای دل‌داری دادن به ایلناز رفته بود ما فقط شاهد دیالوگ‌های پشت سر هم و تیتروار بودیم و اصلا حالت شخصیت رو توی اون وضعیت درک نکردیم! مثلاً بعد از طعریف داستان زندگی ایلناز، آورین باید یکم دلسوزی می‌کرد و ناراحت می‌شد تا اون قسمت باورپذیر بشه اما اصلا نویسنده به سراغ حالت شخصیت‌ها نرفت. بهتره که بین دیالوگ‌ها از مونولوگ استفاده بکنید و توی مونولوگ حالات و احساسات شخصیت رو توصیف کنید. چون خواننده فقط داره رمان رو می‌خونه؛ پس نیاز داره که اون حالات رو درک کنه. چون شخصیت‌ها رو نمی‌بینه. روی مونولوگ‌هاتون کار بکنید و توی مونولوگ‌ها حالات شخصیت‌ها رو توصیف بکنید.
?توصیفات زمان
رمان زیاد فلش بک نداشت اما توی یک قسمت ایلناز یک خواب از گذشته دید که اصلا در مورد اون مقدمه چینی نشده بود و یهو از وسط زمان حال داستان عوض شد و یهو وارد فلش بک شد بهتره توی این قسمت کارکتر عنوان کنه که داره یه خواب می‌بینه یا از یه خاطره قدیمی صحبت می‌کنه تا خواننده گیج نشه و بین زمان حال و گذشته گیر نکنه.
?توصیفات چهره
توی این مورد نویسنده به شدت صریح و ساده و بدون هیچ توصیفی حالت چهره‌ها را بیان کرد مثلا توی اون قسمتی که ایلناز آروین رو دید پشت سر هم نوشت پسری با چشمانی مشکی و... در صورتی که باید چهره رو توصیف می‌کرد و همینطور ما از بقیه کارکتر‌ها هیچ تصور و تصویری نداریم به عنوان مثال لازم بود که ایلناز حالت چهره اعضای خانواده‌اش رو توصیف بکنه یا در مورد مشخصات ظاهری زن اینگلیسی که در ابتدا اومد بیشتر توضیح بده و همینطور ما از آنل فقط تصویری از یه زن با شال مشکی و چشمان آبی داریم که باید خیلی بیشتر باشه اطلاعمون در این باره.
?توصیفات مکان
توی این مورد نویسنده کم کاری کرده بود... به عنوان مثال در ابتدا لازم بود که فضای اتاقش رو توصیف کنه یا وقتی که چشم توی اون اتاق عجیب و ناآشنا باز می‌کنه بهتر بود که کمی اون‌ مکان رو توصیف کنه... اما ما اصلا توصیف مکانی نداشتیم توی رمان، به حدی که تا وقتی که آروین وارد اتاق نشده بود ما متوجه نشده که اتاقی که ایلناز توشه دوتا تخت داره و مختص به دو نفره! روی این موضوع به شدت باید کار بشه.

۲. شخصیت‌پردازی:
شخصیت پردازی یکی چهره‌است و دیگری اخلاق و رفتار شخصیت. در مورد چهره که باید توی مونولوگ اخلاق و رفتار و چهره همه و همه توصیف بشه و توی دیالوگ باز هم بهشون اشاره بشه. اما متاسفانه دیالوگ‌ها ساده و پشت سر هم بودن و توی مونولوگ زیاد درمورد خصوصیات فردی گفته نمی‌شد. توی دیالوگ‌ها ما شاهد تیکه کلام یا لحن خاصی نبودیم و میشه گفت همه کارکتر‌ها مثل هم و با یک لحن و گفتار معاشرت می‌کردن. ما توی رمان هم شخصیت اصلی داشتیم و هم شخصیت فرعی اما هیچ فرقی بین خصوصیات کارکتر‌ها نبود که بین کارکتر اصلی و فرعی فرق باشه. به عنوان مثال، ما هنوز کامل با ایلناز و خانواده‌اش آنشا نشده بودیم که شخصیت‌های آنل و آروین که نقش مهمی هم دارن به داستان اضافه می‌شن، و نکته دیگه این بود که هیچ‌کدوم از شخصیت‌ها خصوصیات اخلاقی و رفتاری خاص خودشون رو نداشتن و همه با یک لحن صحبت می‌کردن و با یک الگوریتم ساده رفتار می‌کردن، ما از تمام شخصیت پردازی نویسنده فقط دو نکته رو متوجه شدیم، آروین و ایلناز شخصیت اصلی هستند و بقیه کارکتر‌ها مثل خانواده ایلناز و آنل شخصیت‌های فرعی داستان هستند در صورتی که نویسنده باید بیشتر به شخصیت‌ها بها می‌داد و برای هر کدوم پوزشین خاصی در نظر می‌گرفت، نویسنده می‌تونست شخصیت‌ها رو متفاوت جلوه بده و تایین کنه که کدوم شخصیت قراردادی، نوعی، تمثیلی و... این‌جوری کارکتر‌ها دیگه یک‌نواخت و شبیه به هم نبودن و قطعا ساختار رمان جذاب‌تر می‌شد. شخصیت ایلناز دختری ساده و مهربون بود و خیلی زود دچار وابستگی به آروین شد، ما در مورد شخصیت اصلی فقط همین‌ها رو می‌دونیم در حالی که باید در مورد خواسته‌ها، خصوصیات فردی، سلیقه و... کارکتر هم اطلاع داشته باشیم، برای شخصیت آروین هم فقط از رفتار خشن و اخلاق سرد شخصیت اطلاع داشتیم و در حالی که هیچ اطلاعی از گذشته و چگونگی راه پیدا کردنش به اون مسیر نداریم و همچنین از خصوصیات فردی، اهداف، سلیقه و... این شخصیت آگاهی نداریم شاهد حضور پررنگش توی رمان هستیم. شخصیت‌های فرعی، درسته نقش مهم و پررنگی ندارن اما، باید اوایل رمان و قسمت‌های مختلف رمان باشن تا تکمیل کننده داستان باشن، اما شخصیت‌های فرعی توی این رمان خیلی زود رفتن توی حاشیه و رمان به یک باره فقط و فقط حوله محو شخصیت‌های آروین و ایلناز می‌چرخید در صورتی که ذهن خواننده هنوز پر از ابهام درباره خانواده و مکان شخصیت‌ها بود. روی کارکتر پردازی باید کار بکنید.
۳. فضاسازی
به شدت کم بود! سیر سریع و تیتروار رمان اجازه نمی‌داد خواننده فضا، اتفاق، شخصیت رو درک بکنه و البته ضعف توی توصیفات هم یکی از دلایل این موضوع هستش، به عنوان مثال بهتر بود که قبل از این‌که دختر سر از یک کشور دیگه دربیاره نویسنده یکم در مورد فضا و طرز زندگی و توصیفات مکان زندگی کارکتر صحبت بکنه، یا قبل از افتادن اتفاق‌های مهم مقدمه چینی بشه، ما شاهد این بودیم که اتفاق‌ها چقدر سریع و پشت سر هم بودن و سیر به چه اندازه سریع بود. این قسمت کلا باید ویرایش بشه.

۴. کشمکش‌ها
در این مورد باز نویسنده ضعیف عمل کرده بود به عنوان مثال در اوایل رمان ما شاهد هیچ کشمکشی بین مادر ایلناز و خود ایلناز نبودیم و همینطور با خواهرش، چون تنش اول توی اون قسمت بود و به گفته نویسنده خانواده ایلناز با اون را*بطه خوبی نداشتن و بهتر بود این موضوع بین کشمکش‌های اوایل رمان باشه و همینطور اواسط رمان که یهو ایلناز سر از انگلیس در اورد بهتر بود که شخصیت این‌جا توی خواب نباشه! توی صحنه وجود داشته باشه تا اون صحنه رو شرح بده و به کمک خواننده برای درک موضوع بیاد و تنش‌های اونجا رو تبدیل به کشمکش‌های اواسط رمان بکنه و همینطور بعد از هم اتاق شدن با آروین بهتر بود کشمکش بین این دو شخصیت بیشتر باشه و مدت زمان دل‌باختن این کارکترها به هم طولانی‌تر باشه با اتفاق‌ها و سکانس‌های بیشتر که منجر به علاقه بشه تا خواننده بتونه احساسات کارکتر‌ها رو درک کنه و عشق مصنوعی به نظر نرسه.

۵. پیرنگ
داستان از تعریفات شخصیت از زندگی و خانواده‌اش شروع شد و صحبت با پدرش. به نظر می‌تونست شروع خیلی بهتر و جذاب‌تری داشته باشه تا به خواننده ابهام بده و به عنوان پارت اول و شروع رمان خواننده رو جذب خودش بکنه. با سر در اوردن ایلناز توی انگلیس داستان ادامه پیدا کرد و سیر سریع توی این قسمت باعث کاسته شدن جذابیت از موضوع شد. بهتر بود برای این قسمت وقت بیشتری می‌ذاشتید. در ادامه پسری به اسم آروین با ایلناز هم اتاقی شد که شخصیت سرد و مغروری داشت و به نظر می‌رسید که گذشته تلخی داشته؛ داستان با صمیمیت این دو کارکتر با هم ادامه پیدا کرد و در ادامه شاهد وقت گذروندن این دو شخصیت با هم بودیم، دوشخصیت با هم به شهر بازی می‌روند و بعد از ان متوجه بیماری آروین می‌شیم و وقت گذروندن کارکتر‌ها با هم ادامه دارد... در این‌جا نویسنده از پیرنگ اصلی دور شده چرا که موضوع اصلی ابهام‌هایی که اوایل رمان با اون‌ها رو به رو شده بودیم بود اما خیلی یهویی بدون هیچ توضیحی کارکتر‌ها با هم به خوشگذرونی می‌رن و توی این قسمت اون مکانی که کارکتر‌ها توش با هم اشنا شدن به حاشیه می‌ره و سر باز می‌مونه که اصلا اون‌جا کجاست و ایلناز چرا باید یکهو رها بشه و سر از انگلیس در بیاره بنابراین نویسنده کمی از موضوع دور شده بود و در این قسمت یکهو داستان بدون هیچ فضاسازی و مقدمه چینی یا توضیح و توصیفی اوج می‌گیرد و شاهد خودکشی ناگهانی و بدون دلیل ایلناز هستیم و در ادامه می‌خونیم که شخصیت اصلی یا همون ایلناز بنا به خودکشی به کما می‌ره و سوالی که این‌جا به وجود میاد چرایی این کار هست؟ از اوایل رمان شاهد ابهام‌های زیادی بودیم که سوالات زیادی در ذهن خواننده به وجود می‌آورد، نظیر: چرا خانواده ایلناز باهاش بد بودن؟ دلیل کینه‌ی مادر ایلناز به ایلناز چی بود؟ چرا خانواده‌اش به نیکا بیشتر توجه می‌کردن؟ شخصیت‌های توی خواب ایلناز (مهدی و آیناز) کی بودن؟ چرا یهو ایلناز رها شد؟ چرا یهو‌سر از انگلیس در آورد و یه عالمه سوال که به هیچ‌کدومشون پاسخ داده نشده! دو‌ حالت توی این بخش داریم اولی اینه‌که شاید نویسنده اساس موضوع رو از کف داده و فقط به نقطه‌های مورد علاقه‌اش توجه می‌کنه و هیچ توجهی به ابهام‌های موجود رمان نداره! که اگر اینطوره لازمه نویسنده حتما پیرنگ رو از نو بسازه جوری که اواسط رمان گیج نشه. حالت دوم این‌که نویسنده ابهام‌ها رو به وجود میاره تا در یه زمان مشخص، پایان رمان یا نقطه‌ای از اواسط رمان همه ابهام‌ها رو به صورت تیتر وار حل بکنه و همه گره‌های ایجاد شده رو با هم باز بکنه که در این قسمت پیشنهاد می‌کنم از این موضوع صرف نظر بکنید و گره‌ها رو آروم آروم توی سیر رمان باز بکنید و ابهام‌ها رو دونه دونه حل بکنید. ابهام خوبه... اما اگه زیادی و پر از گره باشه خواننده رو کلافه می‌کنه. و در ادامه میبینم که توی یه نقطه پر از ابهام موضوع به پایان می‌رسه.


?ارکان‌های پایان?
۱. ایرادات نگارشی:
صدفعه❌
صد دفعه✅
وایی❌
وای✅
(کشیدن کلمات مجاز نیست)
کم-کم❌
کم‌کم✅
باشه-باشه❌
باشه‌ باشه✅
هق-هق❌
هق‌هق✅
(استفاده از کرکترها توی متن رمان اشتباست)
چیزی که خیلی مشاهده می‌شد این بود که شما بعد از [...] نقطه دیگه خطی نمی‌ذاشتید و این کار اشتباه روش صحیحش [... .]
توی بعضی از قسمت‌ها می‌دیدیم که نویسنده از کلامت انگلیسی استفاده می‌کنه مثلا به جای دقیقه (مین) نوشته شده که این اشتباست... .
می‌ومد❌
می‌اومد✅
می‌فتم❌
می‌اوفتم✅
چیزا❌
چیز‌ها✅
چشمام❌
چشم‌هام✅
ایرانیا❌
ایرانی‌ها✅
سر گیجِ❌
سر گیجه✅
قط❌
قطع✅
خخخخ❌❌
کشیدن حروف توی متن اشتباهه و بهتره به جای این حرکت بنویسید: توی دلم خندیدم یا...
جا به جایی فعل توی متن رمان دیده میشد.
[روم رو برمی‌گردونم سمت دیوار و پشتم رو می‌کنم به پسره.]❌
[روم رو برمی‌گردونم سمت دیوار و پشتم رو به پسره می‌کنم.]✅
[از هپروت بیرون اومد و زل زد به من]❌
[از هپروت بیرون اومد و به من زل زد]✅
فعل همیشه باید اخر جمله قرار بگیره.
[از اتاق میره بیرون]❌
[از اتاق بیرون میره]✅
[پوفی از روی حرصم می‌کنم]
توی جمله بالا هم جمله بندی اشتباست و هم فعلی که استفاده شده مناسب و جایز نیست.❌
جمله درست?
[از روی حرصم پوفی می‌کشم]✅
(می‌کشم) فعل درست برای این جمله است نه (می‌کنم)✅
[اون کس یادم نمیاد.]❌
بهتره که بنویسید:
[اون شخص یادم نمیاد]✅
[بهم غذا نمیاد]❌
[بهم غذا نمی‌داد]✅
خیلی به دل می‌شه❌
خیلی به دل می‌شینه✅
سِی❌❌
سِیر✅
دوسم❌
دوستم✅
آنیاز❌
آیناز✅
می‌شنم❌
می‌شینم✅
نخوا❌
نخواه✅
ایرادات نگارشی زیادی توی رمان دیده می‌شد که نیاز به ویرایش داره.

۲. سخن منتقد
رمان سخت اما شیرین ایده‌ نسبتاً می‌شد گفت خوب بود اما جای پیشرفت زیادی داشت. می‌تونستید با وقت گذاشتن بیشتر سر ایده و همچنین فضا سازی و توصیفات این رمان رو جذاب ‌تر بکنید در کل خسته نباشید.
۳. توصیه‌های منتقد:
۱. سعی کنید سرعت تغییر زاویه دید رو آروم کنید یا از زبان سوم شخص برای شرح داستان استفاده بکنید یا زاویه دید رمان رو کلا تک‌گانه بکنید تا مانع گیجی خواننده بشه.
۲. برای رسوندن داستان به نقطه‌های اوج عجله نکنید و طبق برنامه ریزی جلو برید و سرعت سیر رو کاهش بدید چرا که سیر سریع باعث کاهش کیفیت قلم شما میشه و فرصت پردازش اتفاق‌ها رو از خواننده می‌گیره.
۳. شخصیت پردازی کنید، سعی کنید برای هرکدوم از کارکتراتون حالت، ژست، لحن، تیکه کلام و... مختص به خودش رو در نظر بگیرید و از یک‌نخواخت شدن دیالوگ‌ها بپرهیزید. و دیالوگ‌هاتون رو باور‌پذیر‌تر بنویسید.
۴. روی ایده‌اتون وقت بزارید و سعی کنید موضوع رمان رو از کلیشه دور کنید.
۵. سعی بکنید علاوه بر زیبا نویسی رمان یک پیام و یک اموزش و یک نتیجه گیری مفید برای خواننده بزارید تا به جذابیت ایده‌اتون اضافه بشه.
۶.سعی کنید موضوع رو باورپذیر‌تر بکنید و به شخصیت‌هاتون بها بدید مثلاً نقش خانواده ایلناز رو پررنگ بکنید چون خیلی زود به حاشیه رفتن در حالی که کلی ابهام در موردشون وجود داره.
۷. روی توصیفات خیلی کار بکنید توی تمام بخش‌های توصیف رمانتون نیاز به ویرایش داره. (حالات، چهره، زمان، مکان، احساسات)
۸. روی فضا سازی هم به شدت کار بکنید و سریع وارد اوج نشید و قبل از افتادن اون اتفاق مهم یکم خواننده رو دریگر بکنید و مقدمه چینی داشته باشید.
۹. شخصیت پردازی کنید و برای شخصیت‌هاتون ارزش قائل باشید و گاهی اون‌ها رو با ادم‌های واقعی مقایسه بکنید و فکر کنید که اونقدر که لازمه باورپذیر هستن؟ به عنوان مثال هیچ آدم بی‌نقصی توی جهان وجود نداره پس شخصیت‌های رمان‌ها هم استثنا نیستن.
۱۰. ایرادات نگارشی رو ویرایش بکنید و به مسائل فیلترینگ توجه کنید... همچنین استفاده بیش از حد از فحش توی متن رمان جلوه خوبی نداره و باعث دل زدگی خواننده می‌شه.
«موفق باشید»
ماه ناز
***

@Aynaz_Nm86
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
سرپرست بازنشسته
کاربر انجمن
Jul
1,330
124
148
Tehran
وضعیت پروفایل
آنکه‌به‌من‌وفا‌نکرد،مرحم‌تو‌نمی‌شود!
سلام عرض ادب?♥️
ممنونم از دوتا منتقد عزیز که زحمت کشیدند و رمانم و نقد کردند??
هیچ شکایتی ندارم و خیلی خوشحالم که اینهمه زحمت به کار برده شد.
حتما با کمک نکته‌هایی که گفته شد رمان و ویرایش میکنم?❣
ام اگر به مشکلی بر خوردم میتونم سوال کنم؟!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
Sep
5,845
14,933
218
21
همین حوالی
وضعیت پروفایل
هیچ حالے را بقایی نیست" بےصبری نکن'
سلام عرض ادب?♥️
ممنونم از دوتا منتقد عزیز که زحمت کشیدند و رمانم و نقد کردند??
هیچ شکایتی ندارم و خیلی خوشحالم که اینهمه زحمت به کار برده شد.
حتما با کمک نکته‌هایی که گفته شد رمان و ویرایش میکنم?❣
ام اگر به مشکلی بر خوردم میتونم سوال کنم؟!
سلام گلم ظهر بخیر.
خواهش می‌کنم، بله بفرمایید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
سرپرست بازنشسته
کاربر انجمن
Jul
1,330
124
148
Tehran
وضعیت پروفایل
آنکه‌به‌من‌وفا‌نکرد،مرحم‌تو‌نمی‌شود!
خب سوالم این بود که وقتی میگین تعریف نکنم توصیف کنم یعنی چی؟؟
مثلا من اومدم گفتم چشمای سیاهی و درشتی داره با بینی کشیده و...
این الان به گفته شما تعریف بود حالا چه‌طوری توصیفش کنم؟؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
سرپرست بازنشسته
کاربر انجمن
Jul
1,330
124
148
Tehran
وضعیت پروفایل
آنکه‌به‌من‌وفا‌نکرد،مرحم‌تو‌نمی‌شود!
آهان و اینکه به نظرتون مقدمه و خلاصه خوب بود؟!
اگر خوب نبود میشه پیشنهاد بدید و کمکم کنید یکی بهترش و جایگزین کنم؟!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
Sep
5,845
14,933
218
21
همین حوالی
وضعیت پروفایل
هیچ حالے را بقایی نیست" بےصبری نکن'
خب سوالم این بود که وقتی میگین تعریف نکنم توصیف کنم یعنی چی؟؟
مثلا من اومدم گفتم چشمای سیاهی و درشتی داره با بینی کشیده و...
این الان به گفته شما تعریف بود حالا چه‌طوری توصیفش کنم؟؟
خب ببینید ما دو نوع توصیف داریم یکیش صریح یکیش غیر صریح یعنی توصیف مستقیم و غیر مستقیم. توصیف صریح باعث دل‌زدگی مخاطب میشه و اصلاً توصیه نمیشه برای بکار بردن در رمان. غیر صریح بهتره و سطح قلم و کیفیت رمان رو بالا‌ می‌بره و مخاطب مجذوبش میشه. حالا این‌که چجوری توصیفش کنید پیشنهاد من اینه برید پیش مشاور چون خیلی برای شما مفیده.
اضافه کردن توصیف غیر صریح، شما به‌جای اینکه بیاید بگید« چشم‌هاش آبیه و دماغش قلمی» و اینا کم‌کم در مونولوگ‌ها بهش می‌پردازید یک‌دفعه‌ای همه‌ی چیز رو لو نمیدید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
سرپرست بازنشسته
کاربر انجمن
Jul
1,330
124
148
Tehran
وضعیت پروفایل
آنکه‌به‌من‌وفا‌نکرد،مرحم‌تو‌نمی‌شود!
خب کجا میتونم درخواست مشاوره بدم؟!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا