تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

نقد شورا نقد شورای رمان هفت‌تیری به نام قلم | Aynaz* کاربر انجمن کافه نویسندگان

  • شروع کننده موضوع تاسیـان
  • تاریخ شروع
  • بازدیدها 197
  • پاسخ ها 3
وضعیت
موضوع بسته شده است.
Mar
2,561
6,444
193

51839_45fd456b7e49602592b0fbe2461f9a99.png



با سلام و عرض وقت بخیری
نویسنده عزیز اثر شما طبق اصول و چهارچوب اصلی رمان‌ و داستان‌نویسی نقد گردیده است.
?منتقد اثر شما: @مآه سآن

* لطفا پیش از قرارگیری نقدنامه توسط منتقد در این تاپیک پستی ارسال نکنید!

* این تاپیک پس از قرارگیری نقد به مدت سه روز باز خواهد بود تا شما نظر شما ثبت شود، سپس قفل خواهد شد.

* اثر شما پس از ارسال نقدنامه تحت نظارت منتقدتان قرار خواهد گرفت؛ درصورتی که نسبت به نکات منتقد بی‌توجه باشید، دیگر هیچ نقدی از شما پذیرفته نخواهد شد.

با توجه به این‌که نقد شورا تاثیر مستقیمی بر تگ‌دهی و سطح‌بندی اثر شما دارد، درصورتی که هرگونه شکایت، انتقاد یا پیشنهادی در ارتباط با تالار نقد و نقد اثر خود دارید؛ به تاپیک زیر مراجعه کنید.
?تاپیک جامع شکایات و پیشنهادات تالار نقد

به امید موفقیت روز افزون شما
مدیریت تالار نقد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
Mar
2,561
6,444
193
نام رمان: هفت‌تیری به نام قلم
نام نویسنده‌: @Aynaz*
ژانر: جنایی، معمایی
خلاصه‌ رمان:
کاترین، دختری که تمام زندگی‌اش روی گلوله چرخیده کنون دچار تحول عجیبی شده است! او میان دوراهی خوب و بد، اسلحه و قلم گیر افتاده است؛ سردرگم است و نمی‌داند چگونه این سراشیبی مملو از آشوب و دشواری را طی کند.
او نمی‌داند در انتها میان اسلحه و قلم کدام را انتخاب می‌کند... .
برای مطالعه رمان کلیک کنید!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
Mar
2,561
6,444
193
با یاد اوس کریم
نقد رمان "هفت‌تیری به نام قلم"
منتقد "مآه سآن"
نوع نقد "نقد اولیه شورا"
تاریخ تحویل "1400/10/4"
ارکان اولیه

1. عنوان:
عنوان یک داستان به‌مانند هویت اوست و یک عنوان مطلوب عنوانی‌ست که با همان نگاه اول مخاطب را جذب کند.
عنوان باید مناسب محتوای داستان انتخاب شود؛ از طرفی نیز کلیشه به همراه نداشته باشد.
عنوان شما از سه بخش تشکیل شده است.
هفت تیر که همان نام به اصطلاح کوچه بازاری اسلحه است و ارتباط مستقیمی با ژانر جنایی داستان دارد. به نام قلم هم زیبای خاصی به عنوان بخشیده، اسلحه و قلم ارتباط مستقیمی با هم دارند و به صورت غیر مستقیم از آرایه‌ی پارادوکس استفاده شده است.
عنوان داستان با وجود اینکه سه بخشی‌ست زیادی ساده است اما مطلوب و از کلیشه به دور است.

2. خلاصه:
خلاصه‌ی رمان باید به قدري گیرا و مبهم باشد تا مخاطب را همان ابتدا جذب کند.
با توجه به ژانر داستان کلمه‌ی هفت‌تیر که در خلاصه بکار بردید مناسب است؛ اما هيچ اسم ابهامی با توجه به معمایی بودن داستان به مخاطب منتقل نمی‌شود.
مبهم بودن یک خلاصه حس کنجکاوی را در مخاطب ایجاد می‌کند و من این حس ابهام را در خلاصه‌ی شما حس نکردم؛ چراکه شما متنی را تیتروار از احساسات و وقایع اطراف شخصیتتان به عنوان خلاصه نوشته‌اید بدون ذره‌ای حس ابهام.
از این‌ها که بگذریم خلاصه‌ی رمان شما در سطح مطلوبی قرار دارد، اما اگر از آرایه‌های ادبی و کلمات مبهم استفاده می‌کردید طبعاً مخاطبان بیشتری نیز جذب می‌شد.

3. جلد:
طبیعتاً هر داستان باید دارای جلدی باشد که که هم با محتوای رمان سازگار باشد هم ژانر‌های رمان را به گونه‌ای به تصویر بکشد.
نداشتن جلد یک ضعف محسوب شده و توصیه می‌شود هر چه سریع‌تر درخواستی برای طراحی جلد داستانتان ارسال کنید.

4. مقدمه:
مقدمه لازمه‌ای انکار نشدنی برای یک داستان است.
مقدمه می‌تواند بیتی از یک شعر یا دلنوشته‌ای مرتبط با محتوای رمانتان باشد.
بدون مقدمه داستان زیبایی خود را از دست می‌دهد.
مخاطب بعد از خواندن خلاصه و شروع رمان احساس می‌کند داستان از نیمه شروع شده و این ضعفی آشکار برای یک نویسنده محسوب می‌شود.

5. ژانر:
ژانر جنایی برای داستان شما مناسب است؛ چرا که داستان از همان ابتدا حول محور قتل و جنایت می‌چرخد و دختری که سردسته‌ی تمام جنایتکاران باشد به‌گونه‌ای مخاطب را با خود همراه می‌سازد.
ژانر انتخابی دوم شما که معمایی می‌باشد با محتوای شما هم‌خوانی ندارد؛ چراکه هیچ حس ابهامی در رمان شما مشاهده نمی‌شود و راوی از همان ابتدا تمام وقایع را لو می‌دهد.
برای مثال نام مستعاری که رقیب کاترین را از وجود او با خبر می‌کند؛ اگر این کشمکش بین کاترین و خلافکار کمی ادامه دار تر می‌شد هم ژانر معمایی داستان بیشتر می‌شد هم حس کنجکاوی را در مخاطب ایجاد می‌کرد.
ژانر معمایی در داستان‌هایی بکار می‌رود که مخاطب را مدام به تفکر وادارد.

ساختمان کلی
1. شروع رمان:
در ابتدا قبل از وارد شدن به داستان سطح دیالوگ نویسی و قوت قلم مورد بررسی قرار می‌گیرد، سطح دیالوگ نویسی شما مطلوب می‌باشد و استفاده از کلمات ادبی و بازی با کلمات در قلم شما نکته‌ی مثبتی‌ست؛ فقط گاهی این استفاده از کلمات سنگین باعث بر هم خو*ردن وزن جمله می‌شود.
به‌مانند بیشتر داستان‌های جنایی، داستان شما نیز با قتل شروع می‌شود و از این رو شروع داستان حالتی کلیشه‌وار به همراه دارد.
داستان در اوج شروع می‌شود و دختری که قتل‌های مدام و پی در پی در پرونده‌اش ثبت می‌شود برای مخاطب جذاب خواهد بود؛ اما همین سنگدلی دخترک را نیز باید طوری بنویسید که از باورپذیری داستان نکاهد.
لحن ادبی و توصیف حرکات کاراکتر زیبایی خاصی به داستان بخشیده و قلمتان از این حیث نکته‌ی مثبتی را داراست.
کاترین از شخصی به نام رابرت دستور می‌گیرد؛ رابرت مردی مرموز است، این را می‌توان از دوگانگی شخصیت او فهميد.
مردی عوام فریب که نمای ساختمان خانه‌اش را شبیه به یک کتابخانه ساخته و در آن جنایاتی را انجام می‌دهد نشان از قصاوت قلب کارکتر دارد.
نویسنده با هوشمندی این دوگانگی را به تصویر می‌کشد.
داستان از اوج فرود آمده و روند یک‌نواختی را طی می‌کند.
در این میان اشاره‌هایی به نام مستعار کاترین توسط اشخاص بی نام نشانی می‌شود، مخاطب ترغیب می‌شود داستان را ادامه دهد و بفهمد این شخصیت مرموز کیست و چه ارتباطی با کاترین خواهد داشت.
در ادامه شخصیت رابرت بازی‌ای در ساختمان خود به راه می‌اندازد و باز اشاراتی به دوگانگی شخصیت او می‌شود.
ماجرا از این قرار که که عده‌ای بازی‌ای را به رهبری رابرت شروع می‌کنند و اگر حذف بشنود کشته خواهند شد.
داستان تا اینجا بیشتر پی معرفی کارکتر‌ها بود؛ اما با استارت این بازی داستان وارد بخش میانی می‌شود.

2. میانه:
داستان با ورود به مرحله‌ی بازی حال‌وهوای دیگری می‌گیرد؛ اما غافلگیری دوم وقتی اتفاق می‌افتد که مخاطب انتظار شروع بازی را دارد.
درواقع مرگ زن دنیز تعلیقی‌ست برای شروع بازی.
در این میان سوالی نیز در ذهن مخاطب ایجاد می‌شود، کاترینی که از همان ابتدا از رابرت حساب می‌برد چگونه او را اخراج کرد؟
مخاطب گيج می‌شود، بالآخره کدام شخصیت نقش اصلی باند را دارند؟
بعد از گذشتن این مرحله‌، داستان ناگهان فرود می‌آید و ماجرای بازی را از سر می‌گیرد.
و این به معنای نپرداختن به اندازه به موضوع تلقی می‌شود.
رها شدن ناگهانی ماجرای قتل و پرداختن به موضوع بازی فراز و فرود ناگهانی به همراه داشت که مخاطب را دلزده می‌کرد.
پیش‌تر که می‌رويم شخصیت‌های جدیدی وارد داستان می‌شوند.
سیر داستان را به روسیه و کلیسا می‌کشانید.
به‌شخصه از انتخاب نام و شخصیت پردازی یک کشیش لذ*ت بردم و ای کاش کمی بیشتر این کشیش را معرفی می‌کردید.
کشیشی که با یک باند همکاری می‌کند ماجرای جالبی را به همراه دارد؛ اما داستان زمانی گيج کننده می‌شود که کشیش نگران محموله‌ی بار خود است.
بالاخره کار کاترین و باندش چیست؟ قتل، قاچاق یا... .
شاید نویسنده بخواهد با این ترفند کم اطلاع دادن مخاطب را ترغیب به ادامه دادن داستان کند؛ اما مخاطبی که به موقع از موضوع با خبر نشود از داستان دلزده می‌شود و با توجه به پارت‌های بسیار طولانی مخاطب دیگر رغبتی برای ادامه پیدا نمی‌کند، هر چقدر هم که جملات را بیآرایید و صفت گزینی برای افعال کنید باز هم این نقص جبران نخواهد شد.
در ادامه باز پرشی به ماجرای بازی و گروه‌بندی داریم.
بعد از تقسیم گروه‌ها و افتادن دختر مورد توجه داستان بادختری که به او مدیون است و قول همکاری با او را دارد؛ از طرفی نیز جان خود در خطر است مخاطب را جذب می‌کند و مرا به یاد سریال‌های کره‌ای می‌اندازد.
نکته‌ی قابل توجه دیگر این است که شما فقط به نوشتن می‌پردازید و برنامه‌ای برای ادامه نمی‌چینید، این را می‌توان از پارت‌های طولانی و نپرداختن به موضوع نگارش و پاراگراف بندی فهميد.
ارکان پایانی
1. ایرادات نگارشی:
ایرادات نگارشی نقش به سزایی در جذب یا دفع مخاطب دارد. یک نویسنده‌ی ماهر قبل از شروع پارت حتما از نداشتن ایراد نگارشی آگاه می‌شود.
نپرداختن به موضوع مهم پاراگراف بندی نقش بزرگی در دفع مخاطب دارد.
استاندارد هر پاراگراف بین سه الی ده خط است و چپاندن بیست الی سی خط در یک پاراگراف بدون هيچ فاصله‌ای به شدت مخاطب را دفع می‌کند.
در ادامه قسمتی از پارت اول رمانتان را ویرایش کردم تا با مثال ایراداتتان آشنا شوید و پارت ویرایش شده را از لحاظ پاراگراف بندی با پارت خود مقایسه کنید.

کمی از خون جاری‌ شده‌‌‌ی سر مرد به پیراهن سفید رنگ‌اش نیز رنگ قرمز بخشیده بود.
مردم دور جسد خونین‌ و بی‌جان‌اش حلقه زده بودند و صدای همهمه بسیار رسا به گوش می‌رسید.
مانند یک کودک خردسال سرش را روی آسفالت خیابان گذاشته و به خواب فرو رفته بود. نگاه پلیس‌ها به یکی از کرورها مقتول مشکوک در این چند ماه دوخته شده بود؛ اما هیچ سرنخی در دست نداشتند‌.
دیگر نظاره کردن این سرهای خونین و این بدن‌های بی‌جان برایشان عادی شده بود؛ حتی مردم دیگر مانند قبل با دیدن یک جسد بی‌جان از هراس جیغ‌های گوش‌خراش می‌کشیدند.(نمی‌کشيدند.✅)
دیگر حتی دکه‌های رنگارنگ و شهربازی مقابل خیابان هم نمی‌توانست کمی از منفور بودن این مکان نفرت‌انگیز را کاهش دهد.
حتی کودکان هم ل*ب‌های سرخ و کوچک‌شان را نمی‌گشودند و سکوت بر فضا حکم‌ فرمایی می‌کرد.
چند صد متر دورتر از صحنه‌ی جرم، کاترین درحالی که نفس‌ نفس می‌زد کلت‌ مشکی رنگ‌اش را محکم در دستان یخ‌زده‌اش گرفته بود.
قلب‌اش مثل گنجشک می‌زد و به ساختمانی قدیمی و فرسوده در یکی از کوچه پس کوچه‌های لندن تکیه داده بود.
نخستین قتلی نبود که انجام می‌داد؛ اما اضطراب به جانش افتاده بود. هر چند دقیقه یک بار با ترس به عقب برمی‌گشت انگار از سایه‌ی خودش‌هم می‌ترسید.
سرانجام با پرتوهای نور چراغ قوه در تاریکی کوچه با هراس بسیاری به عقب بازگشت و مامور پلیس را دید که با احتیاط به سمت‌اش می‌آید.
نگاهی به کوچه‌ی بن‌بست انداخت و دیواری که کوچه را از پرتگاه مقابل‌اش جدا کرده بود.
به پلیسی که با آن چراغ قوه‌ی لعنتی به سویش گام برمی‌داشت‌هم نظری انداخت‌. نفس عمیقی کشید و درحالی که میان اضطراب‌هایش سعی می‌کرد خونسرد باشد با لرزشی از هراس در صدایش زمزمه کرد:
- همیشه راه سومی هست!
زیپ کیف کمری چرم هم‌‌رنگ با کت و دامن‌اش را باز کرد؛ طناب بلندی از داخل آن برداشت و آن طرف دیوار انداخت.
درحالی که پلیس چند گام با او فاصله داشت خود را به آن طرف دیوار انداخت و با سرعت وصف‌نشدنی شروع به دویدن کرد.
پلیس نگاهی به بن‌بست و دیوار انداخت و با دیدن طناب روی دیوار و حواس‌پرتی کاترین از اضطراب متوجه حضورش شد.
لبخندی زد؛ از طناب بالا رفت و خود را به پرتگاه پشت دیوار رساند. با دیدن پرتگاه مقابل‌اش لبخند روی لبش پررنگ‌تر شد و پیروزمندانه فریاد زد:... .

2. سخن منتقد:
از خواندن رمان زیبایتان لذ*ت بردم، شخصیت‌پردازی، فضاسازی و توصیفات عالی بود؛ اما توضیح زیاد درباره‌ی حالات هم کار درستی نیست.
مثلا به دفعات موهای فندقی رنگ کاترین را به عنوان صفت انتخاب کرده و در داستان بکار برده بودید و این با توجه به جذاب بودن در دفعات اول، رفته رفته هر چه تعداد این صفت بیشتر می‌شد مخاطب را دلزده می‌کرد.
صفت گزیدن برای افعال خوب است؛ اما به اندازه.
شما بیش از حد از صفت استفاده می‌کنید؛ گاهی لازم است ساده بنویسید تا هم مفهوم داستان را به نحو احسن به مخاطب برسانید هم مخاطب را دلزده نکنید.
ما گاها به نویسندگانی برمی‌خوریم که به زیادی از دیالوگ استفاده می‌کنند و داستانشان حالت دیالوگ محور دارد؛ اما شما برعکس عمل می‌کنید یک مکالمه‌ی ساده را به قدری با مونولوگ پر می‌کنید که مخاطب دیالوگ قبل را از خاطر می‌برد.

3. توصیه‌های منتقد:
توصیه می‌شود برای پاراگراف‌بندی و علائم نگارشی درخواست مشاور بدهید.
از صفت و پرداختن زیاد به حالات کاراکتر بپرهیزید و فقط به اندازه حالات را توضیح دهید تا مخاطب دفع نشود.
پارت‌ها به شدت طولانی بود، هر پارت باید سی الی شصت خط باشد؛ اما پارت‌های شما گاهی به صد خط هم می‌رسید.
و در آخر باید بگویم سطح قلمتان مطلوب و نوع نگاشتن رمانتان برایم جذاب بود، توصیفات و حالات را به زیبایی نگاشته بودید. لذ*ت بردم.?
قلمتان مانا
مآه سان
***

@Aynaz*
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر آزمایشی تالارنقد و کافه ژورنال+ مترجم آزمایشی
عضو کادر مدیریت
مدیر آزمایشی
نویسنده رسمی
مدرس انجمن
تیم تگ
منتقد انجمن
مشاور انجمن
ژورنالیست
گوینده انجمن
مقام‌دار آزمایشی
شاعر انجمن
Apr
1,460
5,174
148
14
Accursed Clock
وضعیت پروفایل
نمی‌تونی من رو نبینی
سلام وقت بخیر
نکته‌ی اول این‌که بگم کاترین شخصیت اصلی گروهه و رابرت شخصیت دوم و این گفته شده در داستان و این هم‌ گفته شده که به خاطر دختر بودن کاترین رابرت این چیزها رو در دست گرفته و نگرانه که یه وقت چیزی خر*اب نشه که این مربوط به همون حرف‌های کشیش یا جولین داره.
درباره‌ی معمایی هم مرگ برادر راشل چارلی و این‌که چه ربطی به این داستان داره می‌تونه معما باشه و چیزهای دیگه که در انتهای داستان مشخص خواهد شد.
و اما کاترین در کل همه‌ی این کارها رو به کار داره قتل، قاچاق و... البته قتل‌هایی که انجام شده به خاطر خصومت شخصی بوده. که گفته شده.
درباره‌ی قتل همسر دنیز هنوز ادامه داره که چرا کشته شده و در پارت‌های بعد نوشته شده.
ممنون از نقد زیباتون
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا